777
واقعه عاشورا(در منابع کهن)

عبّاس، اين خواسته را با آنان در ميان نهاد. عمر بن سعد سكوت كرد. عمرو بن حجّاج زبيدى گفت: اگر اينان تُرك و ديلم بودند و اين تقاضا را مى‏خواستند، ما مى‏پذيرفتيم، حال آن كه اينان آل محمّدند. اين تقاضا پذيرفته شد.

راوى گويد: حسين عليه‏السلام نشسته بود كه به خواب‏گونه‏اى فرو رفت و بعد بيدار شد و فرمود: «خواهرم! در اين ساعت در رؤيا جدّم محمّد صلى‏الله‏عليه‏و‏آله و پدرم على عليه‏السلام و مادرم فاطمه عليهاالسلام و برادرم حسن عليه‏السلام را ديدم كه مى‏فرمودند: اى حسين! تو به زودى نزد ما مى‏آيى».

و در روايتى: «فردا نزد مايى».

راوى گويد: زينب، سيلى به صورت خود نواخت و صيحه بر آورد.

حسين عليه‏السلام فرمود: «آرام باش! ما را مورد شماتت دشمن قرار مده».

شب «عاشورا» فرا رسيد. حسين عليه‏السلام اصحابش را جمع كرد و بعد از حمد و ثناى خداوند، رو به آنان كرد و فرمود: «امّا بعد، حقّا كه من اصحابى بهتر از شما، و اهل بيتى برتر و نيكوكارتر از اهل بيتم نمى‏بينم. خداوند از من به شما پاداش نيكو دهد. اين شب است كه سياهى و تاريكى آن، شما را فرا گرفته. پس آن را چون شتر رهوارى گرفته، و هر يك از شما دست يكى از اهل بيتم را بگيريد و در اين تاريكى شب، پراكنده شويد و از صحنه بيرون شتابيد، و مرا با دشمن واگذاريد؛ چه آنان جز مرا نخواهند».

برادران و فرزندان او و فرزندان عبد اللّه‏ بن جعفر همگان هماهنگ گفتند: چرا چنين كنيم؟ براى اين كه بعد از تو زنده بمانيم؟! خدا هرگز چنين روزى را پيش نياورد، و آغازگر اين سخن، عبّاس بن على عليه‏السلام بود و ديگران در پى وى سخن گفتند.

راوى گويد: حسين عليه‏السلام نظرى به فرزندان عقيل افكند و فرمود: «شهادت مسلم براى شما كافى است. همگان برويد و من به شما اجازت دادم».

در روايت ديگر آمده: اين زمان بود كه برادران و تمام اهل بيت حسين عليه‏السلام به سخن در آمدند و گفتند: اى فرزند رسول اللّه‏ صلى‏الله‏عليه‏و‏آله ! مردم در باره ما چه خواهند گفت، و ما به مردم چه بگوييم؟ [بگوييم] كه ما شيخ و كبير و سيّد و امام و فرزند دخت پيامبر را رها كرديم، در ركابش تيرى از كمان ما نجست، نيزه در كف ما به كار گرفته نشد و شمشير ما بر دشمن فرود نيامد؟! نه به خدا اى فرزند رسول اللّه‏! هرگز از تو جدا نمى‏شويم؛ بلكه جان‏هاى ما پاسبان جان شريفت است تا در پيش رويت در خون خود بغلتيم و آنچه بر تو وارد آيد، بر ما نيز وارد گردد. وه چه زشت است زندگى بعد از تو!


واقعه عاشورا(در منابع کهن)
776

قال الرواي: فسألهم العبّاس ذلك، فتوقّف عمر بن سعد، فقال له عمر بن الحجّاج الزبيدي: واللّه‏، لو أنّهم من الترك والديلم وسألوا ذلك لأجبناهم، فكيف وهم آل محمّد؟! فأجابوهم إلى ذلك.

قال الراوي: وجلس الحسين عليه‏السلام فرقد، ثمّ استيقظ وقال: يا اُختاه إنّي رأيت ۱۵۱

الساعة جدّي محمّداً صلى‏الله‏عليه‏و‏آله وأبي عليّاً واُمّي فاطمة وأخي الحسن، وهم يقولون: يا حسين، إنّك رائحٌ إلينا عن قريب. وفي بعض الروايات: غداً.

قال الراوي: فلطمت زينب وجهها وصاحت، فقال لها الحسين عليه‏السلام: مهلاً، لا تشمتي القوم بنا.

ثمّ جاء الليل، فجمع الحسين عليه‏السلام أصحابه، فحمد اللّه‏ وأثنى عليه، ثمّ أقبل عليهم وقال: أمّا بعد؛ فإنّي لا أعلم أصحاباً خيراً منكم، ولا أهل بيتٍ أفضل وأبرّ من أهل بيتي، فجزاكم اللّه‏ عنّي جميعاً خيراً، وهذا الليل قد غشيكم فاتّخذوه جملاً، وليأخذ كلّ رجلٍ منكم بيد رجلٍ من أهل بيتي، وتفرّقوا في سواد هذا الليل وذروني وهؤاء القوم، فإنّهم لا يريدون غيري.

فقال له إخوته وأبناؤ‏ه وأبناء عبداللّه‏ بن جعفر: ولِمَ نفعل ذلك، لنبقي بعدك؟! لا أرنا اللّه‏ ذلك أبداً! وبدأهم بهذا القول العبّاس بن عليّ، ثمّ تابعوه.

۱۵۲

قال الراوي: ثمّ نظر إلى بني عقيل وقال: حسبكم من القتل بصاحبكم مسلم، اذهبوا فقد أذنت لكم.

وروي من طريق آخر، قال: فعندها تكلّم إخوته وجميع أهل بيته وقالوا: يابن رسول اللّه‏، فماذا يقول الناس لنا؟! وماذا نقول لهم، إذ تركنا شيخنا وكبيرنا وسيّدنا وإمامنا وابن بنت نبيّنا، لم نرم معه بسهم ولم نطعن معه برمح ولم نضرب معه بسيف؟! لا واللّه‏ يابن رسول اللّه‏، لا نفارقك أبداً، ولكنّا نقيك بأنفسنا حتّى نقتل بين يديك ونرد موردك، فقبّح اللّه‏ العيش بعدك.

  • نام منبع :
    واقعه عاشورا(در منابع کهن)
    سایر پدیدآورندگان :
    جمعی از پژوهشگران پژوهشکده علوم و معارف حدیث
    تعداد جلد :
    1
    ناشر :
    انتشارات دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1395
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 39176
صفحه از 1023
پرینت  ارسال به