839
واقعه عاشورا(در منابع کهن)

راوى گويد: جنگى سخت در گرفت و جمعى از عرب كشته شدند. اصحاب ابن زياد ـ لعنة اللّه‏ ـ به در خانه عبد اللّه‏ بن عفيف رسيدند و در را شكستند و بر وى هجوم بردند.

دخترش گفت: همان كسانى آمدند كه از آنها بر حذر بودى.

عبد اللّه‏ گفت: به زيان تو نيست. شمشيرم را به من بده. شمشير را گرفت و از خود دفاع مى‏كرد در حالى كه مى‏گفت:

من فرزند عفيف طاهر صاحب فضلم.

پدرم عفيف و مادرم اُمّ عامر است.

چه بسيار قهرمانان زره‏پوش و بى‏زره شما را

در ميدان جدال در تنگناى مرگ فرو افكندم.

و دخترش همواره مى‏گفت: پدرم! كاش من مردى بودم و در پشت با اين قوم تبهكار كه كشندگان عترت ابرارند، مى‏جنگيدم.

دشمن، دور عبد اللّه‏ را از هر طرف بگرفته بود. او از خويشتن دفاع مى‏كرد، و هيچ كس را توان چيرگى بر وى نبود. از هر سوى كه بدو حمله مى‏شد، دختر، جهت حمله را به پدر مى‏گفت، تا آن جا كه همگان يورش بردند و احاطه‏اش نمودند.

دخترش مى‏گفت: امان از خوارى! پدرم محاصره شد و ياورى ندارد كه يارى‏اش رساند. عبد اللّه‏ شمشيرش را مى‏چرخانيد و مى‏گفت:

سوگند مى‏خورم اگر چشمم بينا بود،

عرصه را بر شما تنگ مى‏كردم!

راوى گويد: عبد اللّه‏ در پرّه محاصره بود تا دستگير شد و به نزد ابن زيادش بردند.

ابن زياد چون بديدش گفت: حمد مر خداى را كه خوارت كرد.

عبد اللّه‏ بن عفيف گفت: اى دشمن خدا! به چه چيز خوارم كرد؟

به خدا كه اگر چشمم بينا بود،

بدون ترديد، عرصه را بر شما تنگ مى‏كردم!

ابن زياد گفت: اى عبد اللّه‏! رأى تو در باره عثمان بن عفان چيست؟

عبد اللّه‏ گفت: اى بنده بنى علاج! اى پسر مرجانه! ـ ناسزايش گفت ـ تو را با عثمان چه كار؟! بد كرد يا خوب، اصلاح نمود يا افساد، خدا ولىّ بندگانش است، بين مردم و عثمان، به حقّ و عدل داورى مى‏كند؛ وليكن از تو و پدرت و از يزيد و پدرش بپرس.


واقعه عاشورا(در منابع کهن)
838

قال الراوي: فاقتتلوا قتالاً شديداً، حتّى قتل بينهم جماعة من العرب.

۲۰۴

قال: ووصل أصحاب ابن زياد (لعنه اللّه‏) إلى دار عبداللّه‏ بن عفيف، فكسروا الباب واقتحموا عليه، فصاحت ابنته: أتاك القوم من حيث تحذر.

فقال: لا عليك ناوليني سيفي، فناولته إيّاه، فجعل يذبّ عن نفسه ويقول:

أَنا ابنُ ذي الفَضلِ عَفيفِ الطاهِرِ

عَفيفٌ شَيخي وَابنُ اُمِّ عامِرِ

كَم دارِعٍ مِن جَمعِكُم وَحاسِرِ

وَبطَلٍ جَدَّلتُهُ مُغاوِرِ

قال: وجعلت ابنته تقول: يا أبتِ، ليتني كنت رجلاً اُخاصم بين يديك هؤاء القوم الفجرة، قاتلي العترة البررة.

قال: وجعل القوم يدورون عليه من كلّ جهة، وهو يذبّ عن نفسه وليس يقدر عليه أحد، وكلّما جاؤوه من جهة قالت: يا أبتِ، جاؤوك من جهة كذا، حتّى تكاثروا عليه وأحاطوا به، فقالت ابنته: واذلاّه! يحاط بأبي وليس له ناصر يستعين به. فجعل يدير سيفه ويقول:

اُقسِمُ لَو يُفسَحُ لي عَن بَصَري

ضَاقَ عَلَيكُم مَورِدي وَمَصدَري

قال الراوي: فما زالوا به حتّى أخذوه، ثمّ حُمِلَ فاُدخل على ابن زياد، فلمّا رآه قال: الحمد للّه‏ الذي أخزاك!

۲۰۵

فقال له عبداللّه‏ بن عفيف: يا عدوّ اللّه‏، بماذا أخزاني اللّه‏؟

واللّه‏ِ لَو يُفسَحُ لي عَن بَصَري

ضَاق عَلَيكُم مَورِدي وَمَصدَري

فقال له ابن زياد: ماذا تقول يا عبداللّه‏ في أميرالمؤمنين عثمان بن عفان؟

فقال: يا عبد بني علاج، يا بن مرجانة ـ وشتمه ـ ما أنت وعثمان بن عفّان؟ أساء أم أحسن، وأصلح أم أفسد، واللّه‏ تعالى وليّ خلقه، يقضي بينهم وبين عثمان بالعدل والحقّ، ولكن سلني عنك وعن أبيك، وعن يزيد وأبيه.

  • نام منبع :
    واقعه عاشورا(در منابع کهن)
    سایر پدیدآورندگان :
    جمعی از پژوهشگران پژوهشکده علوم و معارف حدیث
    تعداد جلد :
    1
    ناشر :
    انتشارات دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1395
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 45557
صفحه از 1023
پرینت  ارسال به