حسين به او فرمود: «اى مادر وهب! به جاى خود بنشين. خدا جهاد را از زنها برداشته. تو و پسرت با جدّم محمّد در بهشتيد».
بعد از او هلال بن حجّاج به ميدان رفت و مىسرود:
تير نشاندار زنم بر عدو
سود نبخشد به كسى ترس او.
سيزده تن از آنها را كشت و شهيد شد ـ رضى اللّه عنه ـ.
پس از او عبد اللّه بن مسلم بن عقيل بن ابى طالب به ميدان رفت و مىسرود:
قسم خوردم نميرم من جز آزاد
اگر چه مرگ بس تلخ است در ياد
بدم باشد كه ترسو خوانده گردد
كه ترسو هم گريزد هم كند بد.
سه تن از آنها را كشت و كشته شد ـ رضى اللّه عنه ـ.
پس از او على بن الحسين به ميدان رفت و چون برابر دشمن مىرفت، اشك از چشم حسين روان شد و فرمود: «خدايا! تو گواهىكه زاده رسولت برابر آنها رفت كه مانندترين مردماست به رسول تو در چهره و در سيما».او شروع به رجز كرد و گفت:
منم على بن حسين بن على
ما به خدا هستيم اولى به نبى
از پدر امروز كنم دفع بدى.
ده تن را كشت و نزد پدر برگشت و گفت: پدر جان! تشنهام. حسين فرمود: «شكيبا باش پسر جانم! جدّت به جامى لبالب، تو را سيراب كند». برگشت و نبرد كرد تا چهل و چهار تن از آنها را كشت و شهيد شد ـ صلى اللّه عليه ـ.
پس از او قاسم بن حسن بن على به ميدان رفت و مىگفت:
بىتاب مشو جانم هر زنده بود فانى
امروز بهشت خلد از بهر تو ارزانى.