221
گزیده شناخت‌نامه قرآن بر پایه قرآن و حدیث

۱ - ۴ . نظم و اسلوب‏

مخاطبان قرآن و آشنايان به زبان و ادبيات عرب ، شاهد اين واقعيت اند كه سبك و اسلوب قرآن ، مطابق نثر متعارف عرب نيست ، همچنان كه نظم و شعر نيز نيست . با اين همه در قرآن نوعى آهنگ زيبا ، شبيه قافيه و پساوندهاى شعر يا قرينه‏هاى نثر متقارن و سجع وجود دارد : «لا يشبه شى‏ءٌ من كلامه بكلام البشر . . . ۱ والمعجزة فى نظمه . . .» . ۲
اين اسلوب ، ويژگى ديگرى را نيز در خود نهفته دارد : آيات و عبارات قرآن محتوى يك موضوع معين و عناصر معنايى محدودى نيست ، بلكه طيفى از معانى و موضوعات را در خود نهفته دارد . عرب از همان آغاز آشنايى با قرآن ، تحت تأثير ترنّم موسيقايى و آهنگ گيراى قرآن واقع شده و احياناً آن را با شعر ادبا و آواهاى سحرآميز كاهنان مقايسه كرده است . بعد از اعتراف به حقانيت قرآن و پذيرش اسلام نيز به قرائت و تجويد و نغمه آسمانى آن دل سپرده و آن گاه در زبان موزون قرآن و زيبايى‏هاى آن كاوش‏هاى فراوانى كرده است .
اگر از توجه ويژه اهل‏بيت عليهم السلام نسبت به زيبايى‏هاى همه‏جانبه قرآن - كه همپاى قرآن بالندگى داشته است - بگذريم ، شايد آثارى چون مجاز القرآن از ابوعبيده معمر بن مثنى (م ۲۰۹ق) ، معانى القرآن اثر يحيى ابو زكريا فرّاء ديلمى(م ۲۰۸ق) و تأويل مشكل القرآن دستاورد ابن قتيبه ابو محمد عبد اللّه(م ۲۷۶ق) ، از نخستين آثار كلاسيك (مَدرَسى) به شمار آيند كه در بحث اسلوب قرآن و سبك ويژه آن نگاشته شده‏اند .
ابوعبيده ، پس از مقايسه تعابير لطيف و وجوه نظم قرآن با ادبيات رايج عرب ، تأكيد مى‏ورزد كه نمى‏توان براى قرآن نظيرى يافت . فرّاء ، از تركيب و اعراب قرآن سخن مى‏راند و به كنايه ، استعاره ، تشبيه ، مجاز و التفات آن مى‏پردازد و به نغمه شيواى الفاظ قرآن و نظم و وزن و اثر شگرف آن در حسّ برون و ضمير نهان انسان عنايت مى‏كند . ابن قتيبه نيز به نوبه خود بر نظم زنجيره‏اى واژگان ، روانى ، شيرينى و خوش‏گوارى ، رسانايى و تأثير شگفت آن در دل آدميان تأكيد مى‏ورزد و مى‏گويد : خداوند ، قرآن را با نظم شگفتش تمايز بخشيد و . . . چنان كرد كه همى خوانده مى‏شود و هيچ ملالى نمى‏آورد ؛ همى شنيده مى‏شود ، ولى گوش‏ها آن را ناخوش نمى‏دارند ؛ تر و تازه و سرزنده است و با فزونى و تكرار قرائت ، كهنه و فرسوده نمى‏شود . . . . ۳
در همين روزگار است كه جاحظ ، اديب و دانشمند معتزلى ، براى نخستين بار اثرى مستقل به نام نظم القرآن مى‏نگارد . ۴ همچنان‏كه ابوسعيد عبد الملك اصمعى (م ۲۱۳ق) و ابوعبيد قاسم بن‏سلاّم (م ۲۲۳ق) نيز از كسانى به شمار مى‏آيند كه در اين دوره از زبان آهنگين قرآن بحث كرده‏اند . پس از اينان نيز ابوالعبّاس بن المعتزّ (م ۲۹۶ق) در كتاب البديع ، از وزن و آهنگ آيات سخن مى‏راند . ابوالحسن على بن عيسى الرّمانى(م ۳۷۴ق) لغوى ، نحوى و متكلم معتزلى نيز در رساله النكت ، والايى و اعجاز قرآن را در الفاظ و سبك ، اسلوب و نظم ، تأثير در دل‏ها دانسته ، بلاغت آن را در برترين مرتبه زيبايى برمى‏شمرد :
