737
واقعه عاشورا(در منابع کهن)

«عموزاده‏ام مسلم بن عقيل را به سويتان گسيل داشتم تا رأى و نظر شما را به من گزارش دهد».

مسلم با نامه امام رفت تا به كوفه رسيد. چون مردم از برنامه امام آگاه شدند، همگان از آمدن مسلم شادمان گرديدند. مسلم را در خانه مختار بن ابى عبيده ثقفى فرود آوردند، و شيعيان نزدش رفت و آمد مى‏كردند.

پس از اجتماع مردم نزد مسلم، وى نامه حسين عليه‏السلام را قرائت كرد. مردم مى‏گريستند تا آن كه هجده هزار نفر با او بيعت كردند.

عبد اللّه‏ بن مسلم باهلى، عمارة بن وليد و عمر بن سعد، به يزيد نامه نگاشتند و از امر مسلم بن عقيل و اوضاع كوفه خبرش دادند و عزل نعمان بن بشير و انتصاب ديگرى را رأى زدند.

يزيد به عبيد اللّه‏ بن زياد، والى بصره، نامه نوشت كه تو را حكومت كوفه نيز داديم، و او را از امر مسلم بن عقيل آگاه كرد و خواست تا وى را دستگير و به قتل برساند. عبيد اللّه‏ آماده حركت به كوفه گرديد.

[نامه امام حسين عليه‏السلام به اشراف بصره]

حسين عليه‏السلام به جمعى از اشراف بصره نامه نوشت و به وسيله يكى از موالى خود به نام سليمان، مكنّى به ابا رزين ارسال داشت و آنان را به يارىِ خود فرا خواند و يادآورشان شد كه اطاعت از امام بر آنان واجب است. از اين گروه، يزيد بن مسعود نهشلى و منذر بن جارود عبدى بودند. يزيد بن مسعود، بنى تميم و بنى حنظله و بنى سعد را جمع كرد و در آن گردهمايى گفت: اى بنى تميم! شخصيّت و موقعيّت خانوادگى و اصالتم را در ميان خود چگونه مى‏بينيد؟ گفتند: به به! به خدا تو ستون فقرات و رأس هر افتخارى! تو در مركز شرافتى و در منزلگه شرف، جلودارى.

گفت: شما را براى رايزنى در امرى و يارى جستن در آن فرا خوانده‏ام. گفتند: به خدا كه در بذل خيرخواهى و ابراز رأى، خوددارى نكنيم! بفرما تا بشنويم. گفت: همانا خداوند، معاويه را در كمال خوارى به هلاكت رساند و نشانش را از ميان بُرد. او بود كه باب گناه و ظلم و جور را گشود و شالوده ستم را پى‏ريزى كرد. او بيعت با پسرش را به گردن مردم انداخت و گمان برد كه محكمش ساخته؛ هيهات از آنچه كه اراده كرد و در آن كوشش نمود، ناكامياب شد و آن را به مشورت گذاشت و بى‏ياور ماند. اكنون پسرش يزيدِ مى‏گسار و رأس هر فجور و تباهى، ادّعاى خلافت بر مسلمانان را دارد و مى‏خواهد بدون رضايت و خواست مردم، بر آنان امارت يابد، و اين در حالى است كه با ضعف در حلم و علم، جايگاه حق را نمى‏داند. سوگند راست مى‏خورم كه جهاد و جنگ با يزيد، افضل از جهاد با مشركان است.


واقعه عاشورا(در منابع کهن)
736

فسار مسلم بالكتاب حتّى دخل إلى الكوفة، فلمّا وقفوا على كتابه كثر استبشارهم بإتيانه إليهم، ثمّ أنزلوه في دار المختار بن أبي عبيدة الثقفي، وصارت الشيعة تختلف إليه، فلمّا اجتمع إليه منهم جماعة قرأ عليهم كتاب الحسين عليه‏السلام وهم يبكون، حتّى بايعه منهم ثمانية عشر ألفاً.

۱۰۹

وكتب عبداللّه‏ بن مسلم الباهلي وعمارة بن الوليد وعمر بن سعد إلى يزيد يخبرونه بأمر مسلم بن عقيل، ويشيرون عليه بصرف النعمان بن بشير وولاية غيره.

فكتب يزيد إلى عبيداللّه‏ بن زياد وكان والياً على البصرة بأنّه قد ولاّه الكوفة وضمّها إليه، ويعرّفه أمر مسلم بن عقيل وأمر الحسين عليه‏السلام، ويشدّد عليه في تحصيل مسلم وقتله، فتأهّب عبيداللّه‏ للمسير إلى الكوفة.

۱۱۰

وكان الحسين عليه‏السلام قد كتب إلى جماعة من أشراف البصرة كتاباً مع مولى له اسمه سليمان ويكنّى أبا رزين يدعوهم فيه إلى نصرته ولزوم طاعته، منهم: يزيد بن مسعود النهشلي، والمنذر بن الجارود العبدي.

فجمع يزيد بن مسعود بني تميم وبني حنظلة وبني سعد، فلمّا حضروا قال: يا بني تميم، كيف ترون موضعي منكم وحسبي فيكم؟ فقالوا: بخٍّ بخٍّ، أنت واللّه‏، فقرة الظهر ورأس الفخر، حللت في الشرف وسطاً، وتقدّمت فيه فرطاً.

قال: فإنّي قد جمعتكم لأمرٍ اُريد أن اُشاوركم فيه وأستعين بكم عليه.

فقالوا: واللّه‏، إنّما نمنحك النصيحة ونجهد لك الرأي، فقل نسمع.

۱۱۱

فقال: إنّ معاوية قد مات، فأهون به واللّه‏ هالكاً ومفقوداً، ألا وإنّه قد انكسر باب الجور والإثم، وتضعضعت أركان الظلم، وقد كان أحدث بيعةً عقد بها أمراً وظنّ أنّه قد أحكمه، وهيهات والذي أراد، اجتهد ـ واللّه‏ ـ ففشل، وشاور فخذل، وقد قام ابنه يزيد ـ شارب الخمور ورأس الفجور ـ يدّعي الخلافة على المسلمين، ويتأمّر عليهم بغير رضىً منهم، مع قصر حلمٍ وقلّة علمٍ، لا يعرف من الحقّ موطئ قدمه، فاُقسم باللّه‏ قسماً مبروراً لجهاده على الدين أفضل من جهاد المشركين.

  • نام منبع :
    واقعه عاشورا(در منابع کهن)
    سایر پدیدآورندگان :
    جمعی از پژوهشگران پژوهشکده علوم و معارف حدیث
    تعداد جلد :
    1
    ناشر :
    انتشارات دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1395
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 39057
صفحه از 1023
پرینت  ارسال به