717
واقعه عاشورا(در منابع کهن)

به يزيد گفتند: اى امير مؤمنان! او را چه به اين كارها؟

يزيد گفت: او از نسل كسانى است كه علم را به نيكى [و از كودكى] به آنها خورانده‏اند.

راوى مى‏گويد: امّا مردم پيوسته گفتند تا على بن الحسين عليه‏السلام بر بالاى منبر رفت و پس از حمد و ثناى الهى، خطبه‏اى خواند كه چشم‏ها را گريان و دل‏ها را ترسان نمود و سپس فرمود: «اى مردم! هر كس مرا مى‏شناسد، كه مى‏شناسد و هر كس مرا نمى‏شناسد، او را از حسب و نسبم آگاه مى‏كنم. اى مردم! من فرزند مكّه و مِنا و زمزم و صفا هستم. من فرزند بهترين حج‏گزارنده، طواف و سعى كننده و لبّيك‏گويم. من فرزند بهترين كسانى هستم كه [در شب معراج] بُراق، او را برد. من فرزند كسى‏ام كه شبانه او را از مسجد الحرام تا مسجد الأقصى سير دادند. من فرزند كسى هستم كه جبرئيل، او را به سِدرة المنتهى [آخرين درخت سدر، در آسمان هفتم] رساند. من فرزند كسى‏ام كه به خدايش نزديك و نزديك‏تر شد، تا آن جا كه به اندازه فاصله دو سرِ كمان يا كمتر، نزديك شد. من فرزند كسى هستم كه امام جماعتِ فرشتگان آسمان شد. من فرزند فاطمه زهرا، فرزند سرور زنان هستم».

راوى مى‏گويد: پيوسته اين‏گونه خود را معرّفى مى‏كرد تا صداى گريه و ناله مردم، بلند شد.

راوى مى‏گويد: يزيد از وقوع فتنه ترسيد و به اذانگويش فرمان داد و گفت: اين سخن را قطع كن و نگذار به ما برسد!

هنگامى كه على بن الحسين عليه‏السلام شنيد مؤذّن مى‏گويد: «اللّه‏ اكبر»، فرمود: «هيچ چيزى بزرگ‏تر از خداوند نيست». و هنگامى كه مؤذّن گفت: «گواهى مى‏دهم كه خدايى جز خداوند نيست»، على بن الحسين عليه‏السلام فرمود: «مو و پوست و گوشت و خونم بر آن گواهى مى‏دهد» و چون مؤذّن گفت: «گواهى مى‏دهم كه محمّد، پيامبر خداست»، على بن الحسين عليه‏السلام از بالاى منبر به يزيد رو كرد و فرمود: «اين محمّد، جدّ من است يا جدّ تو؟ اگر ادّعا كنى جدّ توست، دروغ گفته و كافر شده‏اى، و اگر بگويى كه جدّ من است، پس چرا خاندانش را كُشتى؟».

راوى مى‏گويد: هنگامى كه مؤذّن، اذان و اقامه را به پايان برد، يزيد جلو ايستاد و نماز ظهر را با مردم خواند. چون از نمازش فارغ شد، فرمان داد خانه‏اى را براى على بن الحسين عليه‏السلام و خواهران و عمّه‏هايش ـ كه رضوان الهى بر آنان باد ـ آماده كنند. آنها در آن فرود آمدند و چند روزى اقامت گزيدند و مى‏گريستند و بر حسين عليه‏السلام نوحه مى‏خواندند.


واقعه عاشورا(در منابع کهن)
716

۵ / ۱۲۹

قال: فلم يزالوا به حتّى صعد المنبر، فحمد اللّه‏ وأثنى عليه، ثمّ خطب خطبة أبكى منها العيون وأوجل منها القلوب، ثمّ قال:

أيّها الناس، من عرفني فقد عرفني، ومن لم يعرفني أنبأته بحسبي ونسبي، أيّها الناس، أنا ابن مكّة ومنى وزمزم والصفا، أنا ابن خير من حجّ وطاف وسعى ولبّى، أنا ابن خير من حَمَلَ البراقُ، أنا ابن من اُسري به من المسجد الحرام إلى المسجد الأقصى، أنا ابن مَن بلغ به جبريل إلى سدرة المنتهى، أنا ابن من دنا فتدلّى، فكان قاب قوسين أو أدنى، أنا ابن من صلّى بملائكة السماء، أنا ابن فاطمة الزهراء، أنا ابن سيّدة النساء!

قال: فلم يزل يعيد ذلك حتّى ضجّ الناس بالبكاء والنحيب.

قال: وخشي يزيد أن تكون فتنة، فأمر المؤذّن فقال: اقطع عنّا هذا الكلام! قال: فلمّا سمع المؤذن قال: اللّه‏ أكبر، قال الغلام: لا شيء أكبر من اللّه‏.

فلمّا قال: أشهد أن لا إله إلاّ اللّه‏، قال الغلام: يشهد بها شعري وبشري ولحمي ودمي.

فلمّا قال المؤذن: أشهد أنّ محمّداً رسول اللّه‏، التفت عليّ بن الحسين من فوق المنبر إلى يزيد فقال: محمّد هذا جدّي أم جدك؟ فإن زعمت أنّه جدّك فقد كذبت وكفرت، وإن زعمت أنّه جدّي فَلِمَ قتلت عترته؟

قال: فلمّا فرغ المؤذّن من الأذان والإقامة تقدّم يزيد يصلّي بالناس صلاة الظهر، فلمّا فرغ من صلاته أمر بعليّ بن الحسين وأخواته وعمّاته (رضوان اللّه‏ عليهم)، ففرّغ لهم داراً فنزلوها وأقاموا أيّاماً يبكون وينوحون على الحسين رضى‏الله‏عنه.

  • نام منبع :
    واقعه عاشورا(در منابع کهن)
    سایر پدیدآورندگان :
    جمعی از پژوهشگران پژوهشکده علوم و معارف حدیث
    تعداد جلد :
    1
    ناشر :
    انتشارات دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1395
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 39106
صفحه از 1023
پرینت  ارسال به