797
واقعه عاشورا(در منابع کهن)

[شهادت قاسم بن الحسن عليه‏السلام]

راوى گويد: نوجوانى كه گويى صورتش چون پاره ماه مى‏درخشيد، بيرون شد و به قتال پرداخت. ابن فضيل ازدى، ضربتى بر سر مباركش فرود آورد و آن را بشكافت. نوجوان با صورت به زمين آمد و صيحه زد: «يا عمّاه!».

حسين عليه‏السلام با شتاب باز شكارى و خشم شير خشمگين شتابيده، ضربت شمشيرى بر ابن فضيل وارد آورد و او دستش را سپر جان كرد و شمشير امام، دستش را از آرنج قطع فرمود. ابن فضيل فرياد بر آورد، فريادش را لشكر شنيدند و حمله كردند تا نجاتش دهند. پس بدن ابن فضيل، زير سم اسب‏ها قرار گرفت تا مرد.

گويد: بعد از فرو نشستن غبار جنگ، حسين عليه‏السلام را ديدم كه بر سر غلام ايستاد و آن نوجوان، زمين را با پايش مى‏كاويد و امام مى‏فرمود: «دور بادند از رحمت خدا آنان كه تو را كشتند! آنان كه روز قيامت، جدّت با آنان مخاصمه كند».

بعد فرمود: «بر عمويت ناگوار است از اين كه او را بخوانى و او جوابت نگويد يا پاسخت را بدهد؛ ليكن سودى برايت نداشته باشد. به خدا كه اين روزى است كه دشمن او زياد و ياور او اندك اند».

بعد نوجوان را به سينه‏اش گرفت و حملش نمود و در ميان شهداى اهل بيت قرار داد.

[شهادت على اصغر عليه‏السلام]

گويد: چون حسين عليه‏السلام قتلگاه جوانان و يارانش را نگريست، براى جنگ با دشمن با نفس نفيس خود عزيمت فرمود و ندا در داد: «آيا مدافعى هست كه از حرم رسول اللّه‏ دفاع كند؟ آيا خداشناسى هست كه در حقّ ما هراس خدا را در پيش گيرد؟ آيا فريادرسى هست كه به اميد رحمت خدا به فرياد ما برسد؟ آيا ياورى هست كه به اميد آنچه در نزد خداست، ما را يارى رساند؟».

در اين وقت، ناله زنان بلند شد، و امام به در خيمه آمد و فرمود: «خواهرم زينب! بچّه كوچك مرا بياور تا با وى وداع گويم».

امام، او را گرفت تا ببوسد. حرملة بن كاهل، تيرى انداخت كه آن، گلوگاه كودك را سوراخ كرد. امام به زينب فرمود: «او را بگير».

بعد خون كودك صغير را با دو كف دست بگرفت تا پر شدند و آن خون را به سوى آسمان پاشيد و فرمود: «چه آسان است آنچه در محضر خدا بر من وارد مى‏آيد!».

امام باقر عليه‏السلام مى‏فرمايد: «از آن خون، قطره‏اى به زمين فرود نيامد».

از طرق ديگر روايت شده كه آن به عقل نزديك‏تر است، چه زمان و حال توديع با كودك نبود ؛ زيرا امام به حرب و جنگ اشتغال داشت، و همانا زينب خواهر امام عليه‏السلام كودك را آورد و گفت: «اين طفل تو سه روز است كه آب نياشاميده؛ برايش آبى طلب كن».


واقعه عاشورا(در منابع کهن)
796

۱۶۸

قال الراوي: وخرج غلام كأنّ وجهه شقّة قمر، فجعل يقاتل، فضربه ابن فضيل الأزدي على رأسه، ففلقه، فوقع الغلام لوجهه وصاح: يا عمّاه! فجلى الحسين عليه‏السلام كما يجلي الصقر، وشدّ شدّة ليثٍ أغضب، فضرب ابن فضيل بالسيف، فاتّقاها بساعده فأطنّها من لدن المرفق، فصاح صيحة سمعه أهل العسكر، فحمل أهل الكوفة ليستنقذوه، فوطأته الخيل حتّى هلك.

قال: وانجلت الغبرة، فرأيت الحسين عليه‏السلام قائماً على رأس الغلام، وهو يفحص برجله، والحسين عليه‏السلام يقول: بعداً لقومٍ قتلوك، ومَن خصمهم يوم القيامة فيك جدّك. ثمّ قال: عزّ واللّه‏ على عمّك أن تدعوه فلا يجيبك، أو يجيبك فلا ينفعك صوته، هذا يوم واللّه‏ كثر واتره وقلّ ناصره.

ثمّ حمل الغلام على صدره حتّى ألقاه بين القتلى من أهل بيته.

قال: ولمّا رأى الحسين عليه‏السلام مصارع فتيانه وأحبّته، عزم على لقاء القوم بمهجته، ونادى: هل من ذابّ يذبّ عن حرم رسول اللّه‏؟ هل من موحّدٍ يخاف اللّه‏ فينا؟ هل من مغيثٍ يرجو اللّه‏ بإغاثتنا؟ هل من معينٍ يرجو ما عند اللّه‏ في إعانتنا؟.

فارتفعت أصوات النساء بالعويل، فتقدّم إلى باب الخيمة وقال لزينب: ناوليني ۱۶۹

ولدي الصغير حتّى اُودّعه، فأخذه وأومأ إليه ليقبّله، فرماه حرملة بن الكاهل بسهم، فوقع في نحره فذبحه، فقال لزينب: خذيه. ثمّ تلقّى الدم بكفّيه حتّى امتلأتتا، ورمى بالدم نحو السماء وقال: هوّن عليَّ ما نزل بي، إنّه بعين اللّه‏.

قال الباقر عليه‏السلام: فلم يسقط من ذلك الدم قطرة إلى الأرض.

وروي من طرق اُخرى، وهي أقرب إلى العقل؛ لأنّ الحال ما كان وقت توديع للصبيّ؛ لاشتغالهم بالحرب والقتل، وإنّما زينب اُخته عليهاالسلام أخرجت الصبيّ وقالت: يا أخي، هذا ولدك له ثلاثة أيّام ما ذاق الماء، فاطلب له شربة ماء، فأخذه على يده وقال: يا قوم، قد قتلتم شيعتي وأهل بيتي، وقد بقي هذا الطفل يتلظّى عطشاً، فاسقوه شربةً من الماء، فبينما هو يخاطبهم إذ رماه رجل منهم بسهم فذبحه. فدعا عليهم بنحو ما صنع بهم المختار وغيره.

  • نام منبع :
    واقعه عاشورا(در منابع کهن)
    سایر پدیدآورندگان :
    جمعی از پژوهشگران پژوهشکده علوم و معارف حدیث
    تعداد جلد :
    1
    ناشر :
    انتشارات دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1395
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 39034
صفحه از 1023
پرینت  ارسال به