حديث
۴۳۸.امام على عليه السلام: از من ، در باره قرآن بپرسيد ؛ چرا كه دانش اوّلين و آخرين ، در قرآن است . [قرآن ]براى هيچ گويندهاى [جاى ]سخن نگذاشته است و تأويل آن را جز خدا و استواران در دانش ، كسى نمىداند و اينان ، يك نفر نيستند . پيامبر خدا صلى اللَّه عليه وآله يكى از ايشان بود كه خداوند سبحان ، آن را به او آموخت و پيامبر خدا صلى اللَّه عليه وآله هم آن را به من آموخت و [تأويل قرآن ]در فرزندان [معصومِ ]او تا روز قيامت ، باقى خواهد ماند . ۱
۴۳۹.امام على عليه السلام: كجايند كسانى كه به دروغ و از سرِ حسادت بر ما - [از آن رو] كه خداوند ، ما را رفعت بخشيد و ايشان را پست گردانيد ، و به ما عطا فرمود و ايشان را محروم ساخت ، و ما را راه داد و ايشان را راند - ، ادعا مىكردند كه استواران در دانش ، آنان اند و نه ما؟! در حالى كه به وسيله ما ، [راه ]هدايت ، پيموده مىشود و كورى [دلها] ، زدوده مىگردد . ۲
۴۴۰.تهذيب الأحكام - به نقل از عبيده سلمانى - : شنيدم كه امام على عليه السلام مىفرمايد : «اى مردم! از خدا بترسيد و براى مردم فتوايى ندهيد كه نمىدانيد ؛ چرا كه پيامبر خدا صلى اللَّه عليه وآله گاه ، سخنى فرموده و سپس از آن به سخنى ديگر باز گشته ۳ و گاه ، سخنى فرموده كه هر كس آن را در غير موضعش بگذارد ، بر او دروغ بسته است» .
عبيده و علقمه و اسود و عدّهاى ديگر برخاستند و گفتند : اى امير مؤمنان! پس با آنچه در باره [تفسير ]قرآن براى ما [از صحابه و ديگران] روايت شده است ، چه كنيم؟
فرمود : «بايد در باره آنها از عالمان خاندان محمّد صلى اللَّه عليه وآله سؤال شود» . ۴
1.سَلوني عَنِ القُرآنِ فَإِنَّ فِي القُرآنِ عِلمَ الأَوَّلينَ وَالآخِرينَ ، لَم يَدَع لِقائِلٍ مَقالاً ، ولا يَعلَمُ تَأويلَهُ إلَّا اللَّهُ وَالرّاسِخونَ فِي العِلمِ ، ولَيسوا بِواحِدٍ ، ورَسولُ اللَّهِ صلى اللَّه عليه وآله كانَ واحِداً مِنهُم عَلَّمَهُ اللَّهُ سُبحانَهُ إيّاهُ ، وعَلَّمَنيهِ رَسولُ اللَّهِ صلى اللَّه عليه وآله ، ثُمَّ لا يَزالُ في بَقِيَّتِهِ إلى يَومِ القِيامَةِ (تأويل الآيات الظاهرة : ج۲ ص ۵۵۵ ح۱۰ ، تفسير فرات : ص۶۸ ح۳۸) .
2.أينَ الَّذينَ زَعَموا أنَّهُمُ الرّاسِخونَ فِي العِلمِ دونَنا كَذِباً وبَغياً عَلَينا أن رَفَعَنَا اللَّهُ ووَضَعَهُم ، وأعطانا وحَرَمَهُم ، وأدخَلَنا وأخرَجَهُم؟ بِنا يُستَعطَى الهُدى ، ويُستَجلَى العَمى (نهج البلاغة: خطبه ۱۴۴ ، المناقب ، ابن شهرآشوب: ج ۱ ص ۲۸۵) .
3.يعنى مواردى كه پيامبر صلى اللَّه عليه وآله حكمى داده و سپس آن را با حكمى ديگر ، نسخ كرده است و يا احكام موقّتى كه با پايان يافتن زمانشان ، خود به خود ، نسخ شدهاند.
4.سَمِعتُ عَليّاً عليه السلام يَقولُ : يا أيُّهَا النّاسُ! اِتَّقُوا اللَّهَ ولا تُفتُوا النّاسَ بِما لا تَعلَمونَ ؛ فَإِنَّ رَسولَ اللَّهِ صلى اللَّه عليه وآله قَد قالَ قَولاً آلَ مِنهُ إلى غَيرِهِ ، وقَد قالَ قَولاً مَن وَضَعَهُ غَيرَ مَوضِعِهِ كَذَبَ عَلَيهِ .
فَقامَ عَبيدَةُ وعَلقَمَةُ وَالأَسوَدُ واُناسٌ مَعَهُم ، فَقالوا: يا أميرَ المُؤمِنينَ! فَما نَصنَعُ بِما قَد خُبِّرنا بِهِ فِي المُصحَفِ؟ فَقالَ عليه السلام : يُسأَلُ عَن ذلِكَ عُلَماءُ آلِ مُحَمَّدٍ عليهم السلام (تهذيب الأحكام: ج ۶ ص ۲۹۵ ح ۸۲۳ ، الاُصول الستّة عشر: ص ۱۸۰ ح ۱۴۴) .