۳۹۲.كتاب من لا يحضره الفقيه : پيامبر خدا صلى اللَّه عليه وآله داخل مسجد شد و گروهى از اصحابش هم در آن بودند. فرمود: «مىدانيد پروردگارتان به شما چه گفت؟».
گفتند: خدا و پيامبرش داناترند.
فرمود: «پروردگارتان مىگويد: هر كس اين نمازهاى پنجگانه واجب را در وقتش بخواند و بر آنها مواظبت ورزد، مرا در روز قيامت مىبيند و عهدى پيش من دارد كه به خاطرش، او را به بهشت مىبرم، و هر كس آنها را در وقتشان نخوانده و بر آنها مواظبت نورزيده باشد، سرانجامش با من است. اگر خواستم ، عذابش مىكنم و اگر خواستم ، او را مىآمرزم» . ۱
۳۹۳.امام باقر عليه السلام : در دوران پيامبر خدا صلى اللَّه عليه وآله ، مؤمنى فقير و به شدّت نيازمند از اهل صُفّه بود كه در همه وقتهاى نماز، همراه پيامبر خدا بود و هيچ يك از نمازها را از دست نمىداد . پيامبر خدا صلى اللَّه عليه وآله نيز براى او دل مىسوزاند و به نيازمندى و به بى كسىاش مىنگريست و مىفرمود: «اى سعد ! اگر چيزى به دستم برسد، تو را بىنياز مىكنم». مدّتى به درازا كشيد و چيزى به دست ايشان نرسيد و اندوه پيامبر خدا براى سعد فزونى گرفت و خداوند سبحان ، اندوه دل پيامبر صلى اللَّه عليه وآله را براى سعد مىدانست. پس جبرئيل را با دو درهم بر پيامبر صلى اللَّه عليه وآله فرو فرستاد و جبرئيل به پيامبر صلى اللَّه عليه وآله گفت: اى محمّد! خدا اندوه تو را براى سعد مىداند . آيا دوست دارى كه او را بىنياز كنى؟
پيامبر صلى اللَّه عليه وآله فرمود: آرى.
جبرئيل به او گفت: اين دو درهم را بگير و به او بده و به او امر كن كه با آن دو ، تجارت كند.
پيامبر صلى اللَّه عليه وآله آن درهمها را گرفت و براى نماز ظهر بيرون آمد. سعد بر در حجرههاى پيامبر خدا صلى اللَّه عليه وآله به انتظار ايشان ايستاده بود. هنگامى كه پيامبر خدا صلى اللَّه عليه وآله او را ديد ، فرمود : «اى سعد ! آيا تجارت بلدى؟» .
سعد گفت: به خدا سوگند ، تا كنون چيزى نداشتهام كه بتوانم با آن تجارت كنم.
پيامبر صلى اللَّه عليه وآله آن دو درهم را به او داد و به او فرمود : «با اين دو درهم ، تجارت و براى كسب روزى خدا ، داد و ستد كن» .
سعد ، آن دو را گرفت و با پيامبر رفت و نماز ظهر و عصر را با ايشان خواند. پيامبر صلى اللَّه عليه وآله به او فرمود : «برخيز و در پى روزى شو، كه من بر حال تو اندوهگينم، اى سعد!» .
سعد به تجارت پرداخت و چيزى را به يك درهم نمىخريد ، جز آن كه به دو درهم مىفروخت و به دو درهم نمىخريد ، جز آن كه به چهار درهم مىفروخت. دنيا به سعد روى آورد و كالا و دارايىاش فراوان شد و تجارتش بالا گرفت و بر درگاه مسجد جايى گرفت و در آن جا نشست و تجارتش را در آن جا گرد آورد. پيامبر خدا صلى اللَّه عليه وآله هنگامى كه بلال اقامه نماز را مىگفت ، براى نماز بيرون مىآمد، در حالى كه سعد به دنيا مشغول بود و نه وضو گرفته بود و نه مانند گذشته پيش از سرگرم شدن به دنيا آماده نماز شده بود. پيامبر صلى اللَّه عليه وآله به او مىفرمود : «اى سعد! دنيا تو را از نماز ، به خود مشغول داشته است!» . و او مىگفت: چه كنم!؟ دارايىام را تباه كنم؟! اين مردى است كه چيزى را به او فروختهام و مىخواهم بهايش را از او بستانم و اين مردى است كه چيزى از او خريدهام و مىخواهم بهايش را به او بدهم.
اين وضعيت سعد، اندوهى سختتر از اندوه قبلى و به خاطر فقر او، بر دل پيامبر صلى اللَّه عليه وآله به وجود آورد. جبرئيل بر پيامبر صلى اللَّه عليه وآله فرود آمد و گفت: اى پيامبر ! خدا اندوه تو را به خاطر سعد مىداند. كدام حالت را دوستتر مىدارى؟ حالت اوّل يا دوم را؟
پيامبر صلى اللَّه عليه وآله به او فرمود: «حالت اوّل را. در حالت دوم، دنيايش آخرتش را مىبرد».
