۲ - ۳ . قرآن، تاريخ و فلسفه تاريخ
در آثار سنّتى مربوط به وجوه اعجاز قرآن ، نمونههايى چند از مَلاحم به عنوان اعجاز قرآن در غيبگويى ، نامبردار و برجسته مىشوند كه نمونه آن ، خبر پيروزى روميان و شادمانى مؤمنان در آيندهاى نه چندان دور است :
(الم * غُلِبَتِ الرُّومُ * فِى أَدْنَى الْأَرْضِ وَ هُم مِّن بَعْدِ غَلَبِهِمْ سَيَغْلِبُونَ * فِى بِضْعِ سِنِينَ لِلَّهِ الْأَمْرُ مِن قَبْلُ وَ مِن بَعْدُ وَ يَوْمَئِذٍ يَفْرَحُ الْمُؤْمِنُونَ . ۱
الف - لام - ميم . روميان در نزديكترين نقطه زمين مغلوب شدند و آنان به زودى پس از شكست ، پيروز مىشوند ، در ظرف چند سال . كارها در گذشته و آينده از آن خداوند است . و آن روز مؤمنان شادمان مىشوند).
لكن به نظر مىرسد ، مسئله اساسىتر از اين ، نگرش متافيزيكى (غير مادّى) قرآن به فرايند جامعه بشرى و فراز و فرود آن است . در تحليل قرآن ، زندگى انسان در روى زمين ، بر اساس سنّتهاى الهى و نوع ويژهاى از روابط علّى - معلولى جريان مىيابد كه در چارچوب تحليلهاى علمى - تجربى و حتى عقلى - استدلالى نمىگنجد . اين تحليل ، همان است كه مىتوان از آن به تحليل متافيزيكى (غيرمادّى) تعبير كرد . در ادامه ، به زوايايى از اين نگرش قرآنى كه مربوط به گذشته و آينده جامعه بشرى است ، اشاره مىشود .
گزارش تاريخ حيات بشر و تبيين فلسفه تاريخ و سنن حاكم بر سرنوشت جامعه انسانى ، نيز از بخشهاى شيوا و دلكش قرآن كريم است . قرآن ، رازهاى مدفون در اعماق خاموش تاريخ اقوام و امم درگذشته و صحنههاى ناآشناى كتاب بسته سرگذشت پيشينيان ، همچون انديشههاى ذهنى يوسف در چاه و زندان ، گفتوگوهاى مخفيانه اصحاب كهف ، موسى و خضر ، ابراهيم و اسماعيل ، آدم و حوا و . . . را به منظور آثار تربيتى و عبرتآموزى آن به نمايش گذاشته است :
(تِلْكَ مِنْ أَنبَآءِ الْغَيْبِ نُوحِيهَآ إِلَيْكَ مَا كُنتَ تَعْلَمُهَآ أَنتَ وَ لَا قَوْمُكَ مِن قَبْلِ هَذَا فَاصْبِرْ إِنَّ الْعَقِبَةَ لِلْمُتَّقِينَ . ۲
آن از خبرهاى غيبى است كه به تو وحى كرديم . نه تو و نه قومت ، پيش از اين ، نمىتوانستيد آن را بدانيد . پس شكيبايى كن كه فرجام از آن پرهيزكاران است).
قرآن حقيقتهاى واژگونه در تاريخ را اصلاح و تحريفهايى كه با دست عصيانگر زر و زور و تزوير بر جبين پاكى و پاكان نشسته بود ، زدود :
(مَا كَانَ إِبْرَ هِيمُ يَهُودِيًّا وَلَا نَصْرَانِيًّا وَلَكِن كَانَ حَنِيفًا مُّسْلِمًا وَمَا كَانَ مِنَ الْمُشْرِكِينَ . ۳
ابراهيمنه يهودى و نه نصرانى بود،بلكه راستگو و تسليمشده بود و از مشركاننبود) .
