815
واقعه عاشورا(در منابع کهن)

راوى گويد: اين ده نفر به نزد ابن زياد ـ عليه لعائن اللّه‏ ـ آمده و اسيد بن مالك، يكى از ده نفر گفت:

ماييم كه سينه را بعد از پشت، خرد كرديم

با تاختن اسبان جهنده و تندرو بر پيكر

ابن زياد ـ عليه اللعنة ـ گفت: شما كيانيد؟

گفتند: ما آنانيم كه با اسب‏هايمان پشت و سينه حسين را در هم كوفتيم و آسياب كرديم. ابن زياد به آنان جايزه‏اى ناچيز داد.

ابو عمر زاهد گويد: در باره اين ده نفر نگريستيم و يافتيم كه همگان زنازاده‏اند. و اينان همانانى‏اند كه گرفتار مختار شدند و مختار، دست‏ها و پاهاى آنان را با ميخ‏هاى آهنين به زمين كوفت و بر پشت آنان اسب تاخت تا هلاك گرديدند.

[عاقبت كار حاضرين در صحنه كربلا]

ابن رياح روايت كرده: كورى را ديدم كه در صحنه كربلا حاضر بوده و از علّت كورى از وى پرسيده شد؟ گفت: در روز عاشورا در كربلا حضور داشتم بدون اين كه از نيزه و شمشير و تير استفاده كنم. بعد از شهادت امام، به خانه‏ام بازگشتم و بعد از نماز عشا خفتم. در رؤيا ديدم يكى گفت: دعوت پيامبر را اجابت كن.

گفتم: مرا با او چه كار؟ گريبانم را گرفت و كشيد و نزد پيامبر برد. ديدم پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله در بيابانى نشسته، و آستين‏ها را تا آرنج بالا زده و سلاحى در دست دارد. فرشته‏اى در نزدش ايستاده و شمشيرى از آتش به دست دارد و ياران نُه نفرى مرا مى‏كشد و بر هر كس كه شمشير آتشين فرود مى‏آورد، آتش مى‏گيرد و شعله‏هاى آتش از وى بلند مى‏شود. جلو رفتم و نزدش بر زانو نشستم و گفتم: السّلام عليك يا رسول اللّه‏! جوابم نفرمود و مكث طولانى نمود.

بعد سر را بالا كرد و فرمود: «اى دشمن خدا! هتك حرمتم كردى، عترتم را كشتى، رعايت حقّم را ننمودى و كردى آنچه كردى!».

گفتم: يا رسول اللّه‏! به خدا كه شمشيرى نزدم و نيزه‏اى را فرود نياوردم و نيزه‏اى نينداختم. فرمود: «راست گفتى؛ و ليكن سياهى‏لشكر بودى. نزديكم بيا».

نزديكش شدم، تشتى پر از خون ديدم.


واقعه عاشورا(در منابع کهن)
814

قال الراوي: وجاء هؤاء العشرة حتّى وقفوا على ابن زياد (لعنه اللّه‏) فقال أسيد بن مالك أحد العشرة:

نَحنُ رَضَضنا الصَدرَ بَعدَ الظَهَرِ

بِكُلِّ يعبوبٍ شَديدِ الأسرِ

فقال ابن زياد (لعنه اللّه‏): من أنتم؟ قالوا: نحن الذين وطئنا بخيولنا ظهر الحسين حتّى طحنّا حناجر صدره.

قال: فأمر لهم بجائزة يسيرة.

قال أبو عمر الزاهد: فنظرنا في هؤاء العشرة، فوجدناهم جميعاً أولاد زنا. وهؤاء أخذهم المختار، فشدّ أيديهم وأرجلهم بسكك الحديد، وأوطأ الخيل ظهورهم حتّى هلكوا.

وروى ابن رباح، قال: لقيت رجلاً مكفوفاً قد شهد قتل الحسين عليه‏السلام، فسئل عن ذهاب بصره؟ فقال: كنت شهدت قتله عاشر عشرة، غير أنّي لم أطعن ولم أضرب ۱۸۴

ولم أرم، فلمّا قتل رجعت إلى منزلي وصلّيت العشاء الآخرة ونمت، فأتاني آتٍ في منامي، فقال: أجب رسول اللّه‏ صلى‏الله‏عليه‏و‏آله.

فقلت: مالي وله! فأخذ بتلابيبي وجرّني إليه، فإذا النبيّ صلى‏الله‏عليه‏و‏آله جالس في صحراء، حاسر عن ذراعيه، آخذ بحربة، وملك قائم بين يديه وفي يده سيف من نار يقتل أصحابي التسعة، فلمّا ضرب ضربة التهبت أنفسهم ناراً.

فدنوت منه وجثوت بين يديه وقلت: السلام عليك يا رسول اللّه‏، فلم يردّ عليّ، ومكث طويلاً، ثمّ رفع رأسه وقال: يا عدوّ اللّه‏! انتهكت حرمتي، وقتلت عترتي، ولم ترعَ حقّي، وفعلت ما فعلت.

فقلت: يا رسول اللّه‏، واللّه‏، ما ضربت بسيف ولا طعنت برمح ولا رميت بسهم.

فقال: صدقت، ولكن كثّرت السواد، ادن منّي، فدنوت منه، فإذا طشت مملوّ دماً، فقال لي: هذا دم ولدي الحسين عليه‏السلام، فكحّلني من ذلك الدم، فانتبهت حتّى الساعة لا أبصر شيئاً.

  • نام منبع :
    واقعه عاشورا(در منابع کهن)
    سایر پدیدآورندگان :
    جمعی از پژوهشگران پژوهشکده علوم و معارف حدیث
    تعداد جلد :
    1
    ناشر :
    انتشارات دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1395
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 38728
صفحه از 1023
پرینت  ارسال به