جبرئيل به ايشان گفت: محبّت دنيا و اموال، فتنه و دلمشغولى از آخرت است . به سعد بگو دو درهمى كه به او دادهاى ، به تو باز گرداند ؛ حالتش به همان وضعيت اوّل باز مىگردد.
پيامبر صلى اللَّه عليه وآله بيرون آمد و بر سعد گذشت و به او فرمود: «اى سعد ! آيا نمىخواهى كه دو درهمى را كه به تو داده بودم ، به من باز گردانى؟» .
سعد گفت: چرا و به جايش دو صد درهم مىدهم!
پيامبر صلى اللَّه عليه وآله به او فرمود: «اى سعد! من از تو جز همان دو درهم را نمىخواهم» و سعد ، دو درهم به پيامبر صلى اللَّه عليه وآله داد.
دنيا به سعد پشت كرد و هر چه را گرد آورده بود، برد و سعد به حالت اوّلش باز گشت. ۲
1.دَخَلَ رَسولُ اللَّهِ صلى اللَّه عليه وآله المَسجِدَ وفيهِ ناسٌ مِن أصحابِهِ ، فَقالَ : تَدرون ما قالَ رَبُّكُم؟ قالوا : اللَّهُ ورَسولُهُ أعلَمُ .
قالَ : إنَّ رَبَّكُم يَقولُ : إنَّ هذِهِ الصَّلَواتِ الخَمسَ المَفروضاتِ مَن صَلّاهُنَّ لِوَقتِهِنَّ وحافَظَ عَلَيهِنَّ لَقِيَني يَومَ القِيامَةِ ولَهُ عِندي عَهدٌ اُدخِلُهُ بِهِ الجَنَّةَ ، ومَن لَم يُصَلِّهِنَّ لِوَقتِهِنَّ ولَم يُحافِظ عَلَيهِنَّ فَذاكَ إلَيَّ ؛ إن شِئتُ عَذَّبتُهُ وإن شِئتُ غَفَرتُ لَهُ (كتاب من لا يحضره الفقيه : ج ۱ ص ۲۰۸ ح ۶۲۵ ، ثواب الأعمال : ص ۴۸ ح ۲) .
2.كانَ عَلى عَهدِ رَسولِ اللَّهِ صلى اللَّه عليه وآله مُؤمِنٌ فَقيرٌ شَديدُ الحاجَةِ مِن أهلِ الصُّفَّةِ ، وكانَ مُلازِماً لِرَسولِ اللَّهِ صلى اللَّه عليه وآله عِندَ مَواقيتِ الصَّلاةِ كُلِّها لا يَفقِدُهُ في شَيءٍ مِنها ، وكانَ رَسولُ اللَّهِ صلى اللَّه عليه وآله يَرِقُّ لَهُ ويَنظُرُ إلى حاجَتِهِ وغُربَتِهِ فَيَقولُ : يا سَعدُ ، لَو قَد جاءَني شَيءٌ لأََغنَيتُكَ . قالَ : فَأَبطَأَ ذلِكَ عَلى رَسولِ اللَّهِ صلى اللَّه عليه وآله ، فَاشتَدَّ غَمُّ رَسولِ اللَّهِ صلى اللَّه عليه وآله لِسَعدٍ ، فَعَلِمَ اللَّهُ سُبحانَهُ ما دَخَلَ عَلى رَسولِ اللَّهِ مِن غَمِّهِ لِسَعدٍ ، فَأَهبَطَ عَلَيهِ جَبرَئيلَ عليه السلام ومَعَهُ دِرهَمانِ ، فَقالَ لَهُ : يا مُحَمَّدُ ، إنَّ اللَّهَ قَد عَلِمَ ما قَد دَخَلَكَ مِنَ الغَمِّ لِسَعدٍ ، أفَتُحِبُّ أن تُغنِيَهُ ؟ فَقالَ : نَعَم ، فَقالَ لَهُ : فَهاكَ هذَينِ الدِّرهَمَينِ فَأَعطِهِما إيّاهُ ومُرهُ أن يَتَّجِرَ بِهِما .
