789
واقعه عاشورا(در منابع کهن)

وهب بن حباب كلبى، بيرون تاخت و نيكو جلادت (دليرى) نمود و جهادى به كمال و بلاغ كرد. مادر و همسرش با وى بودند، به سوى آنان بازگشت و گفت: مادرم راضى شدى؟

گفت: نه، رضايتم اين است كه در پيشگاه حسين عليه‏السلام به شهادت رسى.

همسرش گفت: تو را به خدا سوگند مرا به داغ خود مبتلا منماى!

مادرش گفت: از اين سخن بر كران باش. در نزد فرزند دخت پيامبر به مقاتلت بپرداز تا به شفاعت جدّش در روز قيامت نائل گردى.

وهب به ميدان نبرد بازگشت. همواره جنگ كرد تا آن كه دو دستش قطع گرديد. همسرش عمودى گرفت و به سوى شوهر شتافت و مى‏گفت: پدر و مادرم به فدايت! در ساحت پاكان حرم رسول اللّه‏ صلى‏الله‏عليه‏و‏آله مقاتله كن. وهب، روى به همسر نمود تا او را به نزد زنان برگرداند. زن، لباس شوى را بگرفت و گفت: هرگز باز نگردم تا با تو بميرم.

حسين عليه‏السلام فرمود: «خدا به شما خانواده، جزاى خير دهد! به نزد زنان بازگرد. خدايت رحمت فرمايد!». او به نزد زنان بازگشت.

كلبى همچنان به نبرد پرداخت تا به شهادت رسيد. خشنودى خدا بر او باد!

پس از آن، مسلم بن عوسجه به مبارزه پرداخت و در جنگ با دشمنان، بلاغتى به كمال نمود و بر بلاهاى جنگ، پاى اصطبار بفشرد تا بر زمين افتاد و هنوز رمقى داشت كه حسين عليه‏السلام به اتفاق حبيب بن مظاهر به سويش رفت. حسين عليه‏السلام فرمود: «اى مسلم! خدايت رحمت فرمايد. «پس بعضى از آنان بار مسئوليت را به سر منزل رساندند و رفتند (به شهادت رسيدند)، و بعضى ديگر در حال انتظارند، و هرگز چيزى را تبديل نكردند%«$.

حبيب نزديكش شد و گفت: اى مسلم! اين وضع تو بر من ناگوار است. به بهشت بشارتت باد!

مسلم با صدايى ضعيف گفت: خدا تو را بشارت خير دهد!

حبيب گفت: اگر چه من بعد از تو در همين راهم، ليكن دوست داشتم هر وصيتى دارى از تو بشنوم و به مرحله اجرا گذارم.

مسلم گفت: به راستى كه به اين آقا وصيّت مى‏كنم ـ با دست به حسين عليه‏السلام اشاره كرد ـ در خدمتش جهاد كن تا مرگت فرا رسد.


واقعه عاشورا(در منابع کهن)
788

۱۶۱

قال: وخرج وهب بن حباب الكلبي، فأحسن في الجلاد وبالغ في الجهاد، وكان معه زوجته ووالدته، فرجع إليهما وقال: يا اُمّاه، أرضيت أم لا؟ فقالت: لا، ما رضيت حتّى تقتل بين يدي الحسين عليه‏السلام. وقالت امرأته: باللّه‏ عليك لا تفجعني في نفسك.

فقالت له اُمّه: يا بني، اعزب عن قولها وارجع فقاتل بين يدي ابن بنت نبيّك تنل شفاعة جدّه يوم القيامة.

فرجع، ولم يزل يقاتل حتّى قطعت يداه، فأخذت امرأته عموداً، فأقبلت نحوه وهي تقول: فداك أبي واُمّي، قاتل دون الطيّبين حرم رسول اللّه‏ صلى‏الله‏عليه‏و‏آله، فأقبل ليردّها إلى النساء، فأخذت بثوبه، وقالت: لن أعود دون أن أموت معك.

فقال الحسين عليه‏السلام: جزيتم من أهل بيتٍ خيراً، ارجعي إلى النساء يرحمك اللّه‏، فانصرفت إليهنّ.

ولم يزل الكلبي يقاتل حتّى قتل رضوان اللّه‏ عليه.

ثمّ خرج مسلم بن عوسجة، فبالغ في قتال الأعداء، وصبر على أهوال البلاء، حتّى سقط إلى الأرض وبه رمق، فمشى إليه الحسين عليه‏السلام ومعه حبيب بن مظاهر، فقال له الحسين عليه‏السلام: رحمك اللّه‏ يا مسلم، «فَمِنْهُم مَّن قَضَى نَحْبَهُ وَ مِنْهُم مَّن يَنتَظِرُ وَ مَا بَدَّلُوا تَبْدِيلاً».۱ ودنا منه حبيب، فقال: عزّ واللّه‏ عليَّ مصرعك يا مسلم أبشر بالجنّة.

۱۶۲

فقال له بصوت ضعيف: بشّرك اللّه‏ بخيرٍ،ثمّ قال له حبيب: لولا أنّني أعلم أنّي في الأثر لأحببت أن توصي إليَّ بكلّ ما أهمّك.

فقال له مسلم: فإنّي أوصيك بهذا ـ وأشار بيده إلى الحسين عليه‏السلام ـ فقاتل دونه حتّى تموت. فقال له حبيب: لأنعمنّك‏عيناً، ثمّ مات رضوان اللّه‏ عليه.

1.. الاحزاب: ۲۳ .

  • نام منبع :
    واقعه عاشورا(در منابع کهن)
    سایر پدیدآورندگان :
    جمعی از پژوهشگران پژوهشکده علوم و معارف حدیث
    تعداد جلد :
    1
    ناشر :
    انتشارات دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1395
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 45675
صفحه از 1023
پرینت  ارسال به