مُعجِزٌ بِألفاظِهِ وَ اُسلوبِهِ وَ نَظمِهِ وَ أثَرِهِ فِى النُّفوسِ... فَأعلاها طَبَقةً فِى الحُسنِ بَلاغَةُ القُرآنِ... . ۵
قرآن با عبارات و روش و نظم و اثرگذارى در جان‏ها معجزه است . بالاترين رتبه حسن ، بلاغت قرآن است‏ .
ابوسليمان حمد بن محمد بن ابراهيم خطابى بُستى(م ۳۸۸ق) - از معاصران رُمّانى ، محدّث ، فقيه و شاعر نيشابورى - نيز بر نظم و سازوارگى لفظى معنايى قرآن تأكيد كرده است . از منظر او ، قرآن در شيوايى و استوارى ، در عُذوبت و گوارايى ، در هندسه و سامان‏مندى ، و در پيوستگى و خوش‏قوارگى ، برترين سخن است . ۶ از نظر وى ، زبان قرآن در عين فخامت ، جزالت و متانت ، ساده و روان است و خاصيت شگفت‏انگيز روان‏شناختى و منحصر به فردى در آن هست كه دل‏ها را سخت تكان مى‏دهد ؛ گاهى نشاط و ابتهاج بر مى‏انگيزد و گاهى بيم و هراس مى‏افكند . ۷
ابو هلال عسكرى (م ۳۹۷ق) ، نقّاد ادبيات عربى پس از جاحظ ، نيز در كتاب الصناعتين ، از ساختار بى بديل قرآن نام مى‏برد و مى‏نويسد : تنها با علم بلاغت و فصاحت است كه مى‏توان جلوه اعجاز قرآن را از حيث هندسه نيكو و آميزه‏هاى شيواى كلمات و عبارات ، ايجاز بديع ، اختصار لطيف ، شيرينى و دل‏نشينى ، رونق و طراوت ، آسانى ، پربارى ، گوارايى ، و روانى درك كرد و به زيبايى‏هاى آن آگاهى يافت ؛ زيبايى‏هايى كه درك آن از عهده مردم عادى بيرون و انديشه‏هايشان در آن متحير است . ۸
ابوبكر محمد بن طيب باقلانى(م ۴۰۳ق) ، متكلّم اشعرى نيز در اثر پر حجم خود ، إعجاز القرآن ، زبان قرآن را نه تنها برتر از ساير كلام فصيح عرب ، بلكه به لحاظ ماهوى ، مباين و مغاير با ديگر سخنان شيواى عربى و بيرون از اسلوب و نظم معهود آن دانسته است . ۹
پس از اينان نوبت به عبد القاهر گرگانى(م ۴۷۴ق) ، متكلّم معروف اشعرى و از پايه‏گذاران بلاغت عربى و شارحان اسلوب و روش قرآنى مى‏رسد . گرگانى در دو اثر استوار خود أسرار البلاغة و دلائل الإعجاز ، اوج اعجاز بيانى قرآن را نه در مفردات و فواصل ، اوزان و استعارات و ساير انواع بديع ، بلكه در نظم شگفت‏انگيز لفظى - معنايى آن معرّفى مى‏كند .
از ديدگاه عبد القاهر ، بستر نظم ، بسى فراخ‏تر از زيبايى‏هاى لفظى است ؛ رسانايى و ظرافت‏هاى معنايى سخن نيز شعاع‏هاى اين دايره اند و در نظم قرآن ميان دو عنصر لفظ و معنا ، پيوندى ناگسستنى وجود دارد . ميان ذهن و زبان ، رابطه‏اى تنگاتنگ هست . ذهن براى القاى معانى گوناگون نهفته در خود ، علامت‏هاى زبانى متناسبى را به كار مى‏گمارد و زبان ، ابزار و بلكه نشانه انديشيدن و دالّ بر آن است . هر واحد كلامى ، هر چند خُرد و كوچك ، بر معنايى خاص دلالت مى‏كند و كمترين دگرگونى در معانى ، به گونه‏اى خود را با تبدّل واژگان و تركيبات زبانى(الفاظ) آشكار مى‏سازد و متقابلاً هر تغيير اندك در الفاظ ، علامت تبدّلى است كه در معانى رخ مى‏دهد و لفظ و معنا ، چون پيكر و جان‏اند كه با يكديگر پيوندى تركيبى دارند .
زبان از واحدهايى به ترتيب زير تشكيل يافته است : حرف‏ها ، واج‏ها ، هجاها ، تكواژه‏ها ، واژه‏ها ، گروه‏ها ، و جمله‏ها .
