877
واقعه عاشورا(در منابع کهن)

خادمى به نقل از امام مى‏گفت: روزى امام به صحرا رفت و من در پى وى بودم. دريافتمش كه بر بستر سنگى خشن به سجده رفت. من ايستادم و بانگ گريه‏اش را مى‏شنيدم و شمردم كه هزار بار در سجده گفت: «لا إله إلاّ اللّه‏ حقّا حقّا، لا إله إلاّ اللّه‏ تعبّدا و رقّا لا إله إلاّ اللّه‏ ايمانا و تصديقا».

بعد سر از سجده برداشت در حالى كه چهره و محاسن وى غرقه در اشك بود.

گفتمش: مولاى من! آيا زمان آن نرسيده كه اندوهت پايان گيرد و اشكت رو به نقصان نهد؟!

به من فرمود: «واى بر تو! يعقوب بن اسحاق بن ابراهيم، پيامبر بود و پيامبرزاده و نوه پيامبر و داراى دوازده پسر. خداى سبحان، يك پسر را از ديد او پنهان كرد، موى سرش از اندوه، سپيد و پشتش از غم و هم، خميده و از گريه، نابينا گرديد، با آن كه پسرش زنده بود، و من با چشم خود ديدم كه پدر و برادرم و هفده نفر از اهل بيتم به شهادت رسيدند. پس چگونه اندوهم پايان پذيرد و اشكم رو به كاهش نهد؟! من با اشارت به آنان ـ صلوات اللّه‏ عليهم ـ به اشعار زير، تمثّل مى‏جويم و مى‏گويم:

آن كه از ما خواست تا لباس اندوه

كه هرگز كهنه نمى‏گردد، از تن دور كنيم.

آن زمان كه قُرب آنان، ما را مى‏خندانيد،

اكنون كه جدايى آنان، ما را مى‏گرياند.

آنان كه فقدانشان روزهاى ما را سياه كرده،

روزى هم شب‏هاى ما به وجودشان روزِ روشن بود».

اين، پايان هر آن چيزى بود كه آهنگ تأليفش را كرديم، و هر كس كه بر ترتيب و سامان آن آگاه گردد، در مى‏يابد كه اين كتاب، با همه اختصار و كوچكى حجم، بر كتب مشابه امتياز دارد. ستايش از آن خداوندى است كه پروردگار جهانيان است. و صلوات و سلام خدا بر محمّد و خاندان پاك و طاهرش.


واقعه عاشورا(در منابع کهن)
876

عطشاناً، فلا يزال يكرّر ذلك ويبكي حتّى يبل طعامه من دموعه، ويمتزج شرابه منها، فلم يزل كذلك حتّى لحق باللّه‏ عز و جل.

وحدّث مولى له عليه‏السلام أنّه برز إلى الصحراء يوماً، قال: فتبعته، فوجدته قد سجد على حجارة خشنة، فوقفت وأنا أسمع شهيقه وبكاءه، وأحصيت عليه ألف مرّة يقول: لا إله إلاّ اللّه‏ حقّاً حقّاً، لا إله إلاّ اللّه‏ تعبّداً ورقّا، لا إله إلاّ اللّه‏ إيماناً وصدقاً.

ثمّ رفع رأسه من سجوده، وأنّ لحيته ووجهه قد غُمِرا من الدموع، فقلت: يا مولاي، أما آن لحزنك أن ينقضي؟ ولبكائك أن يقلّ؟

فقال لي: ويحك، إنّ يعقوب بن إسحاق بن إبراهيم: كان نبيّاً ابن نبيّ ابن نبيّ له اثنا عشر ابناً، فغيّب اللّه‏ سبحانه واحداً منهم، فشاب رأسه من الحزن، واحدودب ظهره من الغمّ والهمّ، وذهب بصره من البكاء، وابنه حيّ في دار الدنيا، وأنا رأيت أبي وأخي وسبعة عشر من أهل بيتي صرعى مقتولين، فكيف ينقضي حزني ويقلّ بكائي؟!.

وها أنا أتمثّل وأشير إليهم صلوات اللّه‏ وسلامه عليهم، فأقول:

مَن مخبرُ الملبسينا بانتزاحهم

ثَوباً مِن الحُزنِ لا يَبلى ويَبلينا

إنّ الزمانَ الذي قَد كانَ يُضحِكُنا

بِقُربِهِم صارَ بالتَفريقِ يُبكينا

حالَت لِفقدانِهِم أيّامُنا فَغَدَت

سوداً وَكانَت بِهِم بيضاً لَيالينا

وهاهنا منتهى ما أردناه وآخر ما قصدناه، ومن وقف على ترتيبه ورسمه، مع اختصاره وصغر حجمه، عرف تمييزه على أبناء جنسه، وفهم فضيلته في نفسه.

والحمد للّه‏ ربّ العالمين، وصلاته وسلامه على محمّد وآله الطيّبين الطاهرين.

  • نام منبع :
    واقعه عاشورا(در منابع کهن)
    سایر پدیدآورندگان :
    جمعی از پژوهشگران پژوهشکده علوم و معارف حدیث
    تعداد جلد :
    1
    ناشر :
    انتشارات دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1395
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 38926
صفحه از 1023
پرینت  ارسال به