715
واقعه عاشورا(در منابع کهن)

گفت: اى امير مؤمنان ! صاحب سر، كيست؟

گفت: حسين، پسر على بن ابى طالب.

گفت: مادرش كيست؟

گفت: فاطمه، دختر محمّد.

عالم يهودى گفت: عجب ! اين، سرِ پسر دختر پيامبرتان است و به اين سرعت، او را كشته‏ايد؟! جانشين بد و ناخَلَفى براى او نسبت به فرزندانش بوده‏ايد. به خدا سوگند، اگر موسى بن عمران، نوه‏اى را از پشت خود، در ميان ما بر جاى مى‏نهاد، ما آن را به جاى خدا مى‏پرستيديم، درحالى كه پيامبرِ شما، همين ديروز (به تازگى) رفت و شما بر پسرِ پيامبرتانْ پريديد و او را كشتيد! واى كه چه امّت بدكارى هستيد !

يزيد، فرمان داد كه طناب كلفتى بر گردنش بيندازند. عالِم يهودى برخاست و مى‏گفت: اگر مى‏خواهيد، مرا بزنيد يا بكُشيد و يا در بندم كنيد ؛ امّا من در تورات ديده‏ام كه هر كس نسل پيامبرى را بكُشد، همواره و هميشه، تا هر گاه كه بماند، مغلوب خواهد بود و چون بميرد، خدا، او را در آتش دوزخ مى‏اندازد.

راوى مى‏گويد: آن گاه يزيد، سخنران را فرا خواند و فرمان داد منبر را حاضر كنند و به سخنران دستور داد و گفت: به بالاى منبر برو و از بدى‏هاى حسين و على و كرده‏هايشان به مردم بگو.

راوى مى‏گويد: سخنران از منبر بالا رفت و پس از حمد و ثناى الهى، در بدگويى از على عليه‏السلام و حسين عليه‏السلام فرو نگذاشت و در ستودن معاويه و يزيد، سنگ تمام گذاشت و آن دو را به هر نيكى‏اى وصف كرد.

راوى مى‏گويد: على بن الحسين عليه‏السلام بانگ زد: «واى بر تو اى سخنران! خشنودى مخلوق را با ناخشنودى خالق خريدى. پس جايگاهت را در آتش بنگر».

آن گاه على بن الحسين عليه‏السلام گفت: «اى يزيد! آيا به من اجازه مى‏دهى كه از اين چوب‏ها بالا بروم و سخنى بگويم كه رضايت خدا و رضايت اين همنشينان و نيز پاداش و اجر الهى را دربر داشته باشد؟».

راوى مى‏گويد: يزيد نپذيرفت؛ امّا مردم گفتند: اى امير مؤمنان! به او اجازه بده كه بر بالاى منبر برود، تا چيزى هم از او بشنويم.

راوى مى‏گويد: يزيد گفت: اگر او به بالاى منبر برود، جز با رسوا كردن من يا خاندان ابوسفيان، پايين نمى‏آيد.


واقعه عاشورا(در منابع کهن)
714

قال: ومَن هو صاحب الرأس يا أمير المؤمنين؟ قال: الحسين بن عليّ بن أبي طالب.

قال: فمن اُمّه؟ قال: فاطمة بنت محمّد صلى‏الله‏عليه‏و‏سلم.

فقال الحبر: يا سبحان اللّه‏! هذا ابن بنت نبيّكم قتلتموه في هذه السرعة! بئس ما خلّفتموه في ذرّيته، واللّه‏، لو خلّف فينا موسى بن عمران سبطاً من صلبه لكنّا نعبده من دون اللّه‏! وأنتم إنّما فارقكم نبيّكم بالأمس، فوثبتم على ابن نبيّكم فقتلتموه، سوءةً لكم من اُمّة!

قال: فأمر يزيد بكرّ في حلقه، فقام الحبر وهو يقول: إن شئتم فاضربوني أو فاقتلوني أو قرّروني، فإنّي أجد في التوراة أنّه من قتل ذرّية نبيّ لا يزال مغلوباً أبداً ما بقي، فإذا مات يصليه اللّه‏ نار جهنّم.

قال: ثمّ دعا يزيد بالخاطب وأمر بالمنبر فاُحضر، ثمّ أمر الخاطب فقال: اصعد المنبر فخبّر الناس بمساوئ الحسين وعليّ وما فعلا!

قال: فصعد الخاطب المنبر فحمد اللّه‏ وأثنى عليه، ثمّ أكثر الوقيعة في عليّ والحسين، وأطنب في تقريظ معاوية ويزيد، فذكرهما بكلّ جميل.

قال: فصاح عليّ بن الحسين: ويلك أيّها الخاطب! اشتريت مرضاة المخلوق بسخط الخالق، فانظر مقعدك من النار. ثمّ قال عليّ بن الحسين: يا يزيد، أ تأذن لي أن أصعد هذه الأعواد فأتكلّم بكلام فيه رضا اللّه‏ ورضا هؤاء الجلساء وأجر وثواب؟

قال: فأبى يزيد ذلك، فقال الناس: يا أمير المؤمنين، ائذن له ليصعد المنبر لعلّنا نسمع منه شيئاً!

فقال: إنّه إن صعد المنبر لم ينزل إلاّ بفضيحتي أو بفضيحة آل سفيان، قيل له: يا أمير المؤمنين، وما قدر ما يحسن هذا؟ قال: إنّه من نسل قوم قد رزقّوا العلم رزقّاً حسناً.

  • نام منبع :
    واقعه عاشورا(در منابع کهن)
    سایر پدیدآورندگان :
    جمعی از پژوهشگران پژوهشکده علوم و معارف حدیث
    تعداد جلد :
    1
    ناشر :
    انتشارات دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1395
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 39224
صفحه از 1023
پرینت  ارسال به