بر اساس نظريه نظم عبد القاهر ، ساختار زبان ، تنها از قالب‏هاى پيش‏ساخته عادى چون فعل ، فاعل ، مفعول ، مسندٌ اليه ، مسند ، رابطه ، قيد ، صفت و متمّم تشكيل نيافته ؛ بلكه متغيرهاى ديگرى مانند : تقديم و تأخير ، حذف ، تكرار ، تعريف و تنكير ، اظهار و اضمار، ايجاز و اطناب، حقيقت و مجاز ، تشبيه و استعاره ، كنايه و ايهام ، حصر و اطلاق و تأكيد و جز اينها وجود دارد كه اينها نيز هر يك در جاى خود ، ريشه در معانى دارند . زبان با گنجينه‏اى بى‏پايان از علامت‏ها و نشانه‏هاى خود ، نماينده ذهن است . در تومار ذهن ، افزون بر معانى درشت ، معانى باريك و لطايف و ظرايف بى‏شمارى وجود دارند كه با زبان گشوده مى‏شوند و عبارت‏هاى متنوّع زبان ، معانى متنوّع ذهنى را عيان مى‏سازند . هر چه ذهن ، وقّادتر و فروزان‏تر شود ، زبان ، دقيق‏تر و رقيق‏تر مى‏شود و به عكس .
نمونه‏اى از اسلوب خاصّ قرآنى را ، به جاى نام «سجع» ، تحت نام «فاصله» يا «سربند»ها شمرده‏اند كه منشأ آهنگين بودن نغمه‏هاى ويژه قرآنى است . البته با اين ويژگى كه اوّلاً آنچه در آنها نقش اوّل را دارد ، معناست و نه صرفاً لفظ - يعنى فواصل قرآن صرفاً يك هماهنگى لفظى نيستند ، بلكه فراتر از آن ، نظم معنايى خاصى را در لا به لاى بندها و آهنگ‏ها بر مى‏تابند و متناسب با معانى دگرگون مى‏شوند - و ثانياً اين فواصل ، سهل و آزاد و بى‏تكلّف اند . ۱۰
سجع (بانگ يكنواخت كبوتر) ، سخنِ قافيه‏دار را گويند و در اصطلاح علم بديع ، آن است كه گوينده در سخن خويش كلماتى يك‏وزن و آهنگين بياورد . سجع در نثر ، حكم قافيه را در شعر دارد . به جاى «سجع» در مورد قرآن ، واژه «فاصله» را نهاده‏اند . ۱۱ سجع را سه گونه دانسته‏اند :
۱ . سجع متوازن ، آن است كه كلمات آخر جمله‏ها ، هم در وزن (هجا) و هم در حرف‏رَوى ، ۱۲ مطابق باشند ، مانند كار و بار ، خامه و نامه .
نمونه‏اى از اين گونه فواصل قرآن مجيد را اين آيات دانسته‏اند :
(فِيهَا سُرُرٌ مَّرْفُوعَةٌ * وَ أَكْوَابٌ مَّوْضُوعَةٌ . ۱۳
در بهشت تخت‏هايى بلند و قدح‏هايى گذاشته شده است)
.
(فِى سِدْرٍ مَّخْضُودٍ * وَ طَلْحٍ مَّنضُودٍ * وَ ظِلٍّ مَّمْدُودٍ . ۱۴
در زير درخت كُنار بى‏خار . و درختان موز بر هم چيده شده و سايه‏هاى پايدار است)
.
(وَ الشَّمْسِ وَ ضُحَاهَا * وَ الْقَمَرِ إِذَا تَلَاهَا * وَ النَّهَارِ إِذَا جَلَّاهَا * وَ الَّيْلِ إِذَا يَغْشاهَا . ۱۵
سوگند به خورشيد و روشنايى‏اش ، و سوگند به ماه كه در پى آن مى‏آيد و سوگند به روز چون روشن گرداند و شب كه آن را چون پرده پوشاند )
.
۲ . سجع مطرّف ، آن است كه الفاظ آخر جمله‏ها ، در حرف‏روى همگون ، ولى در وزن (هجا) مختلف باشند ؛ مانند كار و شكار ، مال و آمال و شانه و نشانه . از فواصل قرآن كريم مى‏توان نمونه‏هاى ذيل را به عنوان «سجع مطرّف» برشمرد :
(مَّا لَكُمْ لَا تَرْجُونَ لِلَّهِ وَقَارًا * وَ قَدْ خَلَقَكُمْ أَطْوَارًا . ۱۶
شما را چه شده كه از شكوه خدا بيم‏نداريد؟در حالى‏كه شما را مرحله به‏مرحله آفريد)
