«إِنِّى سَقِیمٌ» بیمار نبوده است و در اِخبار از حال خود نیز دروغ نگفته است. با توجه به مبنای امتناع صدور کذب از پیامبران، جمله (إِنِّى سَقِيمٌ) را دو وجهی معنا کردهاند:
یک) مقصود ابراهیم علیه السلام از جمله (إِنِّى سَقِيمٌ) این است که در آیین و دین خود از نگاه ستارهپرستان دچار عیب و ایراد است و همین مانعی جدی برای عدم حضور وی در عیدگاه بتپرستان است. این پاسخ با سیاق آیه تناسب بیشتری دارد؛ زیرا فضای گفتوگوی ابراهیم علیه السلام با ستارهپرستان بستر جدلی و عقیدتی بود، نه بستر اِخبار از وضعیت جسمی ابراهیم علیه السلام با توجه به شرایط جوی ستارگان در آسمان. به بیان دیگر، ابراهیم علیه السلام بعد از نقد عدم شایستگی غیر اللّٰه برای اله بودن - که صدر جمله (إِنِّى سَقِيمٌ) بدان دلالت دارد - داوری ستارهپرستان را درباره خود چنین بیان کرد: در نگاه شما من در دینم استوار نیستم و این داوری را با نگاهی به ستارگان بیان کرد. نظر ابراهیم علیه السلام به ستارگان برای این بود که نشان دهد آلهه بودن ستارگان برای شما با معبود بودن اللّٰه برای من، دو جریان موازی و متقابل است؛ لذا از نگاه شما دین من دچار کژی است و من بدان التفات دارم. با این حال، نظرم را در عدم شایستگی ستارهها برای معبود بودن پیشتر بیان کردم.۱ حال که از نظر شما من همآیین نیستم، آمدن من به عیدگاه شما برای پرستش بتان و ستارگان روا نیست و موجب تلخی است. لذا با این استدلال، ابراهیم علیه السلام از حضور در عیدگاه بتپرستان راهی یافت۲ و آنان نیز دست از وی برداشتند؛ همان طوری که ادامه آیه بدان اشاره دارد: (فَقَالَ إِنِّى سَقِيمٌ * فَتَوَلَّوْا عَنْهُ مُدْبِرِينَ).
همنشینی (فَتَوَلَّوْا عَنْهُ) با (إِنِّى سَقِيمٌ) نشان از پیوند منطقی میان این دو گزاره دارد: سقیم بودن ابراهیم علیه السلام به معنای واقعی آن دلیل اعراض بتپرستان از حضور وی در عید گاه است. به قطع، این دلیل اعتذار ابراهیم علیه السلام ظاهرسازی و خلافنمایی واقعیت نبود، بلکه چنان