خواهد بود، و اگر عقبافتاده باشد نيز، کم و بيش در همه زمينهها چنين خواهدبود. به عبارت ديگر، نميشود که در يک زمينه، کاملاً پيشرفته و در زمينهاي ديگر، کاملاً عقبافتاده (و اصطلاحاً کاريکاتوري) باشد. هدف از بيان اين مطالب،
رسيدن به اين نتيجهگيريِ مهم است که ايمان در چارچوب روانشناسي، به هر حال، يکي از اجزا يا مؤلّفههاي شخصيت ـ و به احتمال بسيار زياد، بخشي از نظام ارزشي فرد ـ خواهد بود و پيشرفته بودن آن، ناگزير، نشان از تحوّليافتگي شخصيت فرد دارد.
حالتهاي مطلوب و نامطلوب در ابعاد سهگانه: لوزيِ رابطة انسان با خدا
نکته بسيار مهم ديگري که بايد در ارتباط با ابعاد سهگانه رابطه انسان با خدا، مورد توجّه و تأکيد قرار گيرد، اين است که اگرچه نمرات بالا در ابعاد بيم و اميد، رشديافتهتر و مطلوبترند، ولي حالتهاي افراطي در اين ابعاد، حالتهاي مطلوب و پسنديدهاي نيستند و نه تنها پيامدهاي به هنجار و سالمي ندارند، بلکه چنانچه از متون ديني نيز بر ميآيد، ميتوانند کاملاً آسيبزا نيز باشند تا حدّي که اگر کنترل و مهار نشوند، حتّي نقشي معکوس در رابطه انسان با خدا ايفا خواهند کرد. دقيقاً به همين دليل است که در متون ديني نيز نه تنها اين حالتهاي افراطي، مورد تأييد قرار نگرفتهاند، بلکه به شدّت تقبيح شده و از آنها نهي شده است.
امام صادق عليه السلام در اين باره ميفرمايد: «به گونهاي به خدا اميد داشته باش که تو را بر نافرمانياش گستاخ نکند، و به گونهاي از او بترس که تو را از رحمتش نااميد نسازد».۱ لقمان نيز در پندهاي خود به فرزندش ميگويد: «فرزندم! دو قلب داشته باش: قلبي که از خدا ميترسد؛ ترسي که چنان نباشد که با کوتاهي (نااميدي و کمکاري) آميخته شود، و قلبي که به خدا اميد دارد؛ اميدي که با فريب (اميد واهي)