945
واقعه عاشورا(در منابع کهن)

كاش اشياخ بدر مى‏ديدند

ناله خزرج از دم شمشير.

سپس دستور داد سر حسين را بر در مسجد دمشق آويختند. از فاطمه بنت الحسين نقل شده كه: چون ما را در برابر يزيد نشانيدند، اوّل بار بر ما رقّت كرد و با ما ملاطفت نمود. يك شامى سرخگون برخاست و گفت: اى امير المؤمنين! اين دخترك را به من ببخش. مقصودش من بودم كه دختركى خوش‏رخسار بودم. من ترسيدم و به هراس افتادم و گمان كردم اين كار مى‏كند. دامن خواهر بزرگ‏تر و فهميده‏تر خود را گرفتم. او به شامى گفت: «دروغ گفتى و ملعون شدى. اين حق را نه تو دارى و نه او». يزيد خشم كرد و گفت: تو دروغ گفتى. به خدا اگر بخواهم مى‏كنم!.

فرمود: «نه، به خدا، خدايت اين حق را نداده مگر آن كه از ملّت و دين ما بيرون روى». يزيد خشم كرد و گفت: با من چنين گويى؟! همانا پدر و برادرت از دين بيرون شدند.

در جوابش فرمود: «به دين خدا و دين پدر و برادر و جدّ من، تو و جدّ و پدرت هدايت شُديد». گفت: اى دشمن خدا! دروغ گفتى.

فرمود: «امير را ببين كه ستمكارانه دشنام مى‏دهد و به سلطنت خود طرف را مقهور مى‏كند». گفت: گويا شرم كرد و خاموش شد و شامى درخواست خود را باز گفت كه اين دخترك را به من ببخش. يزيد گفت: گم شو! خدا يك مرگ قطعى به تو بخشد.

۲۴۳ / ۴ ـ فاطمه دختر حسين عليه‏السلام گفت: «سپس يزيد دستور داد زنان حسين را با امام بيمار در زندانى جا دادند كه از سرما و گرما جلوگيرى نداشت تا چهره‏هايشان پوست گذاشت و در بيت المقدّس، سنگى برنداشتند جز آن كه خون تازه زيرش بود و مردم، خورشيد را بر ديوارها سرخ ديدند، مانند پتوهاى رنگين تا على بن الحسين با زنان بيرون شد و سر حسين را به كربلا برگرداند».


واقعه عاشورا(در منابع کهن)
944

ولا أجفى منه، وأقبل يقول وينظر إلى الرأس:

ليتَ أشياخي ببدرٍ شَهدوا

جَزَعَ الخزرجِ مِن وقعِ الأسل

ثمّ أمر برأس الحسين عليه‏السلام، فنصب على باب مسجد دمشق، فروي عن فاطمة بنت عليّ عليه‏السلام، أنّها قالت: لما اُجلسنا بين يدي يزيد بن معاوية رقّ لنا أوّل شيء وألطفنا، ثمّ إنّ رجلاً من أهل الشام أحمر قام إليه، فقال: يا أمير المؤمنين، هب لي هذه الجارية ـ يعنيني، وكنت جارية وضيئة ـ فاُرعبت وفرقت۱، وظننت أنّه يفعل ذلك، فأخذت بثياب اُختي، وهي أكبر منّي وأعقل، فقالت: كذبت واللّه‏ ولعنت، ما ذاك لك ولا له.

فغضب يزيد (لعنه اللّه‏) فقال: بل كذبت واللّه‏، لو شئت لفعلته.

قالت: لا واللّه‏، ما جعل اللّه‏ ذلك لك، إلاّ أن تخرج من ملّتنا وتدين بغير ديننا.

فغضب يزيد (لعنه اللّه‏)، ثمّ قال: إيّاي تستقبلين بهذا؟! إنّما خرج من الدين أبوك وأخوك.

فقالت: بدين اللّه‏ ودين أخي وأبي وجدّي اهتديت أنت وجدّك وأبوك.

قال: كذبت يا عدوّة اللّه‏. قالت: أمير يشتم ظالماً ويقهر بسلطانه.

قالت: فكأنّه (لعنه اللّه‏) استحيى فسكت، فأعاد الشامي (لعنه اللّه‏) فقال: يا أمير المؤمنين، هب لي هذه الجارية. فقال له: اغرُب۲، وهب اللّه‏ لك حتفاً قاضياً.

۲۴۳ / ۴ ـ حدّثني بذلك محمّد بن علي ماجيلويه رحمه‏الله، عن عمّه محمّد بن أبي القاسم، عن محمّد بن عليّ الكوفي، عن نصر بن مزاحم، عن لوط بن يحيى، عن الحارث بن كعب، عن فاطمة بنت عليّ (صلوات اللّه‏ عليهما): ثمّ إنّ يزيد (لعنه اللّه‏) أمر بنساء الحسين عليه‏السلام فحبسن مع عليّ بن الحسين عليهماالسلام في محبس لا يكنّهم من حرّ ولا قرّ حتّى تقشّرت وجوههم، ولم يرفع ببيت المقدس حجر عن وجه الأرض إلاّ ۲۲۵

1.. الفَرَق ـ بالتحريك ـ : الخوف لسان العرب : ج ۱۰ ص ۳۰۲ «فرق» .

2.. اغرُب عَنّي : أي تباعد لسان العرب : ج ۱ ص ۶۳۹ «غرب» .

  • نام منبع :
    واقعه عاشورا(در منابع کهن)
    سایر پدیدآورندگان :
    جمعی از پژوهشگران پژوهشکده علوم و معارف حدیث
    تعداد جلد :
    1
    ناشر :
    انتشارات دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1395
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 39904
صفحه از 1023
پرینت  ارسال به