انسان از ديد قرآن
تفسير انسان و حيات گسترده و بىكران او و آخرتشناسى نيز جلوهاى ديگر از عظمت و اعجاز قرآن است . توجه به ساحتهاى گوناگون جسم و روح و عقل انسان ، توجّه به مبدأ و منتها و مسير و برنامه تلاش و تكاپوى انسان و اين كه از كجا آمده؟ به كجا مىرود؟ در كجا هست؟ چه آرمانهايى را مىجويد؟ چگونه بايد باشد و چه بايد بكند؟ و توجّه علمى دقيق به ريزهكارىهاى مرحله به مرحله پيدايش جنين و به دنيا آمدن وى همه ، نشان اعجابانگيز عظمت قرآن در كنار انسانشناسىهاى تجربى ، فلسفى يا عرفانى بشرى است :
(وَ لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنسَنَ مِن سُلَلَةٍ مِّن طِينٍ * ثُمَّ جَعَلْنَهُ نُطْفَةً فِى قَرَارٍ مَّكِينٍ * ثُمَّ خَلَقْنَا النُّطْفَةَ عَلَقَةً فَخَلَقْنَا الْعَلَقَةَ مُضْغَةً فَخَلَقْنَا الْمُضْغَةَ عِظَمًا فَكَسَوْنَا الْعِظَمَ لَحْمًا ثُمَّ أَنشَأْنَهُ خَلْقًا ءَاخَرَ فَتَبَارَكَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخَلِقِينَ * ثُمَّ إِنَّكُم بَعْدَ ذَ لِكَ لَمَيِّتُونَ * ثُمَّ إِنَّكُمْ يَوْمَ الْقِيَمَةِ تُبْعَثُونَ . ۱
و همانا ما آدمى را از عصارهاى از گل آفريديم، سپس او را به نطفهاى در قرارگاه استوار بدل كرديم؛ آنگاه نطفه را خون بستهاى ساختيم و آن خون بسته را پارهگوشتى كرديم و آن پارهگوشت را به استخوانهايى مبدل گردانيديم، و بر آن استخوانها گوشت پوشانيديم، پس او را به آفرينشى ديگر بازآفريديم. پس بزرگوار است خداوند كه نيكوترينِ آفرينندگان است. سپس شما پس از اين، بىگمان مردگانيد؛ آن گاه در روز بازپسين برانگيخته مىشويد).
انسانِ قرآن ، به رغم ترسيم برخى متون دينى تحريف شده پيشين ، سرشته شده بر خباثت ذاتى نيست ، بلكه داراى دو وجهه مُلكى و ملكوتى است . او افزون بر خواصّ جمادى ، نباتى و حيوانى ، داراى نيروى «ادراك و شعور» و «اختيار» است ؛ خصيصههايى كه او را به عنوان فرزند بالغ هستى ، خليفه و امانتدار خدا ، و نگارنده سرنوشت خويش مىسازند :
(إِنَّا هَدَيْنَهُ السَّبِيلَ إِمَّا شَاكِرًا وَ إِمَّا كَفُورًا. ۲
همانا ما راه را به او [انسان] نُموديم، سپاسگزار باشد يا ناسپاس).
بر اساس اين نگرش ، سرشت هر انسانى ، هم خاستگاه الهى و متعالى است و هم منبع تمايلات طبيعى و پست ؛ تا خود به كدام سوى گام نهد .
از جهان دو بانگ مىآيد به ضدتا كدامين را تو باشى مستعد
آن يكى بانگش نُشور اتقياوين دگر بانگش فريب اشقيا . ۳
(وَ نَفْسٍ وَ مَا سَوَّاهَا * فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَ تَقْوَاهَا * قَدْ أَفْلَحَ مَن زَكَّاهَا * وَ قَدْ خَابَ مَن دَسَّاهَا . ۴
سوگند به نفس و آنچه آن را درست كرد . پليدكارى و پرهيزكارىاش را به آن الهام نمود. هر كس كه آن را پاك كرد رستگار شد، و هر كس كه آلودهاش كرد، قطعاً باخت).
از آن جا كه آفرينش جهان و انسان ، حكيمانه و هدفمند است ، عالم هستى ، ظرف كنش و واكنش است و افزون بر سراى آخرت ؛ در همين جهان نيز هر كسى دستاورد تلاش و نيك و بدِ رفتار و انگيزههاى خويش را دريافت مىكند :
(أَلَّا تَزِرُ وَازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرَى * وَ أَن لَّيْسَ لِلْإِنسَنِ إِلَّا مَا سَعَى * وَ أَنَّ سَعْيَهُ سَوْفَ يُرَى . ۵
هيچ باربردارندهاى بار كس ديگرى را بر دوش نمىكشد . و اين كه براى انسان جز حاصل تلاش او چيزى نيست . و نتيجه تلاش او به زودى ديده خواهد شد) .
(إِنْ أَحْسَنتُمْ أَحْسَنتُمْ لِأَنفُسِكُمْ وَ إِنْ أَسَأْتُمْ فَلَهَا . ۶
اگر نيكى كرديد ، براى خودتان نيكى كرديد و اگر بد كرديد ، براى خودتان ) .
بر خلاف عهدين كه بخش اصلى حيات انسان يعنى معاد را در بوته نسيان سپرده و جايگاه روشنى براى آن ترسيم نكردهاست ، تصوير حيات ابدى و معادشناسى در قرآن ، برجستگى ويژهاى يافته و قريب يكسوم آيات قرآن كريم به اين موضوع سرنوشتساز اختصاص يافته است . در پرتو بقاى روان و روحِ فناناپذير انسان ، صحنههاى حيات برزخى و زندگى رستاخيزى وى ، به شكلى اعجابانگيز و غفلتزدا مطرح شده ، هشداردهنده و ترغيبزايند كه در هيچ متن ديگرى سابقه ندارد :
(إِذَا زُلْزِلَتِ الْأَرْضُ زِلْزَالَهَا * وَ أَخْرَجَتِ الْأَرْضُ أَثْقَالَهَا * وَ قَالَ الْإِنسَنُ مَا لَهَا * يَوْمَئِذٍ تُحَدِّثُ أَخْبَارَهَا * بِأَنَّ رَبَّكَ أَوْحَى لَهَا * يَوْمَئِذٍ يَصْدُرُ النَّاسُ أَشْتَاتًا لِّيُرَوْاْ أَعْمَلَهُمْ * فَمَن يَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ خَيْرًا يَرَهُ * وَ مَن يَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ شَرًّا يَرَهُ . ۷
آن گاه كه زمين به لرزش شديد لرزانده شود ، و زمين بارهاى سنگينش را بيرون بريزد . انسان گويد : زمين را چه شده است ؟ آن روز است كه زمين خبرهاى خود را باز گويد . همان گونه كه پروردگارت به او وحى كرده است . آن روز مردم به حالت پراكنده برآيند تا نتيجه كارشان به آنان نشان داده شود . پس هر كس هم وزن ذرّهاى نيكى كند ، نتيجه آن را خواهد ديد . و هر كس هموزن ذرّهاى بدى كند نتيجه آن را خواهد ديد).