763
واقعه عاشورا(در منابع کهن)

زهير نزد امام مشرّف گرديد و چيزى نگذشته بود كه با شادمانى و با چهره درخشان باز گشت، و فرمان داد تا خيمه و خرگاه را بركنند و با بار و بنه و خيمه به حسين عليه‏السلام پيوست.

زهير به همسرش گفت: تو نيز مطلّقه‏اى؛ زيرا نمى‏خواهم در زندگى با من جز خير و رفاه ببينى. من تصميم گرفته‏ام در خدمت امام باشم و جان و تنم را فدايش كنم. بعد هم مالش را بدو عطا كرد و با يكى از عموزادگانش وى را روانه اهلش نمود.

زن به گاه وداع با شوهر برخاست و گريست و گفت: خدا خيرت دهد! خواسته‏ام از تو اين است كه مرا نزد جدّ حسين عليه‏السلام در قيامت به ياد آورى.

بعد به يارانش گفت: هر كه خواهد با من باشد، باشد، و الّا اين آخرين ديدار ماست.

حسين عليه‏السلام چون به منزل زباله رسيد، خبر شهادت مسلم بن عقيل به عرض ايشان رسيد، و با پخش اين خبر، دنياپرستان و ارباب حرص و آز، از امام جدا و پراكنده شدند و اهل و خيار اصحابش با وى بپاييدند.

راوى گويد: از شدّت گريه و ناله براى شهادت مسلم، زمين به لرزه درآمد، و اشك‏ها سيل‏آسا از ديدگان جارى شد.

و آن گاه حسين عليه‏السلام به جانب آن جا كه خدايش فرا خوانده بود، حركت فرمود و با فرزدق برخورد كرد. فرزدق بعد سلام به امام عرض كرد: فرزند پيامبر! چگونه به كوفيان كه عموزاده تو مسلم و شيعه تو را كشتند، اعتماد مى‏كنى؟

از چشم‏هاى مبارك امام اشك باريد و فرمود: «خدا مسلم را رحمت فرمايد. او به سوى روح و ريحان و تحيّت و رضوان خدا شتافت. او وظيفه‏اش را به پايان برد و وظيفه ما باقى است».

بعد اين اشعار را زمزمه كرد:

اگر دنيا چيز گران‏بهايى به حساب آيد،

قطعا ثواب خدا برتر و ارزشمندتر است،

و اگر بدن‏ها براى مرگ پديد آمده‏اند،

پس شهادت در راه خدا برتر است،

و اگر قسمت ارزاق مقدّر است،

پس حرص كم در تلاش، چه زيباتر است، و اگر واقعا جمع اموال براى ترك است،


واقعه عاشورا(در منابع کهن)
762

فمضى إليه زهير، فما لبث أن جاء مستبشراً قد أشرق وجهه، فأمر بفسطاطه فقوّض، وبثقله ومتاعه فحوّل إلى الحسين عليه‏السلام، وقال لامرأته: أنتِ طالق، فإنّي لا اُحبّ أن يصيبكِ بسببي إلاّ خير، وقد عزمت على صحبة الحسين عليه‏السلام لأفديه بروحي وأقيه بنفسي، ثمّ أعطاها مالها وسلّمها إلى بعض بني عمّها ليوصلها إلى أهلها، فقامت إليه وودّعته وبكت، وقالت: خار اللّه‏ لك، أسألك أن تذكرني في القيامة عند جدّ الحسين عليه‏السلام.

ثمّ قال لأصحابه: من أحبّ منكم أن يصحبني، وإلاّ فهو آخر العهد منّي به.

۱۳۴

ثمّ سار الحسين عليه‏السلام حتّى بلغ زبالة، فأتاه فيها خبر مسلم بن عقيل، فعرف بذلك جماعة ممّن تبعه، فتفرّق عنه أهل الأطماع والإرتياب، وبقي معه أهله وخيار الأصحاب.

قال الراوي: وارتجّ الموضع بالبكاء والعويل لقتل مسلم بن عقيل، وسالت الدموع عليه كلّ مسيل.

ثمّ إنّ الحسين عليه‏السلام سار قاصداً لما دعاه اللّه‏ إليه، فلقيه الفرزدق، فسلم عليه وقال: يابن رسول اللّه‏، كيف تركن إلى أهل الكوفة وهم الذين قتلوا ابن عمّك مسلم بن عقيل وشيعته؟!

قال: فاستعبر الحسين عليه‏السلام باكياً، ثمّ قال: رحم اللّه‏ مسلماً، فلقد صار إلى روح اللّه‏ وريحانه وتحيّته ورضوانه، أما أنّه قد قضى ما عليه وبقي ما علينا، ثمّ أنشأ يقول:

فَإِن تَكُنِ الدُّنيا تُعَدُّ نَفيسَةً

فَإِنَّ ثَوابَ اللّه‏ِ أَعلَى وَأَنبَلُ

وَإِن تَكُنِ الأَبدانُ لِلمَوتِ اُنشِئَت

فَقَتلُ امرءٍ بالسَيفِ في اللّه‏ِ أَفضَلُ

وَإِن تَكُنِ الأَرزاقَ قِسماً مُقَدَّراً

فَقِلَّةُ حِرصِ المَرءِ في السَعي أَجمَلُ

  • نام منبع :
    واقعه عاشورا(در منابع کهن)
    سایر پدیدآورندگان :
    جمعی از پژوهشگران پژوهشکده علوم و معارف حدیث
    تعداد جلد :
    1
    ناشر :
    انتشارات دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1395
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 39017
صفحه از 1023
پرینت  ارسال به