وا محمّداه! اين حسين است كه در اين بيابان كه باد صبا بر آن خاك پاشد، كشته زنازادگان است. امان از اين همه حزن و اندوه، و اين همه سختى و بلا بر تو اى ابا عبد اللّه! گويى جدّم رسول اللّه صلىاللهعليهوآله امروز دنيا را ترك فرمود.
اى اصحاب محمّد! اينان ذرّيّه مصطفايند كه چون اسيران، برده شدند!».
در روايات ديگر آمده: «وا محمّداه! دخترانت اسير و ذرّيه تو كشتهشدگانى هستند كه باد صبا بر پيكرهايشان خاك فرو پاشد. اين حسين است كه سر انورش از قفا بريده شده بىهيچ عمامه و ردا.
پدرم فداى عزيزى كه سپاهش در روز دوشنبه، تار و مار و خيامش طناب بريده بر باد رفت! پدرم فداى آن عزيز كه به سفر نرفت تا اميد بازگشتش باشد، و مجروح نيست تا مداوا گردد! پدرم به فداى آن كه جانم فداى اوست! پدرم فداى غمزدهاى كه شهيد شد، تشنهاى كه تشنهلب رفت! پدرم به فداى عزيزى كه از محاسن وى خون چكيد! پدرم فداى آن كه جدّش رسول اللّه است! پدرم فداى آن كه سبط پيامبر است!
پدرم به فداى محمّد مصطفى باد! پدرم به فداى على مرتضى! پدرم به فداى خديجه كبرى! پدرم به فداى فاطمه زهرا سيده زنان! پدرم به فداى آن كه آفتاب برايش بازگشت تا نماز گزارد!».
راوى گويد: به خدا كه زينب در اين نوحهسرايى، دوست و دشمن را گريانيد. سپس سكينه جسد مطهّر پدر را به آغوش كشيد كه عدّهاى از اعراب، او را از جسد پدر جدا كردند.
[اسب تاختن بر بدن مطهّر امام عليهالسلام]
راوى گويد: بعد عمر بن سعد در لشكرش ندا در داد: چه كسى داوطلب تازاندن اسب بر پيكر حسين است؟
ده نفر داوطلب شدند كه عبارت اند از: اسحاق بن حوبه ـ آن كه پيراهن امام را برد ـ، اخنس بن مرثد، حكيم بن طفيل سبيعى، عمر بن صبيح صيداوى، رجاء بن منقذ عبدى، سالم بن خيثمه جعفى، صالح بن وهب جعفى، واحظ بن غانم، هانى بن شبيت حضرمى، اسيد بن مالك ـ لعنهم اللّه ـ. اين ده نفر در زير سم اسبها پشت و سينه امام را توتيا كردند.