97
واقعه عاشورا(در منابع کهن)

ابن اشعث گفت: «به خدا چنين مى‏كنم! به ابن زياد نيز مى‏گويم كه تو را امان داده‏ام».

جعفر بن حذيفه طايى گويد (سعيد بن شيبان نيز اين حديث را بشناخت): محمّد بن اشعث، به اياس بن عثل طايى ـ كه مردى شاعرپيشه بود و پيش محمّد مى‏آمد ـ گفت: «پيش حسين رو و اين نامه را به او برسان». در نامه، سخنانى را كه ابن عقيل بدو گفته بود نوشت و گفت: «اين توشه و اين لوازم و اين هم از آن نانخورانت». گفت: «پس مركوبم كو كه مركوبم را فرسوده‏ام». گفت: «اين نيز مركب و جهاز. برنشين».

گويد: اياس برفت و در زباله چهار منزلى كوفه، حسين را بديد و خبر را با وى بگفت و نامه را به وى داد. حسين بدو گفت: «آنچه مقدّر است همان مى‏شود؛ كه خويش و تباهى امّت را به خدا وا مى‏گذاريم».

گويد: و چنان بود كه وقتى مسلم بن عقيل به خانه هانى رفت و هجده هزار كس با وى بيعت كردند، همراه عابس بن ابى شبيب شاكرى، نامه‏اى به حسين نوشت به اين مضمون: «امّا بعد، پيشتاز، با كسان خويش دروغ نمى‏گويد. هجده هزار كس از مردم كوفه با من بيعت كرده‏اند. وقتى نامه من به تو رسيد، در كار آمدن شتاب كن كه همه مردم با تو اَند و به خاندان معاويه، عقيده و علاقه ندارند. والسلام».

گويد: محمّد بن اشعث، ابن عقيل را به در قصر آورد و اجازه خواست. خبر ابن عقيل را با ضربتى كه ابن بكير به او زده بود، به ابن زياد گفتند، گفت: «دور باد!». محمّد بن اشعث از كار خويش و امانى كه به مسلم داده بود، با وى سخن كرد.


واقعه عاشورا(در منابع کهن)
96

ترى من جزعي لذلك، فيقول:

إنّ ابن عقيل بعثني إليك، وهو في أيدي القوم أسير لا يرى أن تمشي حتّى تُقتل، وهو يقول: ارجع بأهل بيتك، ولا يغرّك أهلُ الكوفة، فإنّهم أصحاب أبيك الذي كان يتمنّى فراقهم بالموت أو القتل، إنّ أهل الكوفة قد كذّبوك وكذّبوني، وليس لمكذّب رأي.

فقال ابن الأشعث: واللّه‏، لأفعلنّ، ولاُعلمنّ ابن زياد أنّي قد آمنتك.

قال أبو مخنف: فحدّثني جعفر بن حذيفة الطائي وقد عرف سعيد بن شيبان الحديث ـ قال: دعا محمّد بن الأشعث أياس بن العثل الطائي من بني مالك بن عمرو بن ثمامة وكان شاعراً، وكان لمحمّد زوّاراً فقال له: القِ حسيناً فأبلغه هذا الكتاب، وكتب فيه الذي أمره ابن عقيل، وقال له: هذا زادك وجهازك، ومتعة لعيالك، فقال: من أين لي براحلة، فإنّ راحلتي قد أَنضَيتُها؟ قال: هذه راحلة فاركبها برحلها، ثمّ خرج فاستقبله بزبالة لأربع ليال، فأخبره الخبر، وبلّغه الرسالة، فقال له حسين: كلّ ما حُمَّ نازل، وعند اللّه‏ نحتسب أنفسنا وفساد اُمّتنا.

و قد كان مسلم بن عقيل حيث تحوّل إلى دار هانئ بن عروة وبايعه ثمانية عشر ألفاً، قدّم كتاباً إلى حسين مع عابس بن أبي شبيب الشاكري:

أمّا بعد؛ فإنّ الرائد لا يَكذِبُ أهله، وقد بايعني من أهل الكوفة ثمانية عشر ألفاً، فعجّل الإقبال حين يأتيك كتابي، فإنّ الناسَ كُلَّهم معك، ليس لهم في آل معاوية رأي ولا هوى، والسلام.

و أقبل محمّد بن الأشعث بابن عقيل إلى باب القصر، فاستأذن فأذن له، فاُخبر عبيد اللّه‏ خبرَ ابن عقيل وضرب بكير إيّاه، فقال: بعداً له! فأخبره محمّد بن الأشعث بما كان منه وما كان من أمانه إيّاه.

  • نام منبع :
    واقعه عاشورا(در منابع کهن)
    سایر پدیدآورندگان :
    جمعی از پژوهشگران پژوهشکده علوم و معارف حدیث
    تعداد جلد :
    1
    ناشر :
    انتشارات دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1395
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 52748
صفحه از 1023
پرینت  ارسال به