803
واقعه عاشورا(در منابع کهن)

مدّتى اندك، دشمنان درنگ كردند و به سوى امام عليه‏السلام بازگشتند و احاطه‏اش نمودند. در اين وقت، عبد اللّه‏ بن حسن بن على عليه‏السلام ـ كه نوجوانى نوخاسته بود و هنوز موى بر صورتش ندميده بود ـ از نزد زنان بيرون آمد و با شتاب خود را به كنار حسين عليه‏السلام رسانيد. زينب دختر على عليه‏السلام خود را به وى رسانيد تا او را باز دارد. عبد اللّه‏ به شدّت امتناع ورزيد و گفت: «به خدا سوگند از عمويم جدا نگردم!».

بحر بن كعب ـ يا حرملة بن كاهل ـ با شمشير، قصد حسين عليه‏السلام نمود. نوجوان گفت: «واى بر تو اى خبيث‏زاده! آيا عمويم را مى‏كشى؟».

شمشير كه بر امام فرود مى‏آمد، عبد اللّه‏، دست بالا برد تا سپر جان عمو كند، شمشير دست عبد اللّه‏ را تا پوست بُريد و دست آويزان شد. نوجوان فرياد «وا عمّاه!» كشيد. حسين عليه‏السلام برادرزاده را گرفت و به آغوشش كشيد و فرمود: «برادرزاده‏ام! بر آنچه بر تو گذشت، صابر باش و خيرش بدان؛ زيرا خدا تو را به آباى صالحت ملحق فرمايد».

حرملة بن كاهل، تيرى به سوى عبد اللّه‏ گشود و وى را در دامن عمويش به شهادت رسانيد. پس از آن، شمر بن ذى الجوشن به خيمه‏هاى حسين عليه‏السلام حمله كرد و گفت: آتش به من دهيد تا خيمه‏ها را با هر كس كه در آن است، به آتش كشم.

حسين عليه‏السلام فرمود: «فرزند ذى الجوشن! تو آتش را خواستى تا اهلم را آتش زنى. خدا تو را در آتش بسوزاند».

شبث آمد و امام او را نكوهيد و او شرمنده بازگشت.

راوى گويد: حسين عليه‏السلام فرمود: «پيراهن كهنه‏اى به من دهيد تا زير لباسم بپوشم و مرا از آن برهنه نكنند».

پيراهن تنگى آورده شد، فرمود: «اين نه؛ زيرا اين، لباس اهل ذلّت است».

بعد پيراهن كهنه‏اى را بگرفت و پاره‏اش كرد و زير لباسش پوشيد و بعد از شهادت، وى را از آن هم برهنه كردند و بردند.

بعد امام عليه‏السلام شلوارى حبرى بخواست و آن را جداجدا نمود و پوشيد، و بدين ترتيب، آن را از حيّز انتفاع بيرون كرد و سوراخش نمود تا از بدنش نربايند؛ ولى بعد از شهادتش بحر بن كعب، آن را ربود و حسين عليه‏السلام را برهنه گذارد.

بعد از عاشورا، دو دست بحر بن كعب در تابستان‏ها چون دو تكّه چوب خشك مى‏شدند و در زمستان‏ها در حالى كه دو دست او مرطوب بود، از آن چرك و خون جارى مى‏گرديد تا آن كه خدا هلاكش فرمود.


واقعه عاشورا(در منابع کهن)
802

فقال له الغلام: ويلك يا بن الخبيثة أتقتل عمّي؟ فضربه بالسيف، فاتّقاها الغلام بيده، فأطنها إلى الجلد، فإذا هي معلّقة. فنادى الغلام: يا عمّاه!

فأخذه الحسين عليه‏السلام فضمّه إليه وقال: يا بن أخي، اصبر على ما نزل بك واحتسب في ذلك الخير، فإنّ اللّه‏ يلحقك بآبائك الصالحين.

قال: فرماه حرملة بن الكاهل (لعنه اللّه‏) بسهم، فذبحه وهو في حجر عمّه الحسين عليه‏السلام.

ثمّ إنّ شمربن ذي الجوشن (لعنه اللّه‏) حمل على فسطاط الحسين عليه‏السلام فطعنه ۱۷۴

بالرمح، ثمّ قال: عليَّ بالنار أحرقه على من فيه!!

فقال له الحسين عليه‏السلام: يابن ذي الجوشن، أنت الداعي بالنار لتحرق على أهلي؟! أحرقك اللّه‏ بالنار.

وجاء شبث فوبّخه، فاستحيى وانصرف.

قال الراوي: وقال الحسين عليه‏السلام: إيتوني بثوب لا يرغب فيه أجعله تحت ثيابي؛ لئلاّ اُجرّد منه.

فاُتي بتبّان، فقال: لا، ذاك لباس من ضُرِبَت عليه الذلّة، فأخذ ثوباً خلقاً، فخرّقه وجعله تحت ثيابه، فلمّا قتل جرّدوه منه.

ثمّ استدعى عليه‏السلام بسراويل من حبرة، ففرزها ولبسها؛ وإنّما فرزها لئلاّ يُسلبها، فلمّا قتل سلبها بحر بن كعب (لعنه اللّه‏) وترك الحسين عليه‏السلام مجرّداً، فكانت يدا بحر بعد ذلك تيبسان في الصيف كأنّهما عودان يابسان وتترطّبان في الشتاء فتنضحان قيحاً ودماً، إلى أن أهلكه اللّه‏ تعالى.

  • نام منبع :
    واقعه عاشورا(در منابع کهن)
    سایر پدیدآورندگان :
    جمعی از پژوهشگران پژوهشکده علوم و معارف حدیث
    تعداد جلد :
    1
    ناشر :
    انتشارات دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1395
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 45801
صفحه از 1023
پرینت  ارسال به