۱۰ . در رخداد پنج شنبه و ليلة الهَرير (شبِ غرّش ) ، شكوهمندانه درخشيد .
۱۱ . همراه يارانش ، يكى از حمله هاى بيم انگيز و شگرف صِفّين را سامان داد و در صبحگاه روز جمعه ، به خيمه معاويه رسيد و تنها يك گام پيش رو داشت تا به پيروزى نهايى دست يابد و آتش فتنه اموى را فرو نشانَد . پس اشعث و خوارج ، توطئه چيدند و امام عليه السلام را ناچار كردند كه مالك را بازگردانَد ؛ و مالك ، براى آن كه به مولايش آزارى نرسد ، با قلبى لبريز از غم ، از خيمه معاويه دور شد . شگفتا از اين همه ايثار در برابر آن مايه تحجّر و تاريك دلى و پليد باطنىِ توطئه گران بر ضدّ امام !
بزرگ ترين ويژگى مالك ، شناخت ژرف او از امام عليه السلام و تواضعش نزد مولاى خويش بود ؛ تواضعى برگرفته از هوشيارىِ شگرف و معرفتِ سترگ!
ح ـ نبرد شخصِ امام عليه السلام
۴۲۱.وقعة صِفّينـ به نقل از جابر بن عُمَير انصارى ، در بيان دلاورىِ على عليه السلام در جنگ صفّين ـ: نه ؛ سوگند به خداوندى كه محمّد صلى الله عليه و آله را به حق به پيامبرى برانگيخت ، از زمانى كه خدا آسمان ها و زمين را آفريد ، هرگز نشنيده ايم كه پيشواى مردمى در يك روز ، به دستِ خويش چنين كند كه على عليه السلام كرد . چنان كه شمارندگان ذكر كرده اند ، او بيش از پانصد نام آورِ عرب را هلاك كرد ؛ با شمشيرِ كج شده خود به ميدان مى رفت و مى گفت :
«از خداى عز و جل و شما پوزش مى خواهم كه [ شمشيرم ]چنين است . عزم كرده بودم كه آن را صيقل دهم ؛ امّا اين سخن پيامبر خدا مرا از اين كار باز داشت كه فراوان مى فرمود : شمشيرى جز ذوالفقار و جوانْ مردى جز على نيست و اين در حالى بود كه من پيش روى او مى جنگيدم» .
ما آن شمشير را مى گرفتيم و صاف مى كرديم . سپس وى آن را از دست هاى ما گرفته ، با آن به پهناى صف [ دشمن ]يورش مى بُرد . نه ؛ به خدا سوگند ، صولتِ هيچ