قالَ : فَأَخَذَ [ هُما ] رَسولُ اللَّهِ صلى اللَّه عليه وآله ، ثُمَّ خَرَجَ إلى صَلاةِ الظُّهرِ وسَعدٌ قائِمٌ عَلى بابِ حُجُراتِ رَسولِ اللَّهِ صلى اللَّه عليه وآله يَنتَظِرُهُ ، فَلَمّا رَآهُ رَسولُ اللَّهِ صلى اللَّه عليه وآله قالَ : يا سَعدُ ، أتُحسِنُ التِّجارَةَ ؟ فَقالَ لَهُ سَعدٌ : وَاللَّهِ ما أصبَحتُ أملِكُ مالاً أتَّجِرُ بِهِ ! فَأَعطاهُ النَّبِيُّ صلى اللَّه عليه وآله الدِّرهَمَينِ وقالَ لَهُ : اِتَّجِر بِهِما وتَصَرَّف لِرِزقِ اللَّهِ . فَأَخَذَهُما سَعدٌ ومَضى مَعَ النَّبِيِّ صلى اللَّه عليه وآله حَتّى صَلّى مَعَهُ الظُّهرَ وَالعَصرَ ، فَقالَ لَهُ النَّبِيُّ صلى اللَّه عليه وآله : قُم فَاطلُبِ الرِّزقَ ؛ فَقَد كُنتُ بِحالِكَ مُغتَمّاً يا سَعدُ .
قالَ : فَأَقبَلَ سَعدٌ لا يَشتَري بِدِرهَمٍ شَيئاً إلّا باعَهُ بِدِرهَمَينِ ، ولا يَشتَري شَيئاً بِدِرهَمَينِ إلّا باعَهُ بِأَربَعَةِ دَراهِمَ ، فَأَقبَلَتِ الدُّنيا عَلى سَعدٍ ؛ فَكَثُرَ مَتاعُهُ ومالُهُ وعَظُمَت تِجارَتُهُ ، فَاتَّخَذَ عَلى بابِ المَسجِدِ مَوضِعاً وجَلَسَ فيهِ فَجَمَعَ تِجارَتَهُ إلَيهِ ، وكانَ رَسولُ اللَّهِ صلى اللَّه عليه وآله إذا أقامَ بِلالٌ لِلصَّلاةِ يَخرُجُ وسَعدٌ مَشغولٌ بِالدُّنيا ؛ لَم يَتَطَهَّر ولَم يَتَهَيَّأ كَما كانَ يَفعَلُ قَبلَ أن يَتَشاغَلَ بِالدُّنيا ، فَكانَ النَّبِيُّ صلى اللَّه عليه وآله يَقولُ : يا سَعدُ ، شَغَلَتكَ الدُّنيا عَنِ الصَّلاةِ! فَكانَ يَقولُ : ما أصنَعُ؟! اُضَيِّعُ مالي ؟! هذا رَجُلٌ قَد بِعتُهُ فَاُريدُ أن أستَوفِيَ مِنهُ ، وهذا رَجُلٌ قَدِ اشتَرَيتُ مِنهُ فَاُريدُ أن اُوفِيَهُ .
قالَ : فَدَخَلَ رَسولَ اللَّهِ صلى اللَّه عليه وآله مِن أمرِ سَعدٍ غَمٌّ أشَدُّ مِن غَمِّهِ بِفَقرِهِ ، فَهَبَطَ عَلَيهِ جَبرَئيلُ عليه السلام فَقالَ : يا مُحَمَّدُ ، إنَّ اللَّهَ قَد عَلِمَ غَمَّكَ بِسَعدٍ ، فَأَيُّما أحَبُّ إلَيكَ : حالُهُ الاُولى أو حالُهُ هذِهِ ؟ فَقالَ لَهُ النَّبِيُّ صلى اللَّه عليه وآله : يا جَبرَئيلُ ، بَل حالُهُ الاُولى ، قَد أذهَبَت دُنياهُ بِآخِرَتِهِ . فَقالَ لَهُ جَبرَئيلُ عليه السلام : إنَّ حُبَّ الدُّنيا وَالأَموالِ فِتنَةٌ ومَشغَلَةٌ عَنِ الآخِرَةِ ، قُل لِسَعدٍ يَرُدُّ عَلَيكَ الدِّرهَمَينِ اللَّذَينِ دَفَعتَهُما إلَيهِ ؛ فَإِنَّ أمرَهُ سَيَصيرُ إلَى الحالَةِ الَّتي كانَ عَلَيها أوَّلاً .
قالَ : فَخَرَجَ النَّبِيُّ صلى اللَّه عليه وآله فَمَرَّ بِسَعدٍ ، فَقالَ لَهُ : يا سَعدُ ، أما تُريدُ أن تَرُدَّ عَلَيَّ الدِّرهَمَينِ اللَّذَينِ أعطَيتُكَهُما ؟ فَقالَ سَعدٌ : بَلى ومِئَتَينِ ! فَقالَ لَهُ : لَستُ اُريدُ مِنكَ يا سَعدُ إلَّا الدِّرهَمَينِ . فَأَعطاهُ سَعدٌ دِرهَمَينِ .
قالَ : فَأَدبَرَتِ الدُّنيا عَلى سَعدٍ حَتّى ذَهَبَ ما كانَ جَمَعَ ، وعادَ إلى حالِهِ الَّتي كانَ عَلَيها (الكافى : ج ۵ ص ۳۱۲ ح ۳۸ ، مشكاة الأنوار : ص ۴۷۳ ح ۱۵۸۳) .