۴ / ۱۵
سخنرانى ابن زياد ، پس از در بند كشيدن هانى
۳۰۴.تاريخ الطبرىـ به نقل از محمّد بن بشير همْدانى ـ: عبيد اللّه چون هانى را كتك زد و زندانى نمود ، ترسيد كه مردم به خاطر او شورش كنند . از اين رو، از قصر (دار الحكومه) بيرون آمد و بر منبر رفت و به همراه او بزرگان كوفه، نگهبانان و خدمتكارانش بودند. او حمد و ثناى خدا را به جا آورد و آن گاه گفت: امّا بعد ، ـ اى مردم ـ به اطاعت خداوند و پيشوايانتان چنگ زنيد و از اختلاف و تفرقه بپرهيزيد تا مبادا نابود و خوار گرديد و كشته شويد و مورد ستم و محروميت قرار گيريد. برادرت كسى است كه با تو يك رنگ باشد و آن كه ترسانْد، معذور است.
او خواست از منبر پايين بيايد كه ديده بانان از سمت بازار خرمافروشان ، دوان دوان ، داخل مسجد شدند و مى گفتند: پسر عقيل آمد! پسر عقيل آمد !
عبيد اللّه به سرعت، وارد قصر شد و درها را بست. ۱
۴ / ۱۶
دعوت مسلم از نيروهايش و حركت به سوى قصر
۳۰۵.الإرشادـ به نقل از عبد اللّه بن خازم ـ: به خدا سوگند ، من فرستاده مسلم پسر عقيل به قصر بودم تا ببينم هانى چه مى كند . چون او كتك خورد و زندانى شد، بر اسبم سوار شدم و نخستين فردى بودم كه براى مسلم بن عقيل خبر آوردم. در اين هنگام ، زنان در