۱. اعجاز در هندسه ساختارى قرآن
قرآن كه جلوهاى از جمال بىمثال خداى نيكوخصال است ، ۱ افزون بر معانى والا ، مشحون از زيبايىها و دلربايىهاى بى كران است كه جان و روان مخاطبان خويش را شاداب مىسازد . به گواهى تاريخ و اذعان سخنشناسان ، دوستان و بيگانگان ، متن قرآن ، در شيوايى و رسايى بىبديل است . هندسه تركيبى كلمات آن و سبك ويژه و نوبنياد آن ، نه پيشينهاى داشته است و نه پسينهاى دارد .
زبان حقيقتگو و آواى دلربا ، بشارات آرامبخش و هشدارهاى بيدارگر ، از قرآن چهرهاى نمودار ساخته كه نامآوران عرصه سخن در برابر آن شگفتى نمايند و بگويند : «اين كتاب ، نه شعر است و نه نثر ؛ قرآن ، قرآن است» . ۲
خالد بن عُقبه اموى پس از دو بار تقاضاى قرائت قرآن از پيامبر گرامى اسلام و گوش سپردن به آيه (إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَ الْإِحْسَنِ) ، ۳ لب به اعتراف گشود كه اين سخن بشر نيست :
وَاللهِ إنّ لَهُ لَحَلاوَةً، و إنّ عليهِ لَطَلاوَةً، و إنّ أوَّلَهُ لَمُغدِقٌ، و إنّ آخِرَهُ لَمُثمِرٌ، و ما يقولُ هذا بَشرٌ .
به خدا سوگند كه از شيرينى و زيبايى خاصى برخوردار است . آغازش، بس گواراست و پايانش، پُربَروبار و اين سخن بشر نيست. ۴
نزول قرآن ، مقارن با شكوفاترين روزگار عرب و هنگام رونق فصاحت و بلاغت در زبان عربى و سرزمين عربستان است . هنروران قوم تازى ، در ماههاى حرام ، برجستهترين شاهكارهاى ادبى و فرهنگى خويش را در نمايشگاه فرهنگى - هنرى بازار عكّاظ به نمايش مىگذاشتند و داوران و ناقدان سخن ، برترين نمونهها را گزينش و معرفى مىكردند . آن برگزيدهها ، بر ديوار كعبه آويخته مىشدند و مايه مباهبات پديدآورندگانشان به شمار مىرفتند . هفت قصيده ، مشهور به «مُعَلّقات سبع» ، از : امرؤ القيس ، طَرَفة بن العبد ، زُهَيربن ابى سُلْمى ، لَبيد بن ربيعه ، عَمرو بن كُلثوم ، عَنْترة بن شَدّاد و حارث بن حِلِّزه ، ۵ سرودههايى بودند كه فراتر از آنها كلامى در ادب و هنرعرب نبود . وقتى قرآن فرود آمد و آواى آن به گوش چكامهسرايان و سخنشناسان رسيد ، سِحر بيان و محفلآرايى آن ، چنان دلهاى آنان را مسخّر ساخت كه باشگاه ادبى آنان بىفروغ گرديد : ۶
لبيد ، سراينده يكى از قصايد هفتگانه ، وقتى با قرآن محمدى صلى اللَّه عليه وآله آشنا شد ، آن سان دلداده آن شد كه ديگر شعر نگفت و فرصت خويش را پيوسته در تلاوت قرآن به سر مىكرد . وقتى از او پرسيدند كه : چرا شعر نمىگويى؟ گفت : «با وجود قرآن ، ديگر نمىتوانم شعر بگويم . اگر سخنْ اين است ، گفتههاى ما همه هجو است . من آن اندازه از قرآن لذّت مىجويم كه بالاتر از آن ، سخنى نمىشناسم» . ۷
وليد بن مُغيره مخزومى ، امير سخن در ميان مشركان ، وقتى سروش جانافزاى كلام پروردگار را شنيد ، با تمام كينورزى و دشمنىاش با پيامبر صلى اللَّه عليه وآله و پيام او ، ناگزير ، اعتراف كرد كه اين سخن ، برتر از تراز سخن انسان است :
فَوَاللَّهِ ما هُوَ بِشِعرٍ وَ لا بِسِحرٍ و لا بِهَذّى جُنُونٍ، و اِنّ قَولَهُ مِن كَلامِ اللَّهِ... إنَّ لَهُ لَحَلاوَةً و إنَّ عَلَيهِ لَطَلاوَةً و إنَّ اَعلاهُ لَمُثمِرٌ و إنَّ أسفَلهُ لَمُغدِقٌ و إنَّه يَعلو و لا يُعْلى عَلَيهِ. ۸
به خداوند سوگند كه آن ، نه شعر ، نه جادو و نه هذيان ديوانگى است . همانا گفته او از سخنان خداوند است . شيرينى و زيبايى خاصى دارد . فرازش پرباروبرگ و فرودش گواراست . قرآن برترى مىيابد ، اما چيزى بر او برترى نمىيابد .