.
(وَ الصُّبْحِ إِذَآ أَسْفَرَ * إِنَّهَا لَإِحْدَى الْكُبَرِ * نَذِيرًا لِّلْبَشَرِ * لِمَن شَآءَ مِنكُمْ أَن يَتَقَدَّمَ أَوْ يَتَأَخَّرَ . ۱۷
سوگند به صبح آن گاه كه آشكار شود كه آيات قرآن از پديده‏هاى بزرگ است . بيم‏دهنده انسان ، براى هر كه از شما كه بخواهد پيشى جويد يا باز ايستد)
.
(أَلَمْ تَرَ كَيْفَ فَعَلَ رَبُّكَ بِأَصْحَبِ الْفِيلِ * أَلَمْ يَجْعَلْ كَيْدَهُمْ فِى تَضْلِيلٍ * وَ أَرْسَلَ عَلَيْهِمْ طَيْرًا أَبَابِيلَ . ۱۸
آيا نديدى كه پروردگارت با اصحاب فيل چه كرد ؟ آيا نيرنگشان را بر باد نداد ؟ و بر سر آنها پرندگانى را گروه گروه فرستاد)
.
۳ . سجع متوازن ، آن است كه كلمات آخر جمله‏ها ، در وزن متّفق باشند و در حرف روى مختلف ؛ مانند كار و كام ، نهال و بهار ، شريف و كريم . در اين سه نمودِ «سجع متوازن» از فواصل قرآنى به دقّت بنگريد :
(وَ ءَاتَيْنَهُمَا الْكِتَبَ الْمُسْتَبِينَ * وَهَدَيْنَهُمَا الصِّرَ طَ الْمُسْتَقِيمَ . ۱۹
به آن دو، كتاب روشنگر داديم . و آن دو را به راه راست هدايت كرديم)
.
(وَ السَّمَآءِ وَ الطَّارِقِ * وَ مَآ أَدْرَاكَ مَا الطَّارِقُ * النَّجْمُ الثَّاقِبُ * إِن كُلُّ نَفْسٍ لَّمَّا عَلَيْهَا حَافِظٌ ؛ ۲۰
سوگند به آسمان و سوگند به طارق . و تو چه دانى كه طارق چيست . ستاره فروزان . هيچ كس نيست مگر كه نگاهبانى دارد)
.
(وَ الطُّورِ * وَ كِتَبٍ مَّسْطُورٍ * فِى رَقٍّ مَّنشُورٍ * وَ الْبَيْتِ الْمَعْمُورِ * وَ السَّقْفِ الْمَرْفُوعِ * وَ الْبَحْرِ الْمَسْجُورِ . ۲۱
سوگند به طور . سوگند به كتاب نوشته شده در طومارى گسترده . سوگند به خانه آباد و سقف مرتفع و درياى سرشار)
.
در بندهاى گونه‏گون اين سوره ، با وجود تنوّع ، آهنگ ويژه سخن ، محفوظ و ملموس است . اين ويژگى ، در آيات و سُوَر گوناگون ديگر نيز نمودى به‏جا مى‏يابد و معانى ، همپاى حروف و كلمات ، و آهنگ و لحن سخن ، به تصوير مى‏آيد و فضاى ذهن خواننده را بى‏اختيار به همراه خود مى‏برد . خواه آن‏جا كه سخن از مسئوليت و تكليف است :
(يَبُنَىَّ أَقِمِ الصَّلَوةَ وَ أْمُرْ بِالْمَعْرُوفِ وَانْهَ عَنِ الْمُنكَرِ وَاصْبِرْ عَلَى‏ مَآ أَصَابَكَ إِنَّ ذَ لِكَ مِنْ عَزْمِ الْأُمُورِ . ۲۲
پسرم ، نماز را به پا دار و به معروف فرمان بده و از منكر نهى كن و بر هر مصيبتى كه به تو مى‏رسد شكيبا باش ، كه اين از كارهاى بزرگ است)
.
و خواه آن هنگام كه سخن از احتجاج و استدلال و ابطال يك پندار نادرست است :
(يَأَيُّهَا النَّاسُ ضُرِبَ مَثَلٌ فَاسْتَمِعُواْ لَهُ إِنَّ الَّذِينَ تَدْعُونَ مِن دُونِ اللَّهِ لَن يَخْلُقُواْ ذُبَابًا وَ لَوِ اجْتَمَعُواْ لَهُ وَ إِن يَسْلُبْهُمُ الذُّبَابُ شَيًْا لَّا يَسْتَنقِذُوهُ مِنْهُ ضَعُفَ الطَّالِبُ وَ الْمَطْلُوبُ . ۲۳
هان اى مردمان ، مثلى زده شده ، به آن گوش فرا دهيد . آنهايى كه به جز خداوند خوانده مى‏شوند ، اگر همه‏شان گرد آيند نتوانند مگسى بيافرينند . و اگر مگس چيزى از آنها بربايد ، نتوانند آن را نجات دهند . خواهان و خواسته ، هر دو ناتوان‏اند)
