دور شويد اى بندگان كنيزك و بَدان احزاب، و راندگان كتاب، و تحريفگران سخن، و جرثومههاى گناه، و دَمِش شيطان، و فرو نشانندگان سنّتها! آيا دشمن را بازوى توانا دانستيد و از ما روى گردانيديد؟! آرى. و اللّه كه نيرنگ و بىوفايى شما قديم بوده كه ريشههاى شما بر آن باليد و شاخههاى شما از آن پوشش يافت! شما بدترين غم براى بيننده و ناگوارترين لقمه براى غاصب هستيد.
الا! همانا زنازاده فرزند زنازاده، مرا بين دو چيز قرار داده: يا مرگ با شرافت و جنگ، يا پذيرفتن ذلّت و خوارى. چه دور است ذلّت از ما! خدا ذلّت را براى ما روا ندارد، و نيز رسول او و مؤمنان، و دامنهاى پاك و پاكيزه، و شخصيتهاى والا و جانهاى گرانمايه از اين كه طاعت فرومايگان بر شهادت ارجمندان ترجيح يابد.
الا! همانا من با اين خانوادهام با قلّت عدد و ياران اندكم به سوى شهادت و خدا مىروم».
بعد امام اشعار فروة بن مسيك مرادى را با سخنش پيوند مىدهد:
«اگر هزيمت دهيم، از پيشتر هزيمتدهندگان بوديم،
و اگر مغلوب شويم، هرگز مغلوب نگرديم
و ترس را در وجود ما راهى نيست؛ و ليكن
مرگ ما دولت ديگران را در پى دارد.
هر گاه مرگ، سايه خود را از مردمى بردارد،
بر سر ديگران فرو افكند.
مرگ، جوانمردان قوم مرا به فنا داد
همچنان كه پيشينيان را بر باد داد.
اگر ملوك جاودانه بودند، ما نيز بوديم،
و اگر كريمان باقى بودند، ما نيز بوديم.
به شماتتگران به ما بگو: آرام باشيد؛
چه هر چه به ما رسيد، به شماتتگران خواهد رسيد.
بعد فرمود: «به خدا كه به شما مهلتى بيش از درنگ زمان يك سوار شدن اسب ندهند تا آن كه آسياب زمان، شما را در زير چرخَش خُرد و ريز كند! آرى. اين عهدى است از پدرم و از جدّم «پس كارتان را با شُركايتان جمع كنيد تا بعد از آن بر شما اندوهى نباشد. آن گاه به من بتازيد و مهلت ندهيد». «حقّا كه من بر كسى توكّل كردم كه پروردگار من و شماست. هيچ جنبندهاى نباشد جز آن كه در چنبر قدرت اوست. حقّا كه پروردگارم بر صراط مستقيم باشد».
خداوندا! باران آسمان را از اينان دريغ فرما، و اينان را به قحطىاى چون قحطىِ زمان يوسف، مبتلا فرما. خداوندا! غلام ثقيف (حجّاج بن يوسف) را بر آنان مسلّط فرم تا جام آكنده از بلا و ظلم(ذلّت و خوارى) را به اينها بچشاند؛ چه آنان ما را تكذيب كردند و بىيارمان گذاشتند. تويى «پروردگار ما. بر تو توكّل و به سويت انابه كنيم، و مصير به سوى توست%«$.