۱ - ۳ . بلاغت و رسايى
بلاغت (رسا بودن) را چنين تعريف كردهاند : گوينده ، سخن خويش را چنان ادا كند كه در اداى تمام مقصود وى ، بسنده ، مناسب مقام و موقعيت شنونده و مطابق با مقتضاى روحى و روانشناختى كلام و محيط و مختصات آن باشد ... . ۱
قرآن از اين ويژگى به كمال بهرهمند است و از همين روست كه معانى مورد نظر خويش را در ژرفاى جان مخاطبان خود مىنشاند و روانشان را تحت تأثير و تسخير خود قرار مىدهد .
ايجاز در سخن ، زاويهاى از بلاغت شكوهمند قرآن است كه از همان روزگاران نخست ، مورد توجه شنوندگان قرآن قرار گرفته است .
ثعالبى پس از تأكيد بر برترى ايجاز قرآن در مقايسه با سخن ديگران ، از جمله به اين آيه اشاره مىكند :
(وَإِمَّا تَخَافَنَّ مِن قَوْمٍ خِيَانَةً فَانبِذْ إِلَيْهِمْ عَلَى سَوَآءٍ . ۲
اگر نگران خيانتى از سوى گروهى هستى ، پيمانشان را به سويشان بينداز تا طرفين به طور يكسان بدانند پيمان شكسته است ).
او مىنويسد : اگر يكى از برجستگان بلاغت بخواهد همان معانى را كه اين آيه متضمن بيان آن است ادا كند ، نمىتواند سخنى به اين كوتاهى بياورد ، و ناگزير سخن را بسط و تفصيل خواهد داد . ۳
طبرسى در شرح آيات :
(وَ قَالَ الَّذِى نَجَا مِنْهُمَا ... فَأَرْسِلُونِ * يُوسُفُ أَيُّهَا الصِّدِّيقُ أَفْتِنَا . ۴
و يكى از آن دو كه نجات يافته بود ... گفت: «مرا (به سراغ آن جوان زندانى) بفرستيد. [او به زندان آمد و چنين گفت: ]يوسف، اى مرد بسيار راستگو، در باره اين خواب اظهار نظر كن).
مىنويسد : در اين جا ، ايجاز در سخن است و اصل آن چنين است : «فارسلون الى يوسف ، فارسل فاتى يوسف فى السجن و قال له أيها الصديق ؛ مرا به نزد يوسف بفرستيد ، پس او را فرستادند . چون در زندان به نزد يوسف آمد ، گفت : اى راستگو . . .» . ۵
علّامه طباطبايى در تفسير آيتى ديگر به همين نكته دقت كرده است :
(وَإِذَا سَأَلَكَ عِبَادِى عَنِّى فَإِنِّى قَرِيبٌ أُجِيبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ إِذَا دَعَانِ فَلْيَسْتَجِيبُواْ لِى وَلْيُؤْمِنُواْ بِى لَعَلَّهُمْ يَرْشُدُونَ . ۶
هنگامىكه بندگانم از من درخواست كنند ، همانا من نزديكم و دعاى دعاكننده را اجابت مىكنم . پس ، از من درخواست اجابت كنيد ، و به من ايمان بياوريد ، تا راه بيابيد).
او مىنويسد : اين آيه ، هدف مورد نظر را به زيباترين بيان ، ظريفترين اسلوب ، و كوتاهترين عبارت ارائه مىدهد كه در عباراتى چنين موجز ، هفت بار ضمير متكلم وحده (اول شخص مفرد) آمده است تا كمال عنايت الهى را در امر نيايش و رابطه انسان با خدا تأكيد كند . با تعبير «عبادى» به جاى «ناس» ، عنايت خاصّ خود را نثار بندگان خويش كرده است . در اين عبارت ، در پاسخ ، هيچ فعلى را واسطه نكرده و نگفته است : «إذا سألك عبادى عنّى فقل : إنه قريب» ، تا قرب معنوى و بىواسطه خود را برساند . به آن هم بسنده نكرده و با «إنّ» نيز تأكيد فرموده است كه بدون ترديد ، نزديكم . به جاى فعل «أقربُ» صفت «قريب» را به كار گرفته تا معناى ثبات و افزونىِ قرب را نشان دهد . فعل مضارع «اجيب (= اجابت مىكنم) ، دلالت بر استمرار و پيوستگى اجابت الهى دارد . «اذا دعان» يعنى هر گاه كه حقيقتاً مرا بخوانند . همين و بس ؛ بىهيچ شرط ديگر . ۷
به نمونه ديگرى از ايجاز قرآن در ترسيم صحنه پر شكوه استقبال فرشتگان رحمت از ايمانيان به هنگام ورود به عالم آخرت بنگريد :
(وَالْمَلَئِكَةُ يَدْخُلُونَ عَلَيْهِم مِّن كُلِّ بَابٍ * سَلَمٌ عَلَيْكُم بِمَا صَبَرْتُمْ ؛ ۸
فرشتگان از هر درى بر آنها وارد مىشوند: «سلام بر شما كه پايدارى ورزيديد»).
