799
واقعه عاشورا(در منابع کهن)

امام عليه‏السلام كودك را بر روى دست گرفت و فرمود: «اى قوم! شيعيان و اهل بيتم را كشتيد و فقط اين طفل باقى مانده كه از عطش به خود مى‏پيچد. او را با شربتى از آب، سيراب كنيد».

در بين سخنان امام، مردى از دشمن تيرى انداخت كه كودك را گلو بريد، و امام، آنان را نفرينى كرد آن گونه كه به دست مختار و ديگران گرفتار آمدند.

[شهادت ابو الفضل العباس عليه‏السلام]

راوى گويد: تشنگى بر حسين عليه‏السلام سخت شد، و بر مركب مسنّات نشسته و اراده فرات را نمود و اين در حالى بود كه برادرش عبّاس در پيش رويش، قرار داشت. لشكر عمر بن سعد، متعرّض آنان شدند. مردى از بنى دارم، تيرى به سوى حسين عليه‏السلام گشود كه به زير زنخ امام اصابت كرد. امام تير را كشيد و دست زير زنخ گرفت تا دو كف دست، از خون آكنده شد و آن را پرتاب كرد و گفت: «خداوندا! حقّا از آنچه به فرزند دختر پيامبر شده و مى‏شود، نزدت شكايت دارم». بعد عبّاس را از حسين عليه‏السلام جدا كردند و او را احاطه نمودند تا آن كه وى را شهيد نمودند ـ قدس اللّه‏ روحه ـ. حسين عليه‏السلام در مرگ برادر به شدّت گريست و شاعر در اين باره مى‏گويد:

سزاوارترين مردم به اين كه برادر گريسته شود،

جوان‏مردى است كه [شهادتش]حسين را به گريه آورد.

برادرش و پسر پدرش على،

ابو الفضلى كه با خونش سرخ رو گرديد.

او كه با حسين، مساوات و مواسات كرد

حتّى در تشنگى با او مواسات كرد.

[نبرد امام عليه‏السلام با سپاه دشمن]

راوى گويد: آن گاه حسين عليه‏السلام، دشمن را به مبارزه فرا خواند، و هماره هر كس كه به مبارزه با حضرتش قدم پيش مى‏نهاد، به دست او راهى جهنّم مى‏گرديد تا آن جا كه كشتار عظيمى بنمود و در همان حال مى‏فرمود:

شهادت از پذيرش ننگ برتر است،

و ننگ از ورود در آتش، اولاست.

يكى از راويان گويد: به خدا سوگند، نديدم مردى را كه فرزندان و اهل بيت و يارانش كشته شوند، بار اين همه دردها و رنج‏ها را به دوش بكِشد. مع الوصف، اين‏گونه دليرانه در صحنه نبرد، ابراز شجاعت و رشادت كند تا آن جا كه دشمن هم پشت هم به صورت گروهى به جنابش يورش برند. حضرت با شمشيرش به آنان حمله‏ور شد و دشمنان چون گلّه بز در برخورد با گرگ مى‏گريختند. حضرت، گاه به صفوف فشرده سى هزار نفرىِ دشمن حمله مى‏كرد و آنان را به هزيمت مى‏بُرد و دشمن چون ملخ، پراكنده مى‏شدند و امام به مكانش باز مى‏گشت و مى‏فرمود: «و لا حول و لا قوّة إلاّ باللّه‏ العلىّ العظيم».


واقعه عاشورا(در منابع کهن)
798

۱۷۰

قال الراوي: واشتدّ العطش بالحسين عليه‏السلام، فركب المسنّاة يريد الفرات، والعبّاس أخوه بين يديه، فاعترضتهما خيل ابن سعد، فرمى رجل من بني دارم الحسين عليه‏السلام بسهمٍ فأثبته في حنكه الشريف، فانتزع (صلوات اللّه‏ عليه) السهم وبسط يده تحت حنكه حتّى امتلأت‏ت راحتاه من الدم، ثمّ رمى به وقال: اللّهمّ إنّي أشكو إليك ما يفعل بابن بنت نبيّك.

ثمّ اقتطعوا العبّاس عنه، وأحاطوا به من كلّ جانب ومكان، حتّى قتلوه (قدّس اللّه‏ روحه) فبكى الحسين عليه‏السلام بكاءً شديداً. وفي ذلك يقول الشاعر:

أَحقُّ الناسُ أَن يُبكى عَلَيه

فَتىً أَبكى الحُسَينَ بِكَربَلاء

أَخوه وابنُ والدِهِ عليٍّ

أبو الفَضل المضرَّجِ بالدِماء

وَمَن واساه لا يَثنيه شَيءٌ

وجادَ لَه على عَطَشٍ بِماء

قال الراوي: ثمّ إنّ الحسين عليه‏السلام دعا الناس إلى البراز، فلم يزل يقتل كلّ مَن برز إليه، حتّى قتل مقتلة عظيمة، وهو في ذلك يقول:

القَتلُ أَولى مِن ركوبِ العارِ

والعارُ أولى مِن دخولِ النار

قال بعض الرواة: واللّه‏، ما رأيت مكثوراً قطّ قد قُتل ولدُهُ وأهلُ بيته وأصحابُهُ ۱۷۱

أربط جأشاً منه، وأنّ الرجال كانت لتشدّ عليه فيشدّ عليها بسيفه فتنكشف عنه انكشاف المعزى إذا شدّ فيها الذئب، ولقد كان يحمل فيهم، وقد تكمّلوا ثلاثين ألفاً، فينهزمون بين يديه كأنّهم الجراد المنتشر، ثمّ يرجع إلى مركزه وهو يقول: لا حول ولا قوّة إلاّ باللّه‏ العليّ العظيم.

  • نام منبع :
    واقعه عاشورا(در منابع کهن)
    سایر پدیدآورندگان :
    جمعی از پژوهشگران پژوهشکده علوم و معارف حدیث
    تعداد جلد :
    1
    ناشر :
    انتشارات دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1395
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 38636
صفحه از 1023
پرینت  ارسال به