اين حسين بن على، فرزند دخت گرامى رسول اللّه صلىاللهعليهوآله است كه صاحب شرف اصيل و رأى استوار بوده. او را فضلى است كه در محدوده قلم و بيان در نيايد، و درياى علم بىساحلى است كه هرگز نخشكد. او سزاوار احراز منصب خلافت است؛ او كه سابقهاى مشعشع و سِنّى مجرّب و قدمتى در خور مباهات، و قرابتى افتخارآفرين دارد. او را عطوفتى با خردسالان و مهربانىاى با سالخوردگان است؛ چه مكرّم و گرامى است اگر راعى رعيت او باشد و امام امّت گردد، حجت مر خداى را بدو واجب، و موعظت بدو رسا گردد.
از نور حق مگريزيد و در بيابان باطل، متحيّر و سرگردان نمانيد، و اين صخر بن قيس بود كه لكّه ننگ شركت نكردن در جمل را بر شما وارد كرد، و امروز، شما آن را با قيام و نصرت فرزند رسول اللّه صلىاللهعليهوآله بشوييد. به خدا هيچ كس در يارىِ او تقصير نكند مگر آن كه خدا ذلّت در فرزند و قلّت در عشيره را بهرهاش كند. اينك منم كه لباس جنگ بر تن كرده و زره در بر نمودهام. آن كس كه كشته نشود، خواهد مرد و آن كس كه بگريزد، از ديد مرگ پنهان نمانَد. خدايتان رحمت كند، نيكو پاسخم دهيد!
بنو حنظله گفتند: اى ابا خالد! ما همواره تيرهاى كمانت و فارِسان عشيره توايم. اگر ما را از كمان بجهانى، به هدف مىزنى، و اگر با ما به پيكار درآيى، پيروز مىشوى، و اگر در دريا فرو روى، ما نيز با توايم، و اگر با سختىها دست و پنجه نرم كنى، ما در كنار تو باشيم. تو را با شمشيرهاى خود يارى و با جانهاى خود حفظ نماييم. براى هر چه خواهى، قيام نما.
بنو سعد بن زيد به سخن پرداختند و گفتند: اى ابا خالد! نارواترين كارها نزد ما مخالفت با تو و خروج از فرمان و رأى توست. اگر صخر بن قيس، ما را فرمان به ترك جنگ داد، كار ما را ستود و عزّت و سرفرازى ما همچنان برقرار است. اجازت فرماى تا با يكديگر مشورت كنيم و نتيجه مشورت را به عرض برسانيم.
سپس بنو عامر بن تميم آغاز سخن كردند و گفتند: اى ابا خالد! ما فرزندان پدرت (خويشاوندت) و همپيمانان تو هستيم. اگر به خشم آيى، ما رضايت و سكوت را نپسنديم و اگر كوچ كنى، ما در خانه ننشينيم. فرمان تو راست. ما را فراخوان تا اجابت كنيم، و فرمان ده تا فرمان پذيريم و هر گاه كه بخواهى، فرمان در اختيار توست.
گفت: اى بنو سعد! اگر فرمان پذيريد، خدا شمشير را از شما بر ندارد و همواره شمشيرها در دستهاتان باشد. آن گاه نامهاى اين چنين (از زبان هر يك) به امام نوشته شد.