865
واقعه عاشورا(در منابع کهن)

راوى گويد: چون زنان و عيال حسين عليه‏السلام از شام بازگشتند و به عراق رسيدند، به ره‏نما گفتند: ما را از راه كربلا ببر.

[عبور اهل بيت عليهم‏السلام بر مرقد حسين بن على عليه‏السلام]

چون اهل بيت به مرقد مطهّر حسين عليه‏السلام رسيدند، جابر بن عبد اللّه‏ انصارى و جمعى از بنى هاشم و مردانى از آنها را يافتند كه براى زيارت قبر حسين عليه‏السلام فرا رسيده بودند. همگان در يك زمان به عزادارى و نوحه‏سرايى پرداختند و سوگوارىِ جگرسوزى بر پا نمودند، و زنان آن آبادى نيز با ايشان به عزادارى پرداختند و چند روز در كربلا اقامت كردند.

از ابى جناب كلبى روايت شده كه گچكاران بدو حديث كردند و گفتند: ما شب‏ها به جبّانه نزد قتلگاه حسين عليه‏السلام مى‏رفتيم و نوحه جنّيان را مى‏شنيديم كه نوحه مى‏كردند و مى‏گفتند:

پيامبر به جبينش دست مى‏كشد،

مر او را چهره‏اى درخشان بود.

والدينش از طبقه بالاى قريش بودند،

و جدّش بهترين اجداد بود.

راوى گويد: و آن گاه اهل بيت از كربلا به سوى مدينه كوچيدند.

[ورود اهل بيت عليهم‏السلام به مدينه]

بشير بن جذلم گويد: نزديكى مدينه، على بن الحسين عليه‏السلام فرود آمد و زنان را فرود آورد و خيمه‏ها را بر پا داشت و فرمود: «اى بشر (بشير)! پدرت ـ كه خدايش رحمت كناد ـ شاعر بود. آيا تو را نيز توان سرودن شعر هست؟».

گفتم: آرى يابن رسول اللّه‏! من شاعرم.

فرمود: «وارد مدينه شو و شهادت ابا عبد اللّه‏ عليه‏السلام را اعلان نما».

بشر مى‏گويد: بر اسبم بر نشستم و آن را برجهاندم تا داخل مدينه شدم. چون به مسجد پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله رسيدم، صدايم را به گريه بلند كردم و چنين سرودم:

اى اهل مدينه! ديگر مدينه جاى اقامت شما نيست.

حسين كشته شد كه من همواره مى‏گريم.

جسم مطهّرش در كربلا خون آلوده،

و سر انورش بر روى نيزه‏ها گردانده شد.

سپس گفتم: اين على بن الحسين عليه‏السلام است كه با عمّه‏ها و خواهران به ساحت شما در مدينه نزديك شده است و من پيك اويم كه جاى آنان را به شما بگويم و نشانتان دهم.


واقعه عاشورا(در منابع کهن)
864

قال الراوي: ولمّا رجع نساء الحسين عليه‏السلام وعياله من الشام وبلغوا إلى العراق، قالوا للدليل: مرّ بنا على طريق كربلاء.

فوصلوا إلى موضع المصرع، فوجدوا جابر بن عبداللّه‏ الأنصاري رحمه‏الله؛ وجماعة من بني هاشم ورجالاً من آل الرسول صلى‏الله‏عليه‏و‏آله قد وردوا لزيارة قبر الحسين عليه‏السلام، فوافوا في وقت واحد وتلاقوا بالبكاء والحزن واللطم، وأقاموا الآمتم المقرحة للأككباد، واجتمعت إليهم نساء ذلك السواد، وأقاموا على ذلك أيّاماً.

فروي عن أبي جناب الكلبي، قال: حدّثني الجصّاصون، قالوا: كنّا نخرج ۲۲۵

إلى الجبّانة في الليل عند مقتل الحسين عليه‏السلام، فنسمع الجن ينوحون عليه فيقولون:

مَسَحَ الرَّسولُ جَبِينَهُ

فَلَهُ بَريقٌ في الخُدودِ

أَبَواهُ مِن عَليا قُرَيشٍ

جَدَّهُ خَيرُ الجُدودِ

قال الراوي: ثمّ انفصلوا من كربلاء طالبين المدينة.

قال بشير بن حذلم: فلمّا قربنا منها نزل عليّ بن الحسين عليه‏السلام، فحطّ رحله، وضرب فسطاطه، وأنزل نساءه.

وقال: يا بشر، رحم اللّه‏ أباك لقد كان شاعراً، فهل تقدر على شيء منه؟. قلت: بلى يا بن رسول اللّه‏ إنّي لشاعر.

قال: فادخل المدينة وانعَ أبا عبداللّه‏ عليه‏السلام. قال بشر: فركبت فرسي وركضت حتّى ۲۲۶

دخلت المدينة، فلمّا بلغت مسجد النبيّ صلى‏الله‏عليه‏و‏آله رفعت صوتي بالبكاء، وأنشأت أقول:

يا أَهلَ يَثرِبَ لا مُقامَ لَكُم بِها

قُتِلَ الحُسَينُ فَأَدمُعي مِدرارُ

الجِسمُ مِنهُ بِكَربَلاء مُضَرَّجٌ

والرَأسُ مِنهُ عَلى القَناةِ يُدارُ

قال: ثمّ قلت: هذا عليّ بن الحسين مع عمّاته وأخواته قد حلّوا بساحتكم ونزلوا بفنائكم، وأنا رسوله إليكم اُعرّفكم مكانه.

  • نام منبع :
    واقعه عاشورا(در منابع کهن)
    سایر پدیدآورندگان :
    جمعی از پژوهشگران پژوهشکده علوم و معارف حدیث
    تعداد جلد :
    1
    ناشر :
    انتشارات دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1395
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 46114
صفحه از 1023
پرینت  ارسال به