اين سخن ، خشم مشركان را برانگيخت و او را ناگزير ساختند تا در نكوهش قرآن سخنى بگويد . از همين رو ، آيهاى در شأن او نازل شد :
(ثُمَّ أَدْبَرَ وَ اسْتَكْبَرَ * فَقَالَ إِنْ هَذَآ إِلَّا سِحْرٌ يُؤْثَرُ . ۹
سپس پشت كرد و برترىجويى كرد . و گفت : اين جز جادويى اثرگذار نيست) .
عتبة بن ربيعة ، از بزرگان قريش براى آن كه پيامبر را وا دارد كه از دعوى نبوّت دست بردارد ، به محضر آن جناب آمد . پيامبر صلى اللَّه عليه وآله آيات آغازين سوره فصّلت را بر او تلاوت كرد . وقتى از مجلس پيامبر صلى اللَّه عليه وآله باز گشت ، اظهار داشت : «به خدا سوگند ، سخنى شنيدم كه تا كنون مانند آن را نشنيدهام ؛ سخنى كه شعر ، سحر ، كهانت و جز آن نيست ؛ بلكه نبأى عظيم است» . ۱۰
زيبايىهاى ساحت رويين قرآن ، تا بدان حد خيرهكننده و فراگير بود كه برجستهترين دشمنان قرآن چون وليد بن مغيرة ، اخنس بن شريق و عمرو بن هشام را به استراق سمع شبانه وا مىداشت! ۱۱ قرآن اشارتى گذرا به گوشايستايى همينان دارد :
1.اعراف : آيه ۱۸۰.
2.مرآة الاسلام، طه حسين : ص ۱۲۵ به بعد.
3.نحل : آيه ۹۰.
4.ر . ك : ص ۱۸۷ ح ۷۷ .
5.تاريخ ابن خلدون : ج۱ ص۵۸۰؛ الذريعة : ج۱۳ ص۳۹۲؛ معجم المطبوعات : ج۱ ص۱۱۲۷.
6.مناهل العرفان : ج۲ ص۲۳۶.
7.الطبقات الكبرى : ج۶ ص۳۳؛ تفسير القرطبى : ج۱ ص۱۵۳.
8.تفسير الطبرى : ج۲۹ ص۱۹۵؛ المحرر الوجيز : ج۵ ص۳۹۵؛ قصص الانبياء : ص۳۱۷ - ۳۱۸. گفتنى است بيشتر كتابهاى تاريخى ، اين كلام را از وليد بن مغيره نقل كردهاند ، امّا برخى اين سخن را به خالد بن عتبه نسبت دادهاند كه پيشتر گذشت . ممكن است وى ، سخن وليد را تكرار كرده باشد (ر.ك : الاستيعاب : ج ۲ ص ۴۳۳ ؛ اُسد الغابة : ج ۲ ص ۹۰ ؛ الإصابة : ج ۲ ص ۲۱۰) .
9.مدّثّر : آيه ۲۳ - ۲۴.
10.السيرة النبوية ، ابن هشام : ج۱ ص۱۸۹ - ۱۹۰.
11.السيرة النبوية ، ابن هشام : ج۲ ص۳۳۸ ؛ مجمع البيان : ج۶ ص۲۵۶.