.
و چه هنگام بشارت و ترغيب :
(وَ أُزْلِفَتِ الْجَنَّةُ لِلْمُتَّقِينَ غَيْرَ بَعِيدٍ * هَذَا مَا تُوعَدُونَ لِكُلِ‏ّ أَوَّابٍ حَفِيظٍ * مَّنْ خَشِىَ الرَّحْمَنَ بِالْغَيْبِ وَ جَآءَ بِقَلْبٍ مُّنِيبٍ * ادْخُلُوهَا بِسَلَمٍ ذَ لِكَ يَوْمُ الْخُلُودِ * لَهُم مَّا يَشَآءُونَ فِيهَا وَ لَدَيْنَا مَزِيدٌ . ۲۴
بهشت براى پرهيزكاران نزديك گردانيده شده ، بى آن كه دور باشد . اين آن وعده‏اى است كه براى توبه‏كننده نگهبان داده شده است . هر كس در نهان از خداى رحمان بترسد و با دلى توبه‏كار بازآيد . به سلامت وارد آن شويد در روز جاودان . آنها هر چه بخواهند در آن هست . و نزد ما افزون هم هست)
.
و چه گاه هشدار و ترهيب :
(فَإِذَا جَآءَتِ الصَّآخَّةُ ... اْولئكَ هُمُ الْكَفَرَةُ الْفَجَرَةُ . ۲۵
و چون آن فرياد گوش‏خراش در رسد ، ... آنان همان كافران فاجرند)
.
يا به هنگام گزارش زيبايى سيرت پيامبران الهى :
(قَالَ إِنِّى عَبْدُ اللَّهِ ءَاتَانِىَ الْكِتَبَ وَ جَعَلَنِى نَبِيًّا ... وَ لَمْ يَجْعَلْنِى جَبَّارًا شَقِيًّا . ۲۶
گفت : من بنده خدايم . به من كتاب داده است و مرا پيامبر كرده است ... و مرا زورگوى بدبخت قرار نداده است)
.
براى آگاهى بيشتر از فواصل و شيوه‏هاى ديگر آن مى‏توان به برخى از آثارى كه در اين زمينه نوشته شده مراجعه كرد . ۲۷ افزون بر فواصل ، بدايعى فراوان در هنر بيانى قرآن هست كه بر شكوهِ سازه‏هاى تركيبى قرآن جلايى ويژه مى‏بخشد و ضمير مخاطب را شيفته خود مى‏سازد . از جمله اين بدايع ، «جناس» است كه خود اقسام گوناگون دارد .
جناس يا هم جنس بودن ، در اصطلاح بديع ، آن است كه گوينده در سخن خويش دو واژه بياورد كه در تلفظ شبيه به هم يا هم جنس باشند ؛ اما در معنا مختلف ، مانند :
بهرام كه «گور» مى‏گرفتى همه عمرديدى كه چگونه «گور» بهرام گرفت! ۲۸
جناس تام ، آن است كه الفاظ متجانس در گفتن و نوشتن (يعنى حروف و حركات) يكى و در معنا مختلف باشند ؛ مانند كلمه «شير» در فارسى و «عين» در عربى . جناس تام در مثال قرآنى ذيل در كلمه «ساعة» جلوه‏گر شده است :
(وَ يَوْمَ تَقُومُ السَّاعَةُ يُقْسِمُ الْمُجْرِمُونَ مَا لَبِثُواْ غَيْرَ سَاعَةٍ . ۲۹
و روزى كه قيامت برپا شود ، مجرمان سوگند ياد مى‏كنند كه جز ساعتى درنگ نكرده‏اند)
.
جناس ناقص ، آن است كه اركان جناس در حروف يكى ، و در حركت مختلف باشند . در اين مصداق قرآنى جناس ناقص بنگريد :
(وَ لَقَدْ أَرْسَلْنَا فِيهِم مُّنذِرِينَ * فَانظُرْ كَيْفَ كَانَ عَقِبَةُ الْمُنذَرِينَ . ۳۰
در ميان آنان هشداردهندگانى فرستاديم . پس نيك بنگر كه چه شد عاقبت هشدارداده‏شدگان)
.
جناس زايد ، آن است كه يكى از كلمات متجانس را حرفى بر ديگرى زيادت باشد و آن حرف زايد ، گاه در اوّل كلمه است ؛ مانند «ع» در تاب و عتاب ، «آ» در رميده و آرميده و گاه در آخر كلمه ؛ مانند «ه» ، جام ، جامه ، نام ، نامه ، و گاه زيادت در وسط است ؛ مانند «ا» در قامت و قيامت . نمونه‏هايى از جناس زايد را مى‏توان در آيات فرجامين سوره قيامت ديد :
