835
واقعه عاشورا(در منابع کهن)

زين العابدين عليه‏السلام فرمود: «برادرى به نام على بن الحسين داشتم كه مردم او را كشتند».

ابن زياد ـ لعنة اللّه‏ عليه ـ گفت: بلكه خدا او را كشت.

زين العابدين عليه‏السلام فرمود: «خداوند به گاه مرگ، جان‏ها را مى‏گيرد».

ابن زياد ـ عليه لعائن اللّه‏ ـ گفت: تو را آن جرئت است كه جوابم را بگويى؟! ببَريدش و گردنش را بزنيد.

زينب ـ سلام اللّه‏ عليها ـ سخن آن پليد را بشنيد و فرمود: «اى ابن زياد! كسى از ما را باقى نگذاردى. اگر بر قتل او عزم كردى، مرا نيز با وى بكش».

زين العابدين عليه‏السلام به عمّه‏اش فرمود: «عمّه! خاموش باش تا با وى سخن بگويم».

بعد امام رو به ابن زياد كرد و فرمود: «آيا به كشته شدن تهديدم مى‏كنى؟! مگر ندانستى كه كشته شدن، عادت ما و شهادت، كرامت ماست».

بعد ابن زياد ـ عليه لعائن اللّه‏ ـ فرمان داد تا على بن الحسين عليه‏السلام و اهل بيت عليهم‏السلام را در خانه‏اى كنار مسجد اعظم اسكان دهند.

زينب عليهاالسلام فرمود: «نزد ما زن عربيّه نيايد. فقط امّهات ولد يا كنيزان آيند؛ چه آنان اسير بودند آن گونه كه ما اسيريم».

بعد ابن زياد ـ عليه لعائن اللّه‏ ـ فرمان داد تا سر انور حسين عليه‏السلام را در بازار و كوى و برزن كوفه بگردانند. چه زيبا و سزاوار است كه اشعار يكى از ديده‏وران را كه در سوگ شهيدى از آل رسول اللّه‏ صلى‏الله‏عليه‏و‏آله سروده، بياورم و بدان تمثّل جويم:

سر دخترزاده محمّد و وصىّ او،

براى تماشاگران، بالاى نيزه مى‏رود،

و مسلمانان مى‏ديدند و مى‏شنيدند،

هيچ كس را حالت انكار يا درد فاجعه نبود.

منظر روى تو ديده‏ها را سرمه كورى كشيد،

و مصيبت تو هر گوش شنوا را كر كرد.

ديدگانى كه تو مايه آرامش آنها بودى، اكنون بيدار كردى،

و آنها را كه از ترس تو خواب نداشتند، به خواب بُردى.

بوستانى در روى زمين نيست

جز آن كه آرزوى مرقد تو شدن را دارد.

[ماجراى عبد اللّه‏ بن عفيف ازدى]

راوى گويد: سپس ابن زياد ـ لعنة اللّه‏ عليه ـ، بر فراز منبر قرار گرفت، حمد و ثناى خدا را بگفت و در پاره‏اى از سخنانش گفت: حمد مر خداى را كه حق را ظاهر كرده، و امير المؤمنين و پيروانش را پيروزى داد و يارى رساند، و كذّاب فرزند كذّاب را بكُشت!


واقعه عاشورا(در منابع کهن)
834

فقال له عليّ عليه‏السلام: قد كان لي أخ يسمّى عليّ بن الحسين قتله الناس. فقال: بل اللّه‏ قتله.

فقال علي عليه‏السلام: «اللَّهُ يَتَوَفَّى الْأَنفُسَ حِينَ مَوْتِهَا».۱

فقال ابن زياد: وَبك جرأة على جوابي؟ اذهبوا به فاضربوا عنقه.

فسمعت به عمّته زينب، فقالت: يا بن زياد، إنّك لم تبقِ منّا أحداً، فإن كنت عزمت على قتله فاقتلني معه.

فقال عليّ عليه‏السلام لعمّته: اسكتي يا عمّة حتّى اُكلمه، ثمّ أقبل إليه فقال: أ بالقتل تهدّدني يا بن زياد؟! أما علمت أنّ القتل لنا عادة وكرامتنا الشهادة؟!.

۲۰۲

ثمّ أمر ابن زياد بعليّ بن الحسين عليه‏السلام وأهل بيته، فحملوا إلى بيت في جنب المسجد الأعظم.

فقالت زينب ابنة عليّ عليه‏السلام: لا يدخلنّ علينا عربية إلاّ اُمّ ولد أو مملوكة، فإنّهنّ سبين كما سبينا.

ثمّ أمر ابن زياد برأس الحسين عليه‏السلام، فطيف به في سكك الكوفة.

ويحقّ لي أن أتمثّل هنا أبياتاً لبعض ذوي العقول، يرثي بها قتيلاً من آل الرسول صلى‏الله‏عليه‏و‏آله فقال:

رأسُ ابنِ بِنتِ مُحَمَّدٍ وَوَصِيّهِ

لِلناظرينَ عَلى قَناةٍ يُرفَعُ

والمسلِمونَ بِمَنظَرٍ وَبِمَسمَعٍ

لا مُنكِرٌ مِنهُمُ وَلا مُتَفَجِّعُ

كحلت بِمَنظَرِكَ العُيونُ عمايةً

وأَصَمَّ رزؤ كُلَّ اُذنٍ تَسمَعُ

أَيقَظْتُ أَجفاناً وَكنت لها كرى

وَأَنَمتَ عَيناً لَم تَكُن بِكَ تَهجَعُ

ما رَوضَةٌ إِلاّ تَمَنَّت أَنَّها

لَكَ حُفرَةٌ ولِخَطِّ قَبرِكَ مَضجَعُ

قال الراوي: ثمّ إنّ ابن زياد (لعنه اللّه‏) صعد المنبر، فحمد اللّه‏ وأثنى عليه، وقال في بعض كلامه:

1.. الزمر: ۴۲ .

  • نام منبع :
    واقعه عاشورا(در منابع کهن)
    سایر پدیدآورندگان :
    جمعی از پژوهشگران پژوهشکده علوم و معارف حدیث
    تعداد جلد :
    1
    ناشر :
    انتشارات دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1395
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 52455
صفحه از 1023
پرینت  ارسال به