تقدير سخن ، چنين است : «قائلين لهم سلام عليكم» يا «يقولون لهم سلام عليكم» ؛ ولى براى ايجاز ، پس از بيان ورود فرشتگان ، بدون فاصله ، تعبير «سلام عليكم» آورده شده و باقى حذف گرديده است .
بلاغت قرآن ، تنها در ايجاز خلاصه نمىشود ؛ آن جا كه اطناب ضرورت دارد ، هنر و زيبايى اطناب ، ظاهر مىشود :
(وَمَا تِلْكَ بِيَمِينِكَ يَمُوسَى * قَالَ هِىَ عَصَاىَ أَتَوَكَّؤُاْ عَلَيْهَا وَأَهُشُّ بِهَا عَلَى غَنَمِى وَ لِىَ فِيهَا مََارِبُ أُخْرَى ؛ ۹
اى موسى ، اين چيست در دستت ؟ گفت : اين چوبدستى من است . به آن تكيه مىدهم ، و با آن براى گوسفندانم برگ مىريزم ، و كارهاى ديگرى براى من از آن بر مىآيد).
شب تاريك است و هوا سرد و موسى به دنبال آتشى است كه همسر دردمندش را بدان گرم سازد . ناگه نورى از دور مىبيند و به سويش مىشتابد . ندايى از غيب مىشنود و خويشتن را در محضر حقيقت هستى مىبيند . خداوند با او سخن مىگويد و از او مىپرسد : اى موسى! آنچه به دست دارى چيست؟ موسى فقط مىتوانست در يك كلمه پاسخ دهد : «عصا» يا بگويد : «اين عصاى من است» ؛ اما به اين بسنده نكرد ، چون نمىخواست گفتگويش با محبوب راستين ، فرجام يابد . پيشگاه معشوق و هنگام يافتن گمشده ، آستان دلدادگى و مقام اطناب است . از اين رو ، قرآن از زبان موسى گزارش مىدهد كه گفت : «اين عصاى من است ، بر آن تكيه مىزنم و با آن براى گوسفندانم [از درختان] برگ مىريزم ، و مرا در آن نيازها و سودهاى ديگر است» .
گريزهاى زيبا و سزامند كه در كتب ادبى با عنوان «حُسن تخلّص» و «استطراد» و «حسن ختام» نامبردار است ، از جمله جلوههاى بلاغت قرآن است :
(فَدَلَّاهُمَا بِغُرُورٍ فَلَمَّا ذَاقَا الشَّجَرَةَ بَدَتْ لَهُمَا سَوْءَ تُهُمَا وَطَفِقَا يَخْصِفَانِ عَلَيْهِمَا مِن وَرَقِ الْجَنَّةِ ... يَبَنِىءَادَمَ قَدْ أَنزَلْنَا عَلَيْكُمْ لِبَاسًا يُوَ رِى سَوْءَ تِكُمْ وَرِيشًا وَلِبَاسُ التَّقْوَى ذَ لِكَ خَيْرٌ . ۱۰
آن دو را با فريب به سقوط كشاند . وقتى آنها از درخت چشيدند ، زشتىهايشان براى خودشان نمايان شد . و به چسبانيدن برگهاى بهشت پرداختند ... اى فرزندان آدم ، ما بر شما لباسى فرو فرستاديم كه زشتى شما را مىپوشاند و زينتى است . و لباس تقوا ، بهترين است).