(كَلَّآ إِذَا بَلَغَتِ التَّرَاقِىَ * وَ قِيلَ مَنْ رَاقٍ * وَ ظَنَّ أَنَّهُ الْفِرَاقُ * وَ الْتَفَّتِ السَّاقُ بِالسَّاقِ * إِلَى‏ رَبِّكَ يَوْمَئِذٍ الْمَسَاقُ . ۳۱
هرگز! هنگامى كه جان به گلو رسيد و گفته شود : چاره‏ساز كيست ؟ و دانست كه همان زمان جدايى است . و ساق به ساق پيچيد . آرى در آن روز است كه مسير همه به سوى پروردگارت خواهد بود)
.
جناس خط ، آن است كه اركان جناس در كتابت ، يكى ، و در تلفظ و نقطه‏گذارى مختلف باشند ؛ مانند بيمار و تيمار . اوج هنر و زيبايى در به كارگيرى جناس خط را مى‏توان در اين آيه نظاره‏گر شد :
(الَّذِى خَلَقَنِى فَهُوَ يَهْدِينِ * وَ الَّذِى هُوَ يُطْعِمُنِى وَيَسْقِينِ * وَ إِذَا مَرِضْتُ فَهُوَ يَشْفِينِ * وَ الَّذِى يُمِيتُنِى ثُمَّ يُحْيِينِ . ۳۲
كسى كه مرا آفريد ، همو هدايتم مى‏كند . و كسى است كه غذايم مى‏دهد و سيرابم مى‏كند . و زمانى كه بيمار شدم ، شفايم مى‏دهد . و همو است كه مرا مى‏ميراند و زنده‏ام مى‏كند)
.
جناس مضارع ، آن است كه دو ركن جناس ، در حرف اول يا وسط ، مختلف باشند ، پس اگر مخرج دو حرف ، يعنى آهنگ تلفظ آنها ، به يكديگر نزديك باشد ، آن را جناس مضارع يا مشابه گويند ؛ مانند حروف «ر» ، «ل» و «ب» ، «پ» . آيات در پى آمده از آن جا كه دربردارنده جناس مضارع‏اند ، از زيبايى و دل‏ربايى خاصّى بهره‏ورند :
(وَهُمْ يَنْهَوْنَ عَنْهُ وَيَنَْوْنَ عَنْهُ . ۳۳
آنان از آن باز مى‏دارند و خود هم از آن دورى مى‏كنند)
.
(ذَ لِكُم بِمَا كُنتُمْ تَفْرَحُونَ فِى الْأَرْضِ بِغَيْرِ الْحَقِ‏ّ وَ بِمَا كُنتُمْ تَمْرَحُونَ . ۳۴
اين بدان جهت است كه در زمين به ناروا شادى كرديد ، و سخت به خود مى‏نازيديد)
.
(وَ إِنَّهُ عَلَى‏ ذَ لِكَ لَشَهِيدٌ * وَ إِنَّهُ لِحُبِ‏ّ الْخَيْرِ لَشَدِيدٌ . ۳۵
او بر اين گواه است . و او سخت دوستدار خير است)
.
جناس لفظ ، آن است كه كلمات متجانس در تلفظ ، يكى ، و در كتابت و معنا مختلف است ؛ مانند خوار ، خار يا همچون ناضره و ناظره در اين آيت زيبا :
(وُجُوهٌ يَوْمَئِذٍ نَّاضِرَةٌ * إِلَى‏ رَبِّهَا نَاظِرَةٌ ؛ ۳۶
چهره‏هايى كه آن روز شادمانند و به سوى پروردگارشان نظاره گر)
.
جناس قلب ، آوردن الفاظى است كه حروف آنها واژگون و معكوس آورده شود ، مانند شارع و شاعر ، گنج و جنگ . از اين منظر و زيبايى ، به اين آيه كوتاه نظر كنيد : (وَ رَبَّكَ فَكَبِّرْ). ۳۷
اشتقاق و شبه اشتقاق: اشتقاق ، آن است كه در نظم يا نثر ، الفاظى را بياورند كه حروف آنها متجانس و به يكديگر شبيه باشند ، خواه از يك ريشه ، مشتق باشند ، مانند رسول و رسايل ، يا از يك ماده ، مشتق باشند ، امّا حروف آنها چندان شبيه و نزديك به يكديگر باشند كه در ظاهر توهم اشتقاق شود ، مانند زمان و زمين . دو آيت ذيل ، جلوه‏نماى اين هنر بيانى اند :
(يَأَسَفَى‏ عَلَى‏ يُوسُفَ . ۳۸
حسرت بر يوسف)
.
(ءَأَنتُمْ تَخْلُقُونَهُ أَمْ نَحْنُ الْخَلِقُونَ . ۳۹
آيا شما آن را آفريده‏ايد ، يا ما آفريننده‏ايم ؟)

