857
واقعه عاشورا(در منابع کهن)

يزيد گفت: به خدا تو را به آنان ملحق مى‏كنم! فرمان داد تا گردنش زده شد.

راوى گويد: بعد يزيد، خطيب را فرا خواند و دستور داد تا بر فراز منبر رود و از حسين و پدرش ـ صلوات اللّه‏ عليهما ـ به بدى ياد كند. خطيب به منبر رفت و در مذمّت امير المؤمنين عليه‏السلام و حسين شهيد عليه‏السلام، و مدح معاويه و يزيد، ياوه‏سرايى را به نهايت برد.

علىّ بن الحسين عليه‏السلام بانگ زد و فرمود: «اى خطيب! رضايت مخلوق را به سخط و خشم خالق خريدى. حقّا كه جايگاهت در آتش خواهد بود!».

حقّا كه ابن سنان خفاجى در وصف امير المؤمنين ـ عليه الصّلوة و السّلام ـ و فرزندانش زيبا سروده و مى‏گويد:

آيا بر فراز منبرها على را بد مى‏گوييد

با آن كه با شمشير او ستون همين منبرها بر افراشته شد؟!

راوى گويد: در آن روز بود كه يزيد ـ لعنة اللّه‏ عليه ـ به علىّ بن الحسين عليه‏السلام وعده داد كه سه حاجتش را برآورد. بعد يزيد فرمان داد تا اهل بيت را در منزل و جايگاهى كه آنان را از سرما و گرما حفظ نمى‏كرد، منزل دهند. ايشان آن قدر در آن جا ماندند كه پوست چهره‏هاى مبارك آنان تركيد، و همچنان در طول مدّت اقامت در دمشق بر حسين عليه‏السلام نوحه و عزادارى مى‏كردند.

سكينه گويد: روز چهارم توقّف ما بود كه در رؤيا ديدم ـ رؤيايى طولانى را بيان مى‏كند و در آخرش مى‏گويد ـ: زنى در هودجى دستش را بر سر نهاده بود. از وضعش پرسيدم، گفته شد: فاطمه دخت محمّد مادر پدرت ـ صلوات اللّه‏ عليهم ـ است. با خود گفتم، نزدش مى‏روم، و آنچه بر ما گذشت، گزارشش مى‏دهم. به سويش دويدم تا بدو پيوستم و در نزدش ايستادم و گريستم و گفتم: مادرم! به خدا حقّ ما را انكار كردند و جمع ما را از هم پاشيدند. مادرم! حريم ما را بر خود مباح دانستند. مادرم! به خدا پدرم حسين را كشتند.

فرمود: «سكينه! دم فروبند؛ بند دلم را گسستى، جگرم را جريحه‏دار كردى [سوزاندى] ! اين پيراهن پدر تو حسين است كه از من جدا نشود تا خداى را ملاقات كنم».

ابن لهيعه، از ابى الأسود محمّد بن عبد الرحمان روايت كرد كه مى‏گفت: به رأس الجالوت برخوردم، به من گفت: من به هفتاد پشت به داوود عليه‏السلام مى‏رسم. لذا يهود، مرا بزرگ مى‏داند و احترامم مى‏كنند. بين شما و پيامبرتان جز يك پدر، فاصله نيست و شما فرزند او را كشتيد.


واقعه عاشورا(در منابع کهن)
856

قال الراوي: ودعا يزيد (لعنه اللّه‏) بالخاطب، وأمره أن يصعد المنبر فيذمّ الحسين وأباه صلوات اللّه‏ عليهما، فصعد، وبالغ في ذمّ أمير المؤمنين عليّ بن أبي طالب والحسين الشهيد، والمدح لمعاوية ويزيد.

فصاح به عليّ بن الحسين عليه‏السلام: ويلك أيها الخاطب! اشتريت مرضاة المخلوق بسخط الخالق، فتبوّأ مقعدك من النار.

ولقد أحسن ابن سنان الخفاجي في وصف أمير المؤمنين صلوات اللّه‏ وسلامه عليه وأولاده، حيث يقول:

أَعَلَى المَنابِرِ تعلنونَ بِسَبِّهِ

وَبِسَيفِهِ نُصِبَت لَكُم أَعوادُها

قال الراوي: ووعد يزيد (لعنه اللّه‏) عليّ بن الحسين عليه‏السلام في ذلك اليوم أنّه يقضي له ثلاث حاجات.

ثمّ أمر بهم إلى منزل لا يكنّهم من حرّ ولا بردٍ، فأقاموا فيه حتّى تقشرّت وجوههم، وكانوا مدّة مقامهم في البلد المشار إليه ينوحون على الحسين عليه‏السلام.

۲۱۹

قالت سكينة: فلمّا كان في اليوم الرابع من مقامنا رأيت في المنام، وذكرت مناماً طويلاً تقول في آخره: ورأيت امرأة راكبة في هودج ويدها موضوعة على رأسها، فسألت عنها، فقيل لي: فاطمة ابنة محمّد اُمّ أبيك.

فقلت: واللّه‏، لأنطلقن إليها ولأخبرنّها ما صنع بنا، فسعيت مبادرة نحوها، حتّى لحقت بها ووقفت بين يديها أبكي وأقول: يا اُمّتاه جحدوا واللّه‏ حقّنا، يا اُمّتاه بدّدوا واللّه‏ شملنا، يا اُمّتاه استباحوا واللّه‏ حريمنا، يا اُمّتاه قتلوا واللّه‏ الحسين أبانا.

فقالت لي: كفّي صوتك يا سكينة، فقد قطّعت نياط قلبي، وأقرحت كبدي، هذا قميص أبيك الحسين لا يفارقني حتّى ألقى اللّه‏ به.

وروى ابن لهيعة، عن أبي الأسود محمّد بن عبد الرحمن، قال: لقيني رأس الجالوت فقال: واللّه‏، إنّ بيني وبين داود عليه‏السلام سبعين أباً، وإنّ اليهود تلقاني فتعظّمني، وأنتم ليس بينكم وبين نبيّكم إلاّ أب واحد قتلتم ولده؟!

  • نام منبع :
    واقعه عاشورا(در منابع کهن)
    سایر پدیدآورندگان :
    جمعی از پژوهشگران پژوهشکده علوم و معارف حدیث
    تعداد جلد :
    1
    ناشر :
    انتشارات دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1395
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 46241
صفحه از 1023
پرینت  ارسال به