(وَإِذْ قَالَ اللَّهُ يَعِيسَى ابْنَ مَرْيَمَ ءَأَنتَ قُلْتَ لِلنَّاسِ اتَّخِذُونِى وَأُمِّىَ إِلَهَيْنِ مِن دُونِ اللَّهِ قَالَ سُبْحَنَكَ مَا يَكُونُ لِى أَنْ أَقُولَ مَا لَيْسَ لِى بِحَقٍّ إِن كُنتُ قُلْتُهُ فَقَدْ عَلِمْتَهُ تَعْلَمُ مَا فِى نَفْسِى وَلَآ أَعْلَمُ مَا فِى نَفْسِكَ إِنَّكَ أَنتَ عَلَّمُ الْغُيُوبِ . ۴
به ياد آر زمانى را كه خداوند به عيسى بن مريم گفت : آيا تو به مردم گفتى : من و مادرم را دو معبود به جاى خدا بگيريد ؟ عيسى گفت : تو منزّهى ، مرا نزيبد كه آنچه حقم نيست بگويم . وانگهى اگر گفته بودم ، تو مىدانستى و آنچه در جان من هست مىدانى ، اما آنچه در پيش توست من نمىدانم . كه تو دانا به رازهاى نهانى) .
تاريخشناسى قرآن ، در واقع تبيين زندگى صالحان و طالحان ، شرح مَنشها و كُنشها و معرفى الگوهاى نيك و بد است و نه شرح احوال فرمانروايان و چشمپركنان .
قرآن در نگرش تاريخى خويش ، زاويهاى تازه را گشوده و به سنّتهاى قطعى در روند فلسفه تاريخ و عوامل شكوفايى و افول جوامع انسانى و پيروزى نهايى سپاه حق بر باطل ، هم توجه جدى كرده است ؛ زاويهاى كه در تحليل علمى - تجربى هيچ دانشمند و جامعهشناسى نمىگنجد .
بر همين اساس بود كه پيامبر ، پيروزى خود را در برابر تمام دشمنان توانمند ، نويد داد :
(أَمْ يَقُولُونَ نَحْنُ جَمِيعٌ مُّنتَصِرٌ * سَيُهْزَمُ الْجَمْعُ وَ يُوَلُّونَ الدُّبُرَ . ۵
يا مىگويند ما همگى انتقامگيرنده هستيم . زودا كه اين جمع در هم شكسته شود و پشت كنند).
(يُرِيدُونَ لِيُطْفُِواْ نُورَ اللَّهِ بِأَفْوَ هِهِمْ وَ اللَّهُ مُتِمُّ نُورِهِ وَ لَوْ كَرِهَ الْكَفِرُونَ * هُوَ الَّذِى أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدَى وَ دِينِ الْحَقِّ لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ وَ لَوْ كَرِهَ الْمُشْرِكُونَ . ۶
مىخواهند با دهانشان نور خدا را خاموش كنند ، و خداوند نورش را تمام كننده است ؛ هر چند كافران خوش ندارند . او است آن كه پيامبرش را با هدايت و دين حق فرستاد ، تا آن را بر همه دينها فائق گرداند ؛ هر چند مشركان خوش ندارند) .
(إِنَّا لَنَنصُرُ رُسُلَنَا وَ الَّذِينَ ءَامَنُواْ فِى الْحَيَوةِ الدُّنْيَا وَ يَوْمَ يَقُومُ الْأَشْهَدُ . ۷
ما يارى مىكنيم فرستادگانمان را و آنان را كه در زندگى دنيايى ايمان آوردند ، و در روزى كه گواهان بر پا خيزند) .
(كَذَ لِكَ يَضْرِبُ اللَّهُ الْحَقَّ وَ الْبَطِلَ فَأَمَّا الزَّبَدُ فَيَذْهَبُ جُفَآءً وَأَمَّا مَا يَنفَعُ النَّاسَ فَيَمْكُثُ فِى الْأَرْضِ . ۸
اين چنين خداوند حق و باطل را مثل مىكند : اما كف ، بيرون افتاده، از ميان مىرود ، ولى آنچه براى مردم سودمند است در زمين ماندگار مىشود) .
(إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَ إِنَّا لَهُ لَحَفِظُونَ . ۹
ما ذكر را فرو فرستاديم ، و ما پاسدار آنيم) .
(إِنَّ الأَْرْضَ لِلَّهِ يُورِثُهَا مَن يَشَآءُ مِنْ عِبَادِهِ وَالْعَقِبَةُ لِلْمُتَّقِينَ . ۱۰
زمين براى خداست. آن را به هر كس از بندگانش كه بخواهد ، مىدهد ، و سرانجام به پرهيزگاران اختصاص دارد) .