ابراهیم علیه السلام از علم نجوم برای پیشگویی حوادث آینده» - که انتزاع شده از این آیه است۱ - در هم میریزد؛ زیرا ابراهیم هیچ اقدامی شبیه منجمان انجام نداده است.
دو) سقیم، کنایه از مردن است و مقصود ابراهیم علیه السلام این بود که به زودی خواهم مرد؛ لکن چون تحقق موت برای هر انسانی قطعی است، اطلاق آن به شکل زمان حال برای انسان به اعتبار تلبس به آن در آینده مانعی ندارد؛ همان طوری که خداوند در آیه (إِنَّكَ مَيِّتٌ) رسول خدا صلی الله علیه و اله را مرده خواند، ولی وی زنده بود. برخی از مفسران اهل سنّت این تحلیل را به دلیل پشتوانه روایی آن به سایر پاسخها ترجیح دادهاند.۲ یا اینکه گفته شود عبارت ابراهیم علیه السلام نوعی تشبیه است که زندگی با فرجام مرگ را به بیماری تشبیه کرده است:
۰.و منها: ما قال قوم فی ذلک من أنّ من کان آخر أمره الموت فهو سقیم، و هذا حسن؛ لأنّ تشبیه الحیاة المفضیة إلى الموت بالسقم من أحسن التشبیه.۳
فراء نیز این توجیه را نیکو دانسته است، ولی آن را از باب توریه خوانده است:
۰.و یقال: انها کلمة فیها معراض، أی إنه کلّ من کان فى عنقه الموت فهو سقیم، و إن لم یکن به حین قالها سقم ظاهر. و هو وجه حسن.۴
غیر از پاسخهای ارائه شده در روایات - که بیان آنها گذشت - مفسران نیز پاسخهای دیگری به این شبهه دادهاند:
دروغ مصلحتی: برخی از مفسران اشعریگرا متأثر از روایت «لم یکذب إلّا ثلاث کذبات کلّها فی اللّٰه عز و جل: قوله إِنِّی سَقِیمٌ»، بر این باورند که خداوند به ابراهیم علیه السلام در این مورد به دلیل مصلحتی اذن داده بود که دروغ بگوید و چنین امری هیچ استحاله عقلی ندارد؛ زیرا بر پایه
1.. ر.ک: و قوله: (فَنَظَرَ نَظْرَةً فِى ٱلنُّجُومِ * فَقَالَ إِنِّى سَقِيمٌ)، ذکر أن قومه کانوا أهل تنجیم، فرأی نجما قد طلع، فعصب رأسه و قال: إنی مطعون، و کان قومه یهربون من الطاعون، فأراد أن یترکوه فی بیت آلهتهم، و یخرجوا عنه، لیخالفهم إلیها فیکسرها (جامع البیان فی تفسیر القرآن، ج۲۳، ص۴۵؛ نفائس التأویل، ج۳، ص۲۵۱؛ مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج۸، ص۷۰۲).
2.. معالم التنزیل فی تفسیر القرآن، ج۳، ص۲۹۳.
3.. نفائس التأویل، ج۳، ص۲۴۹.
4.. معانی القرآن، ج۲، ص۳۸۸.