تو چه چیز را در من عیب شمردی؟! به خدا قسم، من در عین این که از نعمتها و موهبتهای الهی استفاده میکنم، از زمانی که به حدّ رشد و بلوغ رسیدهام، شب و روزی بر من نمیگذرد، مگر آن که مراقب هستم که اگر حقّی در مالم پیدا شود، فوراً آن را به صاحبش برسانم.
سفیان نتوانست جواب منطق امام را بدهد، سرافکنده و شکست خورده، بیرون رفت و به یاران و هممسلکان خود پیوست و ماجرا را برایشان، تعریف کرد. آنها تصمیم گرفتند که دستهجمعی بیایند و با امام علیه السلام مباحثه کنند.
جمعی به اتّفاق آمدند و گفتند: رفیق ما نتوانست خوب، دلائل خودش را ذکر کند. اکنون ما آمدهایم با دلائل روشن خود، تو را محکوم سازیم.
امام علیه السلام از دلایل آنها سؤال کرد. این گروه، با بیتوجّهی به حقایق کلام خدا، دلایل خود را با استناد به چند آیه قرآن، بیان کردند. امام علیه السلام با متانت و منطق در کلام، حقّ مطلب را برایشان توضیح فرمود و اشتباه فاحش ایشان را گوشزد کرد تا این که فرمودند: «من به شما، این حدیث را که پدرم، از پدر و اجدادش، از رسول خدا نقل کردهاند، اخطار میکنم. رسول خدا فرمود:
«عجیبترین چیزها، حالی است که مؤمن پیدا میکند، که اگر بدنش با قیچی، قطعه قطعه شود، برایش خیر و سعادتْ خواهد بود، و اگر هم ملک شرق و غرب به او داده شود، برایش خیر و سعادت است».
خیر مؤمن، در این نیست که حتماً فقیر و تهیدست باشد. خیر