795
واقعه عاشورا(در منابع کهن)

دل‏ها را بر روى زره‏ها پوشيده‏اند

و در تسليم جان، بر يك‏ديگر پيشتازند.

[كسب اجازه على اكبر عليه‏السلام براى مبارزه]

چون همه اصحاب به شهادت رسيدند و جز اهل بيت امام به جاى نماندند، علىّ بن الحسين عليه‏السلام ـ كه از همه مردم، زيباروى‏تر و از نظر اخلاق، از همه نيكوتر بود ـ از پدرش كسب اجازت كرد و امام وى را رخصت داد.

امام، نظر نوميدانه‏اى به فرزند افكند و چشمان مباركش فرو هشت و بگريست. سپس فرمود: «خداوندا! گواه باش كه به تحقيق، جوانى به جنگ و مبارزه شتافته كه شبيه‏ترين مردم از نظر خلقت و خلق و منطق به رسولت صلى‏الله‏عليه‏و‏آله است. هر گاه اشتياق زيارت پيامبرت را مى‏يافتيم، او را مى‏نگريستيم». بعد صيحه برآورد و فرمود: «اى پسر سعد! خدا رَحِمت را قطع كند، آن گونه كه قطع رَحِم من كردى».

على به ميدان شتافت، و جنگ سختى بنمود و جمع كثيرى از كفّار را روانه دار البوار كرد.

آن گاه به نزد پدر بازگشت و عرض كرد: پدر جان! تشنگى، مرا كشته، و سنگينىِ آهن (سلاح) توان را از من بُرده. آيا شربت آبى به من مى‏رسد؟

حسين بگريست و فرمود: «وا غوثاه، اى پسر جانم! از كجا آب بيابم؟ اندكى مقاتله نما. چه قدر نزديك است كه جدّت محمّد صلى‏الله‏عليه‏و‏آله را زيارت كنى و او تو را با جامى سرشار از آب سيراب كند كه بعد از آن، هرگز تشنه نگردى».

على به ميدان بازگشت و بزرگ‏ترين قتال را به راه انداخت. منقذ بن مرّه عبدى به سويش تيرى انداخت كه على را از پاى در آورد. ندا در داد: پدرا! از من به تو سلام باد ـ خدا حافظ! ـ اين جدّ من است كه به تو سلام مى‏گويد و مى‏فرمايد: با شتاب نزد ما آى، وانگه شهقه‏اى زد و زندگى را بدرود فرمود.

حسين عليه‏السلام آمد تا در كنار بدن مبارك فرزند بِايستاد. صورتش را بر صورت فرزند نهاد و فرمود: «خداوند بكُشد قومى را كه تو را كشتند! چه چيز آنها را بر خدا و بر دريدن حرمت رسول اللّه‏ صلى‏الله‏عليه‏و‏آله جرى كرده؟ بعد از تو تف بر دنيا!».

راوى گويد: زينب دخت على عليه‏السلام از خيمه بيرون شد و ندا مى‏داد: «اى حبيب من! اى برادرزاده‏ام!» و آمد و خود را بر جسد او افكند.

حسين عليه‏السلام آمد و او را سوى زنان باز گردانيد.

پس از آن از اهل بيت امام، يكى پس از ديگرى به ميدان شتافتند و به شرف شهادت نائل آمدند. امام در آن حال، بانگ برآورد: «اى عموزادگانم! اى اهل بيتم! شكيبايى كنيد، صبور باشيد. به خدا از امروز ديگر هوان و خوارى نبينيد».


واقعه عاشورا(در منابع کهن)
794

لَبسوا القُلوبَ على الدروعِ وأَقبلَوا

يَتهافَتون على ذِهاب الأَنفُسِ

فلمّا لم يبق معه إلاّ أهل بيته، خرج عليّ بن الحسين عليه‏السلام وكان من أصبح الناس وجهاً وأحسنهم خلقاً فاستأذن أباه في القتال، فأذن له، ثمّ نظر إليه نظرة آيسٍ منه، وأرخى عينيه وبكى، ثمّ قال: اللّهمّ اشهد، فقد برز إليهم غلامٌ أشبه الناس خلقاً وخلقاً ومنطقاً برسولك صلى‏الله‏عليه‏و‏آله، وكنّا إذا اشتقنا إلى نبيّك نظرنا إليه، فصاح وقال: يابن سعد، قطع اللّه‏ رحمك كما قطعت رحمي.

فتقدّم نحو القوم، فقاتل قتالاً شديداً وقتل جمعاً كثيراً، ثمّ رجع إلى أبيه وقال: يا أبه، العطش قد قتلني، وثقل الحديد قد أجهدني، فهل إلى شربة ماء من سبيل؟

فبكى الحسين عليه‏السلام وقال: واغوثاه يا بني! من أينَ آتي بالماء؟ قاتل قليلاً، فما أسرع ما تلقى جدّك محمّداً صلى‏الله‏عليه‏و‏آله، فيسقيك بكأسه الأوفى شربةً لا تظمأ بعدها.

۱۶۷

فرجع إلى موقف النزال، وقاتل أعظم القتال، فرماه منقذ بن مرّة العبدي بسهمٍ فصرعه، فنادى: يا أبتاه، عليك منّي السلام، هذا جدّي يقرؤ السلام ويقول لك: عجّل القدوم علينا، ثمّ شهق شهقة فمات.

فجاء الحسين عليه‏السلام حتّى وقف عليه، ووضع خدّه على خدّه وقال: قتل اللّه‏ قوماً قتلوك، ما أجرأهم على اللّه‏ وعلى انتهاك حرمة رسول اللّه‏ صلى‏الله‏عليه‏و‏آله، على الدنيا بعدك العفاء.

قال الراوي: وخرجت زينب ابنة عليّ تنادي: يا حبيباه! يا بن أخاه! وجاءت فأكبّت عليه. فجاء الحسين عليه‏السلام فأخذها وردّها إلى النساء.

ثمّ جعل أهل بيته يخرج منهم الرجل بعد الرجل، حتّى قتل القوم منهم جماعة، فصاح الحسين عليه‏السلام في تلك الحال: صبراً يا بني عمومتي، صبراً يا أهل بيتي صبراً، فواللّه‏، لا رأيتم هواناً بعد هذا اليوم أبداً.

  • نام منبع :
    واقعه عاشورا(در منابع کهن)
    سایر پدیدآورندگان :
    جمعی از پژوهشگران پژوهشکده علوم و معارف حدیث
    تعداد جلد :
    1
    ناشر :
    انتشارات دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1395
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 38750
صفحه از 1023
پرینت  ارسال به