729
واقعه عاشورا(در منابع کهن)

گويند: و مردم را ذكر شهادت حسين عليه‏السلام عادت شده بود و بزرگش مى‏شمردند و رسيدن آن را چشم مى‏كشيدند.

در سال شصت هجرى كه معاوية بن ابى سفيان هلاك گرديد، فرزندش يزيد بن معاوية بن ابى سفيان به امير مدينه، وليد بن عتبه نامه نوشت و فرمانش داد تا از مردم مدينه بويژه حسين بن على عليه‏السلام برايش بيعت گيرد و در صورت امتناع حسين، گردنش را بزند و سرش را براى وى بفرستد.

وليد، مروان بن حكم را براى مشورت در امر حسين عليه‏السلام احضار نمود. مروان گفت: حسين بيعت نمى‏كند و اگر من جاى تو بودم، گردنش را مى‏زدم.

وليد گفت: اى كاش مادر، مرا نزادى، و من هرگز نبودم!

سپس در پى حسين عليه‏السلام فرستاد. حضرت با سى نفر از اهل بيت و دوستان، نزد او رفت. وليد، خبر مرگ معاويه را بداد و بيعت با يزيد را به وى عرضه نمود.

[حسين عليه‏السلام] فرمود: «اى امير! بيعت كه سرّى نيست؛ مردم را كه فرا خواندى، مرا نيز دعوت كن».

مروان گفت: اى امير! عذرش را مپذير و در صورت امتناع، گردنش را بزن.

حسين عليه‏السلام خشمگين شد و فرمود: «واى بر تو اى پسر زرقاء! تو امر به زدن گردنم مى‏كنى؟ دروغ گفتى و به خدا كه پستى ورزيدى».

بعد به وليد رو كرد و فرمود: «اى امير! ما اهل بيت نبوّت و معدن رسالتيم، و خانه ما جايگاه رفت و آمد فرشتگان است. خدا به ما افتتاح و اختتام فرمود، و يزيد مردى فاسق و شارب الخمر، و قاتل و خونريز جان‏هاى محرّمه است و با اين همه تباهى‏ها، شايستگىِ منزلت خلافت را ندارد، و شخصى چون من با چون اويى بيعت نكند؛ و ليكن بامداد فردا پشت و روى كار را مى‏نگريم كه كدام يك از ما شايسته خلافت و بيعت است».

آن گاه امام عليه‏السلام بيرون رفت.

مروان، به وليد گفت: توصيه مرا به كار نزدى.


واقعه عاشورا(در منابع کهن)
728

قال: وكان الناس يتعاودون ذكر قتل الحسين عليه‏السلام، ويستعظمونه ويرتقبون قدومه. فلمّا توفّي معاوية بن أبي سفيان وذلك في رجب سنة ستّين من الهجرة كتب يزيد ۹۷

بن معاوية إلى الوليد بن عتبة وكان أميراً بالمدينة يأمره بأخذ البيعة له على أهلها وخاصةً على الحسين بن عليّ عليه‏السلام، ويقول له: إن أبى عليك فاضرب عنقه وابعث إليَّ برأسه!

فأحضر الوليد مروان بن الحكم واستشاره في أمر الحسين عليه‏السلام، فقال: إنّه لا يقبل، ولو كنت مكانك لضربت عنقه!

فقال الوليد: ليتني لم أكُ شيئاً مذكوراً.

ثمّ بعث إلى الحسين عليه‏السلام فجاءه في ثلاثين رجلاً من أهل بيته ومواليه، فنعى الوليد إليه معاوية، وعرض عليه البيعة ليزيد.

۹۸

فقال: أيّها الأمير، إنّ البيعة لا تكون سرّاً، ولكن إذا دعوت الناس غداً فادعنا معهم.

فقال مروان: لا تقبل أيّها الأمير عذره، ومتى لم يبايع فاضرب عنقه!

فغضب الحسين عليه‏السلام ثمّ قال: ويلي عليك يابن الزرقاء! أنت تأمر بضرب عنقي؟! كذبت واللّه‏ ولؤمت، ثمّ أقبل على الوليد فقال: أيّها الأمير، إنّا أهل بيت النبوّة، ومعدن الرسالة، ومختلف الملائكة، وبنا فتح اللّه‏، وبنا ختم اللّه‏، ويزيد رجلٌ فاسق، شارب الخمر، قاتل النفس المحرّمة، معلن بالفسق، ليس له هذه المنزلة، ومثلي لا يبايع مثله، ولكن نصبح وتصبحون، وننظر وتنظرون، أيّنا أحقّ بالخلافة والبيعة؟! ثمّ خرج عليه‏السلام.

فقال مروان للوليد: عصيتني!

  • نام منبع :
    واقعه عاشورا(در منابع کهن)
    سایر پدیدآورندگان :
    جمعی از پژوهشگران پژوهشکده علوم و معارف حدیث
    تعداد جلد :
    1
    ناشر :
    انتشارات دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1395
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 39856
صفحه از 1023
پرینت  ارسال به