759
واقعه عاشورا(در منابع کهن)

فرمود: «برادرم! از آن مى‏ترسم كه يزيد بن معاويه در حرم ترورم كند و با اين جنايت، حريم حرمت حرم، شكسته و دريده شود».

عرض كرد: بنا بر اين، به سوى يمن يا به سوى بيابان عزيمت فرماى؛ چه تو مناعتت از همگان افزون بود و كسى را توان دستيابى بر تو نيست.

فرمود: «پيشنهادت را مورد بررسى و نظر قرار مى‏دهم».

سحرگاهان حسين عليه‏السلام آماده حركت شد. خبر به محمّد حنفيه رسيد، با شتاب آمد و مهار شتر برادر را بگرفت و عرض كرد: مگر وعده نفرمودى كه در پيشنهادم امعان نظر فرمايى؟

فرمود: «آرى».

عرض كرد: پس اين شتاب در حركت چيست؟

فرمود: «بعد از رفتنت پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله آمد و فرمود: اى حسين! خارج شو؛ چه خدا مى‏خواهد تو را كشته ببيند».

عرض كرد: إِنَّا للّه‏ِِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُونَ. حال كه چنين است، بردن زنان با خود چه معنا دارد؟

فرمود: «پيامبر فرمود كه: خدا مى‏خواهد آنان را در كسوت اسارت ببيند».

خداحافظى كرد و رفت. سپس حسين عليه‏السلام به مسافرت ادامه داد تا به تنعيم رسيد و در آن جا با كاروانى برخورد كه بحير بن ريسان حِمْيَرى فرماندار يمن براى يزيد هدايا مى‏برد. حسين عليه‏السلام هدايا را به عنوان ولايت مأخوذ داشت، و به شتربانان فرمود: «هر كه خواهد با ما به عراق آيد، از مصاحبت نيكوى ما بهره‏مند گردد و كرايه او را مستوفى بپردازيم. هر كه نخواهد، كرايه‏اش را تا بدين جا پرداخت نماييم».

جمعى با امام رفتند و ديگران امتناع ورزيدند. امام عليه‏السلام به سير ادامه داد تا به ذات عرق رسيد و بشر بن غالب را ديدار فرمود كه از عراق مى‏آمد، از وضع عراق پرسيد.

عرض كرد: آنها را در حالى پشت سر نهادم كه دل‏هاشان با تو و شمشيرهاشان در استخدام بنى اميّه بود.


واقعه عاشورا(در منابع کهن)
758

مَن بالحرم وأمنعه.

فقال: يا أخي، قد خفت أن يغتالني يزيد بن معاوية بالحرم، فأكون الذي يستباح به حرمة هذا البيت.

فقال له ابن الحنفية: فإن خفت ذلك فصر إلى اليمن أو بعض نواحي البرّ، فإنّك أمنع الناس به، ولا يقدر عليك‏أحد. فقال: أنظر فيما قلت.

فلمّا كان السحر ارتحل الحسين عليه‏السلام، فبلغ ذلك ابن الحنفية، فأتاه، فأخذ زمام ناقته وقد ركبها فقال: ياأخي، ألم تعدني النظر فيما سألتك؟ فقال: بلى. قال: فما حداك على الخروج عاجلاً؟

فقال: أتاني رسول اللّه‏ صلى‏الله‏عليه‏و‏آله بعدما فارقتك، فقال: يا حسين، أخرج، فإنّ اللّه‏ قد شاء أن يراك قتيلاً.

فقال محمّد ابن الحنفية: إِنَّا للّه‏ِِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُونَ! فما معنى حملك هؤاء النساء معك وأنت تخرج على مثل هذا الحال؟!

قال: فقال له: قد قال لي: إن ّ اللّه‏ قد شاء أن يراهنّ سبايا، وسلّم عليه ومضى.

۱۳۰

ثمّ سار الحسين عليه‏السلام حتّى مرّ بالتنعيم، فلقي هناك عيراً تحمل هديّة قد بعث بها بحير بن ريسان الحميري عامل اليمن إلى يزيد بن معاوية، فأخذ عليه‏السلام الهديّة؛ لأنّ حكم اُمور المسلمين إليه، ثمّ قال لأصحاب الجمال: مَن أحبّ أن ينطلق معنا إلى العراق وفيناه كراه وأحسنّا صحبته، ومَن أحبّ أن يفارقنا أعطيناه كراه بقدر ما قطع من الطريق. فمضى معه قوم وامتنع آخرون.

۱۳۱

ثمّ سار عليه‏السلام حتّى بلغ ذات عرق، فلقي بشر بن غالب وارداً من العراق، فسأله عن أهلها، فقال: خلّفت القلوبَ معك والسيوفَ مع بني اُمية.

  • نام منبع :
    واقعه عاشورا(در منابع کهن)
    سایر پدیدآورندگان :
    جمعی از پژوهشگران پژوهشکده علوم و معارف حدیث
    تعداد جلد :
    1
    ناشر :
    انتشارات دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1395
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 39188
صفحه از 1023
پرینت  ارسال به