931
واقعه عاشورا(در منابع کهن)

حسين كه آن روز پنجاه و هفت سال داشت، دست به محاسن خود گرفت و فرمود: «خشم خدا بر يهود آن گاه سخت شد كه گفتند: عزيز، پسر خداست و بر نصارا آن گاه سخت شد كه گفتند: مسيح، پسر خداست و بر مجوس آن گاه كه آتش را به جاى خدا پرستيدند و سخت باشد خشم خدا بر مردمى كه پيغمبر خود را كشتند و سخت است خشم او بر اين جمعى كه قصد دارند پسر پيغمبر خود را بكشند».

گويد: حر بن يزيد بر اسب خود زد و از لشكر عمر بن سعد ـ كه لعنت خدا بر او باد ـ به لشكر حسين عليه‏السلام آمد و دست بر سر نهاد و مى‏گفت: خدايا! به تو بازگشتم ؛ توبه‏ام بپذير كه دل دوستانت و اولاد پيغمبرت را به هراس انداختم. يابن رسول اللّه‏! آيا توبه من قبول است؟

فرمود: «آرى. خدا توبه‏ات را پذيرفت». گفت: يابن رسول اللّه‏! به من اجازه مى‏دهى از طرف تو نبرد كنم؟ به او اجازه داد و به ميدان رفت و مى‏گفت:

به گردن زنمتان به شمشير تيز

ز بهتر كسى كآمده در عراق.

و هجده كس از آنها را كشت و كشته شد. حسين به بالينش آمد و هنوز خون از او فواره مى‏زد، فرمود: «به به! تو در اين دنيا و در آخرت آزادى كه حر نام دارى و اين شعر را بالاى سرش سرود:

چه خوش حرّى است حرّ بن رياحم

شكيبا زير نيزه و در پناهم

چه خوش حرّى كه گويد وا حسينا!

بشبخشد جان، بجنگد در سپاهم.

سپس زهير بن قين بجلى به ميدان رفت و خطاب به حسين مى‏سرود:

امروز در آييم به جدّ تو پيمبر

هم بر حسن و باب تو آن فاتح خيبر.

و نوزده كس از آنها كشت و به خاك افتاد و مى‏سرود:

منستم زهير و منم ابن قين

برانم شما را به تيغ از حسين.

پس از او حبيب بن مظهر اسدى به ميدان رفت و مى‏سرود:

منم حبيب و پدرم مظهر

ما از شما از كى بُويم و اطهر

بهترين مردمان را يارى مى‏دهيم.


واقعه عاشورا(در منابع کهن)
930

فأخذ الحسين عليه‏السلام بطرف لحيته، وهو يومئذ ابن سبع وخمسين سنة، ثمّ قال: اشتدّ غضب‏اللّه‏ على اليهود حين قالوا: عزير ابن اللّه‏، واشتدّ غضب اللّه‏ على النصارى حين قالوا: المسيح ابن اللّه‏، واشتدّ غضب اللّه‏ على المجوس حين عبدوا النار من دون اللّه‏، واشتدّ غضب اللّه‏ على قوم قتلوا نبيّهم، واشتدّ غضب اللّه‏ على هذه العصابة الذين يريدون قتل ابن نبيّهم.

قال: فضرب الحرّ بن يزيد فرسه، وجاز عسكر عمر بن سعد (لعنه‏اللّه‏) إلى عسكر الحسين عليه‏السلام، واضعاً يده على رأسه، وهو يقول: الّلهمّ إليك اُنيب فَتُب عليَّ، فقد أرعبت قلوب أوليائك وأولاد نبيّك. يا بن رسول اللّه‏، هل لي من توبة؟ قال: نعم، تاب اللّه‏ عليك. قال: يا بن رسول اللّه‏، أتأذن لي فاُقاتل عنك؟ فأذن له، فبرز وهو يقول:

أَضرِبُ في أعناقِكُم بالسيفِ

عن خيرِ مَن حَلَّ بلادَ الخيفِ

فقتل منهم ثمانية عشر رجلاً، ثمّ قُتِلَ، فأتاه الحسين عليه‏السلام ودمه يشخب، فقال: بخ بخ يا حرّ، أنت حرّ كما سمّيت في الدنيا والآخرة، ثمّ أنشأ الحسين عليه‏السلام يقول:

۲۱۷

لنعِمَ الحُرّ حُرّ بَني رِياحِ

ونِعمَ الحرّ مختلف الرماح

وَنِعمَ الحرّ إذ نادى حُسَيناً

فَجادَ بِنَفسِهِ عندَ الصَباح.

ثمّ برز من بعده زهير بن القين البجلي، وهو يقول مخاطباَ للحسين عليه‏السلام:

اليومَ نَلقَى جَدَّك النبيّا

وَحَسناً والمرتضى عليّاً

فقتل منهم تسعة عشر رجلاً، ثمّ صرع وهو يقول:

أنا زهيرٌ وأنا ابنُ القينِ

أَذبّكم بالسَيفِ عَن حُسَينِ

ثمّ برز من بعده حبيب بن مظهر الأسدي (رضوان اللّه‏ عليه)، وهو يقول:

أنا حبيبٌ وأبي مظهرُ

لنحَنُ أزكى منكم وأطهَرُ

ننصرُ خَيرَ الناسِ حينَ يُذكَرُ فقتل منهم أحداً وثلاثين رجلاً، ثمّ قُتِلُ (رضوان اللّه‏ تعالى عليه).

  • نام منبع :
    واقعه عاشورا(در منابع کهن)
    سایر پدیدآورندگان :
    جمعی از پژوهشگران پژوهشکده علوم و معارف حدیث
    تعداد جلد :
    1
    ناشر :
    انتشارات دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1395
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 39302
صفحه از 1023
پرینت  ارسال به