در بررسیهای زبانشناسی و فلسفه زبان بیشتر به مطالعه مفهوم پرداختهاند تا مصداق؛ زیرا مطالعه مفهوم سادهتر از مصداق است؛ هر چند که بسیاری برآنند که معنا به طور عمده و کلی به رابطه میان زبان و جهانی که زبان در آن به کار میرود، مربوط میشود.۱ پالمر از مصداق در مبحث بافت غیر زبانی یا بافت موقعیتی معنا سخن گفته است. در این تحلیل، هر چند مصداق جزئی از معنا تلقی شده است، لکن حضور آن در بافتی خارج از موقعیت زبانی است.۲ در نگاه وی مصداق عنصر اساسی مطالعات معناشناسی را تشکیل میدهد؛ هر چند که روابط مفهومی نیز بخش مهمی از مطالعه زبان را شامل است.۳
برخی از پژوهشگران سعی داشتهاند بر پایه دیدگاههای معناشناسی سوسور، به تبیین رابطه مدلول و نسبت آن با مصداق بپردازند. در این تبیین، مدلول به نظام زبان تعلق دارد و انتخابی است که از مصداقی در جهان خارج، برای زبان صورت پذیرفته است. گرایش به کاربرد نشانهها بر حسب مجاورت، به نزدیک شدن مدلول به مصداق میانجامد.۴ البته این در صورتی است که مصداقی در جهان خارج وجود داشته باشد و الا در قالب مدلولها باقی خواهیم ماند.۵
پس مصداقشناسی معنا - که مقدمهای بر درک قلمرو عینی معنا در خارج است - جزئی از فهم یا تفسیر متن به شمار میآید که متأسفانه در آثار اسلامی، مبانی معناشناسی آن چندان تنقیح نشده است. البته در روایاتِ عترت نه تنها ردپای چنین نگاهی به معناشناسی مصداقی وجود دارد، بلکه بالاتر از آن نظریه توسعه و تکثر مصداق نیز از آنها قابل ردیابی است که از این طریق معنای باطنی آیات در گستره زمان تجدید میشود و حضور قرآن در تاریخ بسط و توسعه مییابد. این مهم در روایاتِ جری و تطبیق قرآن که