897
واقعه عاشورا(در منابع کهن)

۲۱۱ / ۵ ـ صفيه دختر عبد المطلب گويد: چون حسين عليه‏السلام متولّد شد، من سر كارش بودم. پيغمبر فرمود: «عمّه جان ! پسر مرا بياور».

عرض كردم: يا رسول اللّه‏ ! پاكيزه‏اش نكرديم.

فرمود: «اى عمّه ! تو او را پاكيزه كنى؟ خدا او را پاكيزه و نظيف كرده».

۲۱۲ / ۶ ـ به همين سند از صفيه دختر عبد المطلب رسيده كه چون حسين متولّد شد، او را به پيغمبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله دادم. پيغمبر زبان خود را در دهانش نهاد و حسين شروع به مكيدن كرد و من فهميدم كه گويا رسول خدا شير و عسل به او مى‏خوراند.

گويد: حسين بول كرد و پيغمبر ميان دو چشمش را بوسيد و به منش داد و مى‏گريست و مى‏فرمود تا سه بار: «خدا لعنت كند مردمى را كه قاتل تواَند!».

عرض كردم: پدر و مادرم قربانت ! چه كسى او را مى‏كشد؟

فرمود «بقيه گروه گم‏راه از بنى اميّه».

۲۱۳ / ۷ ـ هرثمة بن ابى مسلم گويد: با على بن ابى طالب به نبرد صفّين رفتيم. چون برگشتيم، در كربلا منزل كرد و نماز بامداد را در آن خواند و از خاكش بر گرفت و بوسيد. سپس فرمود: «خوشا به تو اى خاك پاك ! بايد از تو قومى محشور شوند كه بى‏حساب به بهشت روند».

هرثمه نزد زن خود ـ كه از شيعيان على عليه‏السلام بود ـ برگشت گفت: مولايت ابو الحسن در كربلا نازل شد و نماز خواند و از خاكش بر گرفت و گفت: «خوشا به تو اى خاك ! از تو مردمى محشور شوند كه بى‏حساب به بهشت روند». گفت: اى مرد ! امير مؤمنان جز حق نگويد.


واقعه عاشورا(در منابع کهن)
896

لمّا سقط الحسين عليه‏السلام من بطن اُمّه ـ وكُنتُ وَلَيتُها ـ قال النبيّ صلى‏الله‏عليه‏و‏آله: يا عمّة، هلمّي إليَّ ابني، فقلت: يا رسول اللّه‏، إنّا لم ننظّفه بعد، فقال صلى‏الله‏عليه‏و‏آله: يا عمّة، أنت تنظّفينه؟! إنّ اللّه‏ تبارك وتعالى قد نظّفه وطهّره.

۲۱۲ / ۶ قال: وحدّثنا أحمد بن الحسن بهذا الإسناد، عن صفّية بنت عبد المطّلب، قالت: لمّا سقط الحسين عليه‏السلام من بطن اُمّه، فدفعته إلى النبيّ صلى‏الله‏عليه‏و‏آله، فوضع النبيّ لسانه في فيه، وأقبل الحسين على لسان رسول اللّه‏ يمصّه، فما كنت أحسب رسول اللّه‏ يغذوه إلاّ لبناً أو عسلاً. قالت: فبال الحسين عليه‏السلام، فقبّل النبيّ بين عينيه، ثمّ دفعه إليَّ، وهو يبكي ويقول: لعن اللّه‏ قوماً هم قاتلوك يا بني، يقولها ثلاثاً، قالت، فقلت: فداك أبي واُمّي، ومَن يقتله؟ قال: بقيّة الفئة الباغية من بني اُميّة (لعنهم اللّه‏).

۲۱۳ / ۷ ـ حدّثنا أحمد بن الحسن القطّان، قال: حدّثنا الحسن بن عليّ السكري، قال: حدّثنا محمّد بن زكريا، قال: حدّثنا قيس بن حفص الدارمي، قال: حدّثني حسين الأشقر، قال: حدّثنا منصور بن أبي الأسود، عن أبي حسّان التيمي، عن نشيط بن عبيد، عن رجل منهم، عن جرداء بنت سمين، عن زوجها هرثمة بن أبي مسلم، قال: غزونا مع عليّ بن أبي طالب عليه‏السلام صفّين، فلمّا انصرفنا نزل كربلاء فصلّى بها الغداة، ثمّ رفع إليه من تربتها فشمّها، ثمّ قال: واهاً لَكِ أيّتها التربة، ليحشرنَّ منك أقوام يدخلون الجنّة بغير حساب. فرجع هرثمة إلى زوجته، وكانت شيعة لعليّ عليه‏السلام فقال: ألا اُحدّثك عن وليّك أبي الحسن؟ نزل بكربلا فصلّى، ثمّ رفع إليه من تربتها، وقال: واهاً لك أيّتها التربة! ليحشرنّ منك أقوام يدخلون الجنّة بغير حساب! قالت: أيّها الرجل، فإنّ أمير المؤمنين لم يقل إلاّ حقاً.

  • نام منبع :
    واقعه عاشورا(در منابع کهن)
    سایر پدیدآورندگان :
    جمعی از پژوهشگران پژوهشکده علوم و معارف حدیث
    تعداد جلد :
    1
    ناشر :
    انتشارات دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1395
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 39190
صفحه از 1023
پرینت  ارسال به