در اين آيات ، سخن از بهشتزيستى آدم و همسر او حوّاست تا اين كه شيطان به وسوسه مىپردازد . . . و سرانجام آدم و همسرش متوجه برهنگى خويش مىشوند و به پوشانيدن خود با برگ درختان بهشتى مبادرت مىورزند . در ادامه اين آيات ، اشارتى در نهايت تناسب ، به «نعمت لباس و آراستگى ظاهرى» شده و در پى آن به «لباس پارسايى و خودآرايى باطنى» گريز زده شده است .
از فروع ديگر بلاغت قرآنى ، زبان جدّى و همراه با «تأكيد» آن است ، با اين كه رسم بلاغت اين است كه از تأكيد بىمورد پرهيز شود ، راز اين همه سوگندها و تأكيدهاى گوناگون در قرآن آن است كه اين كتاب از حقايق برين هستى كه فراسوى افقهاى محدود و محسوس آدمى است خبر مىدهد و انسان را به حياتى متعالى و فراتر از زندگى عادى و هدفهايى برتر از خواستههاى حقير فرا مىخواند :
(يَأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُواْ اسْتَجِيبُواْ لِلَّهِ وَلِلرَّسُولِ إِذَا دَعَاكُمْ لِمَا يُحْيِيكُمْ . ۱۱
هان اى كسانى كه ايمان آوردهايد ، هرگاه خداوند و پيامبر شما را به چيزى كه به شما حيات مىبخشد فرا مىخوانند ، آنان را اجابت كنيد).
و اين امر چيزى است كه انسان از آن طفره مىرود ، آن را ناديده مىگيرد ، به فراموشى مىسپارد ، از آن غفلت مىورزد و شانه خالى مىكند و براى توجيه گريزپايى خود از مسئوليت ، لجاجت مىورزد .
بدين جهت ، قرآن به جا و به اقتضاى نياز ، از تأكيد بهره مىجويد و با زبان جدّى و تكاندهنده و كوبههاى پيوسته خود ، بر كالبد زمينگير او شوك وارد مىكند و او را به حركت و پويايى مىكشاند .
در سوره كوتاه عصر و راز تأكيدهاى پى در پى آن تأمل كنيد :
(وَ الْعَصْرِ * إِنَّ الْإِنسَنَ لَفِى خُسْرٍ * إِلَّا الَّذِينَ ءَامَنُواْ وَ عَمِلُواْ الصَّلِحَتِ وَ تَوَاصَوْاْ بِالْحَقِّ وَ تَوَاصَوْاْ بِالصَّبْرِ . ۱۲
سوگند به عصر ، انسان قطعاً در حال زيانكارى است ، مگر آنان كه ايمان آوردند و كارهاى شايسته انجام دادند ، و به حق و صبر توصيه كردند).
۱ . سوگند (والعصر) . ۲ . إنّ (همانا) . ۳ . الف و لام جنس بر روى انسان (همه آدميزادگان در زيان اند) . ۴ . لام تأكيد (لَ) . ۵ . «فى» براى ظرفيت (انسان زيان نمىكند ؛ بلكه غرق در زيان است) . ۶ . كاربرد نكره (خُسرٍ ، زيان سهمگين ، بسيار هولناك) . ۷ . لَفى خُسرٍ (خبر إنّ به صورت اسميه آمده است ، نه فعليه ، تا نسبت به ثبات و استمرار زيانكارى هشدار دهد) .
1.ر. ك: البلاغة الواضحة : ص۸ - ۹ .
2.انفال : آيه ۵۸.
3.الإعجاز و الإيجاز : ص۲۰ - ۲۱.
4.يوسف : آيه ۴۵ - ۴۶.
5.مجمع البيان : ج۵ ص۴۱۰.
6.بقره : آيه ۱۸۶.
7.الميزان فى تفسير القرآن : ج۲ ص۳۱ - ۳۲.
8.رعد : آيه ۲۳ - ۲۴.
9.طه : آيه ۱۷ - ۱۸.
10.اعراف : آيه ۲۲ - ۲۶.
11.انفال : آيه ۲۴.
12.عصر : آيه ۱ - ۳.