751
واقعه عاشورا(در منابع کهن)

محمّد بن اشعث ندا در داد: اى مسلم! براى تو امان است.

مسلم فرمود: امان نيرنگ‏بازانِ تبهكار را بهايى نيست. باز رو به جنگ نهاد و ابيات حمران بن مالك خثعمى را به عنوان رجز مى‏خواند:

سوگند خوردم كه جز آزاد، كشته نشوم،

گر چه مرگ، چهره‏اى نازيبا داشته باشد.

نيرنگ و فريب خوردن را ناروا دارم

يا شربت خنك و گوارا با چيز گرم و تلخ بياميزم.

هر مردى روزى با سختى و شرّى تلاقى كند،

شما را مى‏زنم و از ضرر و زيانى نهراسم.

گفتند: سخن از نيرنگ و فريب نيست. بدين سخن نيز توجّهى نفرمود؛ حملات را متواتر كرد. دشمن به ازدحام، بدو روى كردند. در اثر كثرت جراحات وارده، به ضعف مى‏گراييد. مردى با نيزه از پشت به مسلم زد كه به زمين افتاد و اسير شد.

چون مسلم را نزد ابن زياد آوردند، مسلم بر وى سلام نكرد. پاسبانى گفت: بر امير سلام كن.

مسلم فرمود: خاموش باش! واى بر تو! به خدا كه او امير من نيست.

ابن زياد گفت: چه سلام كنى يا نكنى بايد كشته شوى.

مسلم بدو فرمود: اگر مرا بكشى [عجيب نيست] چه بدتر از تو بوده كه بهتر از مرا كشته است، و اگر مرا به بدترين وضع و قبيح‏ترين شكل مُثله كنى، حكايت از خباثت درون و فرومايگى تو دارد؛ چه اين گونه جنايات، در خور توست.

ابن زياد گفت: اى عاقّ و اى تفرقه‏انداز! بر امامت خروج كرده، شقّ عصاى مسلمين مى‏كنى و فتنه بر مى‏انگيزى؟! مسلم فرمود: اى ابن زياد! دروغ گفتى، معاويه و فرزندش يزيدند كه شقّ عصاى مسلمين كردند، و امّا فتنه، بذر هر نفاق و اختلاف و فتنه تو و پدرت زياد پسر عبيد، بنده بنى علاج از ثقيف است. اميدوارم كه خدا شهادت را به دست تبهكارترين مردم برايم مقرر دارد.

ابن زياد گفت: نفست تو را به آرزويى فرا خواند كه چون سزاوارش نبودى، خدا آن را از تو دريغ داشت و به آن كه اهلش بود داد.


واقعه عاشورا(در منابع کهن)
750

فقال له مسلم: وأيّ أمان للغدرة الفجرة؟! ثمّ أقبل يقاتلهم ويرتجز بأبيات حمران بن مالك الخثعمي يوم القرن حيث يقول:

أَقسَمتُ لا اُقتلُ إلاّ حُرّا

وَإِن رَأيتُ المَوتَ شَيئاً نُكرا

أَكرَهُ أن اُخدَع أو اُغرّا

أو أخلط البارد سخناً مُرا

كُلُّ امرى‏ءٍ يوماً يلاقي شرّا

أَضرِبُكُم ولا أَخافُ ضرّا

فقالوا له: إنّك لا تُخدع ولا تغرّ، فلم يلتفت إلى ذلك، وتكاثروا عليه بعد أن اُثخن بالجراح، فطعنه رجل من خلفه فخرّ إلى الأرض، فاُخذ أسيراً.

فلمّا اُدخل على عبيداللّه‏ بن زياد لم يسلّم عليه، فقال له الحرسي: سلّم على ۱۲۱

الأمير. فقال له: اسكت يا ويحك! واللّه‏، ما هو لي بأمير.

فقال ابن زياد: لا عليك سلّمت أم لم تسلّم، فإنّك مقتول.

فقال له مسلم: إن قتلتني فلقد قتل من هو شرٌّ منك من هو خيرٌ منّي، وبعد فإنّك لا تدع سوء القتلة وقبح المثلة وخبث السريرة ولؤ‏م الغلبة، لا أحد أولى بها منك.

فقال له ابن زياد: يا عاقّ يا شاقّ! خرجت على إمامك وشققت عصى المسلمين، وألقحت الفتنة بينهم!

فقال له مسلم: كذبت يابن زياد، إنّما شقّ عصى المسلمين معاوية وابنه يزيد، وأمّا الفتنة فإنّما ألقحها أنت وأبوك زياد بن عبيد عبد بني علاج من ثقيف، وأنا أرجوا أن يرزقني اللّه‏ الشهادة على يدي أشرّ البرّية.

فقال ابن زياد: منّتك نفسك أمراً حال اللّه‏ دونه، ولم يرك له أهلاً، وجعله لأهله. فقال مسلم: ومَن أهله يابن مرجانة؟ فقال: أهله يزيد بن معاوية!

فقال مسلم: الحمد للّه‏، رضينا باللّه‏ حكماً بيننا وبينكم.

  • نام منبع :
    واقعه عاشورا(در منابع کهن)
    سایر پدیدآورندگان :
    جمعی از پژوهشگران پژوهشکده علوم و معارف حدیث
    تعداد جلد :
    1
    ناشر :
    انتشارات دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1395
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 39928
صفحه از 1023
پرینت  ارسال به