در اين باره شاعر گويد:
كدام مصيبت، همسنگ مصيبت حسين است،
در آن روز كه سنان، سر مطهرّش را جدا كرد.
روايت شده كه همين سنان را مختار دستگير كرد و انگشتانش را تكتك و دانهدانه جدا كرد و بعد پاها و دستهايش را بريده و ديگ بزرگ روغن را براى او به جوش آورد و وى را در ميان روغن جوشان افكند و او جنب و جوش كرد تا به جهنّم واصل شد.
ابو طاهر محمّد بن حسين برسى در كتاب معالم الدين خود، از امام صادق عليهالسلام آورده كه فرمود: «بعد از شهادت حسين عليهالسلام، فرشتگان به ضجّه آمدند و عرض كردند: پروردگارا! اين برگزيده تو حسين و فرزند برگزيده است و فرزند دختر پيامبر توست. در پاسخ ملائك، خداوند، سايه مبارك قائم آل محمّد را برافراشت و فرمود: با دست اين، انتقام حسين را مىگيرم».
راوى گويد: بعد از شهادت امام ـ صلوات اللّه عليه ـ، غبارى شديد و سياه و تار با بادى سرخ در آسمان برخاست كه هيچ چيز قابل ديد و رؤيت نبود، تا آن جا كه مردم خيال كردند عذاب بر آنان فرود آمده است. ساعتى درنگ كردند، آن گاه برطرف شد.
هلال بن نافع گويد: با لشكر عمر بن سعد بودم كه كسى فرياد زد: مژده اى امير! اين شمر است كه حسين را كشت.
مىگويد: من از دو صف جدا شدم و كنار حسين عليهالسلام ايستادم. آن حضرت در حال تسليم جان بود.به خدا سوگند كه من كشته خونآلودى را نديدم كه زيباتر از وى يا چهرهاى نورانىتر از او داشته باشد، كه نور رويش و جمال و زيبايى وى مرا از انديشه در امر قتلش باز داشته بود.
در همان حال، آب مىخواست. شنيدم يكى بدو گفت: به خدا كه از آب نمىچشى تا در جهنّم، از حميم آن بچشى !
حسين عليهالسلام فرمود: «نه، بلكه بر جدّم رسول اللّه صلىاللهعليهوآله وارد مىشوم و با او در خانهاش مأوا مىگزينم و در جايگاه صدق در نزد سلطانى مقتدر، و از آب غير متغيّر مىآشامم، و از جناياتتان نزد او شكايت مىبرم».
گويد: همگان چنان به خشم آمدند كه گويى خدا ذرّهاى رحم را در دل فردى از آنان قرار نداده، در حالى كه حضرت امام عليهالسلام با آنان سخن مىفرمود، سر مطهّرش را جدا نمودند، و من از اين همه بىرحمى و سنگدلى، به شگفت آمدم و گفتم: به خدا در هيچ امرى با شما اجتماع نمىكنم!