صحت۱ و شفا۲ چنین ادعا کرد که سقم بیشتر برای دلالت به حالت گرفتگی روحی و قلبی اطلاق میشود که در فارسی میتوان آن را به پریشانحالی ترجمه کرد. ابراهیم علیه السلام بعد از بارها گفتوگو و استدلال با بتپرستان از گمراهی آشکار آنان در پرستش بتان و ستارگان بسیار غمگین شده بود و در آخرین نگاه به ستارهها - که در نگاه قوم وی معبود بودند - قلبش آکنده از غم شد و از این همه ضلالت به تنگ آمد و با صدای رسا فرمود: بسیار غمگین و اندوهناکم و قلبم از این گمراهی شما دردناک است.
محققانی که کلمه سقیم را در عبارت ابراهیم علیه السلام، به غمگین شدن قلب وی تفسیر کردهاند، تحلیلی دقیق از گوهر معنایی واژه سقم و متناسب با سیاق آیه ارائه کردهاند.۳ در یکی از کهنترین تفاسیر - که میتواند نماینده یک جریان تفسیری در قرن اول هجری نیز به شمار آید - دلیل اظهار سقیم بودن ابراهیم علیه السلام مرتبط به وضعیت اسفناک بتان قوم وی تحلیل شده است قوم ابراهیم علیه السلام بتهای زیادی را در بتخانه شهر میپرستیدند و قبل از اینکه به مراسم عید سالیانه بروند، به بتخانه وارد میشدند و در برابر بتان سجده میکردند، مقابل آنها انواع غذاها قرار میدادند، سپس بعد از اتمام مراسم عید دوباره به بتخانه برمیگشتند و در برابر بتان سجده میکردند و متفرق میشدند. تعداد این بتها تا هفتاد و دو بت گفته شده است. این بتان از طلا، نقره و مس ساخته شده بودند. بت بزرگ ویژگی خاصی داشت؛ تنه آن از طلای خالص و چشمانش از یاقوت سرخ بود. ابراهیم علیه السلام
1.. شیئان لا یعرفان إلَّا بعد ذهابهما: الصحة و الشباب. بمرارة السقم توجد حلاوة الصحة (زهرآلاداب و ثمر الالباب، ج۴، ص۹۳۳)؛ صح: الصحة: ذهاب السقم و البراءة من کل عیب و ریب (العین، ج۳، ص۱۴؛ الصحاح، ج۱، ص۳۸۱؛ تاج العروس، ج۱۰، ص۱۵۳).
2.. شفی: الشفاء: معروف، و هو ما یبرئ من السقم. شفاه اللّٰه یشفیه شفاء (العین، ج۶، ص۲۹۰).
3.. و الثانی: أنی سقیم القلب علیکم إذ تکهنتم بنجوم لا تضر و لا تنفع، ذکره ابن الأنباری (زاد المسیر فی علم التفسیر، ج۶، ص۳۰۱)؛ و قیل أراد أنی سقیم بما أری من عبادتکم غیر اللّٰه (النهایه فی غریب الحدیث، ج۲، ص۳۸۰)؛ (إِنِّى سَقِيمٌ)، أی سأسقم و قیل سقم القلب أی مغتم بضلالتکم (معالم التنزیل فی تفسیر القرآن، ج۳، ص۲۴۹؛ ثمّ أظهر بأنّه سقیم و متغیّر الحال و متأثّر شدیدا من ضلالهم و انحرافهم و کفرهم بالحقّ و جحودهم بربّ العالمین، فلا اقتضاء فی حاله بالبحث و الجدل و السؤال و الجواب، و لا یستطیع أن یصبر علیهم، و لازم لهم أن یتدبّروا و یتفکَّروا فی کلامه و فی الحقّ (التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج۵، ص۱۵۴ - ۱۵۵).