طباق كه جمع ميان واژگان متقابل است ، در اين نمونه آيات ، رخ‏نمايى مى‏كند :
(لِّكَيْلَا تَأْسَوْاْ عَلَى‏ مَا فَاتَكُمْ وَلَا تَفْرَحُواْ بِمَآ ءَاتَاكُمْ . ۴۰
تا مبادا بر آنچه از دست شما رفته ، تأسف بخوريد ، و به آنچه به شما داده ، شادمانى نماييد)
.
(لَهَا مَا كَسَبَتْ وَعَلَيْهَا مَا اكْتَسَبَتْ . ۴۱
براى آن ، همان چيزى است كه به دست آورده ، و بر ضدّ آن هم همان است كه خود كسب كرده است)
.
(وَ تَحْسَبُهُمْ أَيْقَاظًا وَ هُمْ رُقُودٌ . ۴۲
آنان را بيدار پنداشتند ، و حال آن كه خواب بودند)
.
تناسب و ائتلاف نيز يكى از اسلوب‏هاى تعبير قرآنى است كه بهره‏گيرى از آن ، به آيتِ ذيل طراوت و حلاوت ديگرى بخشيده است :

1.بحار الأنوار : ج‏۸۹ ص‏۱۰۷.

2.عيون اخبار الرضا عليه السلام : ج‏۱ ص‏۱۳۷.

3.تأويل مشكل القرآن : ص‏۱۱.

4.مذاهب التفسير الاسلامى : ص‏۱۴۴.

5.ثلاث رسائل فى إعجاز القرآن : ص‏۷۵ - ۷۶.

6.ثلاث رسائل فى إعجاز القرآن : ص‏۲۵.

7.كتاب الصناعتين الكتابة و الشعر : ص‏۷.

8.كتاب الصناعتين الكتابة والشعر : ص ۹ .

9.إعجاز القرآن : ص‏۳۰۰ .

10.الإتقان فى علوم القرآن : نوع ۲۱۳؛ الإعجاز البيانى : ص‏۲۳۹.

11.البرهان فى علوم القرآن : ج‏۱ ص‏۱۵۰ نوع سوم.

12.روى (= ابر پرباران) در اصطلاح عروض ، حرف اصلى قافيه را گويند كه مدار قافيه برآن است؛ مانند حرف «ر» در كلمه‏هاى نشر ، زير ، در.

13.غاشيه : آيه ۱۳ - ۱۴.

14.واقعه : آيه ۲۸ - ۳۰.

15.شمس : آيه ۱ - ۱۲.

16.نوح : آيه ۱۳ - ۱۴.

17.مدَّثِّر : آيه ۳۴ - ۳۷.

18.فيل : آيه ۱ - ۴.

19.صافات : آيه ۱۱۷ - ۱۱۸.

20.طارق : آيه ۱ - ۴.

21.طور : آيه ۱ - ۶.

22.لقمان : آيه ۱۷.

23.حج : آيه ۷۳.

24.ق : آيه ۳۱ - ۳۵.

25.عبس : آيه ۳۳ - ۴۲.

26.مريم : آيه ۳۰ - ۳۲.

27.نظم آيات الهى در نگارش : جزء ۲۹ و ۳۰.

28.رباعيات حكيم عمر خيام : ص‏۹۱ رباعى‏۷.

29.روم : آيه ۵۵.

30.صافات : آيه ۷۲ - ۷۳.

31.قيامت : آيه ۲۶ - ۳۰.

32.شعرا : آيه ۷۸ - ۸۱.

33.انعام : آيه ۲۶.

34.غافر : آيه ۷۵.

35.عاديات : آيه ۷ - ۸.

36.قيامت : آيه ۲۲ - ۲۳.

37.مدَّثِّر : آيه ۳ .

38.يوسف : آيه ۸۴.

39.واقعه : آيه ۵۹.

40.حديد : آيه ۲۳.

41.بقره : آيه ۲۸۶.

42.كهف : آيه ۱۸.


گزیده شناخت‌نامه قرآن بر پایه قرآن و حدیث
220
  • نام منبع :
    گزیده شناخت‌نامه قرآن بر پایه قرآن و حدیث
    سایر پدیدآورندگان :
    محمّد محمّدی ری‌شهری، با همکاری: جمعی از پژوهشگران
    تعداد جلد :
    1
    ناشر :
    انتشارات دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1392
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 31470
صفحه از 597
پرینت  ارسال به