713
واقعه عاشورا(در منابع کهن)

راوى مى‏گويد: على بن الحسين (زين العابدين) عليه‏السلام پيش آمد تا جلوى يزيد بن معاويه ايستاد و شروع به خواندن كرد:

طمع نورزيد كه ما را خوار بداريد تا ما، بزرگتان بداريم

يا آزارمان دهيد تا ما از آزارتان، دست نگاه داريم.

خدا مى‏داند كه دوستتان نداريم

و سرزنشتان نمى‏كنيم، اگر دوستمان نداشته باشيد.

يزيد گفت: اى جوان ! راست گفتى ؛ امّا پدرت و جدّت خواستند كه فرمان‏روا باشند. ستايش، خدايى را كه آن دو را خوار كرد و خونشان را ريخت !

على بن الحسين عليه‏السلام به او گفت: «اى پسر معاويه و هند و صَخر (ابو سفيان) ! پدران و نياكان من، پيش از آن كه ما متولّد شويم، فرمان‏روا بوده‏اند و جدّم على بن ابى طالب عليه‏السلام، در جنگ بدر و اُحُد و احزاب، پرچم پيامبر خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله را به دست داشت و پدرت و جدّت، پرچم‏هاى كافران را به دست داشتند».

سپس على بن الحسين عليه‏السلام شروع به خواندن اين شعرها كرد:

چه مى‏گوييد اگر پيامبر به شما بگويد:

شما امّت آخرين، چه كرديد

با عترت و خاندانم، پس از رفتن من ؟

برخى از آنان، اسيرند و برخى هم خفته به خون.

مزد خيرخواهى‏ام براى شما، اين نبود

كه با خويشاوندانم، چنين بدرفتارى كنيد!.

سپس على بن الحسين عليه‏السلام فرمود: «واى بر تو، اى يزيد ! اگر مى‏دانستى چه كرده‏اى و چه كارى با پدر و با خاندان و برادر و عموهايم كرده‏اى، به كوه‏ها مى‏گريختى و بر خاكستر مى‏آرميدى و از اين كه سرِ حسين، پسر فاطمه و على را ـ او كه امانت پيامبر خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله در ميان شما بود ـ بر دروازه شهر نصب كرده باشند، فرياد و فغان مى‏كردى. پس بشارتت باد به رسوايى و پشيمانى در فردا، آن گاه كه بى‏ترديد، مردم را در آن روز [براى حساب]، گِرد مى‏آورند!».

راوى مى‏گويد: عالِمى از عالمان يهود كه نزد يزيد بود، رو به سوى او كرد و [در باره زين العابدين عليه‏السلام پرسيد و] گفت: اى امير مؤمنان ! اين جوان، كيست؟

گفت: اين صاحب سر، پدر اوست.


واقعه عاشورا(در منابع کهن)
712

قال: فقام رجل من أهل الشام فقال: يا أمير المؤمنين، هب لي هذه الجارية! فقال له يزيد: اسكت، ويلك! لا تقل ذلك، فهذه ابنة عليّ وفاطمة، وهم أهل بيت لم يزالوا مبغضين لنا منذ كانوا.

قال: فتقدّم عليّ بن الحسين حتّى وقف بين يدي يزيد بن معاوية وجعل يقول:

لا تَطمعوا أَن تُهينونا ونُكرِمَكُم

و أن نكفّ الأَذى عَنكم وتُؤذونا

فاللّه‏ُ يَعلَمُ أنّا لا نُحبّكم

و لا نَلومُكم إن لَم تُحِبّونا

۵ / ۱۲۸

فقال يزيد: صدقت يا غلام، ولكن أراد أبوك وجدّك أن يكونا أميرين، فالحمد للّه‏ الذي أذلّهما وسفك دماءهما!

فقال له عليّ بن الحسين: يا ابن معاوية وهند وصخر! لم يزالوا آبائي وأجدادي فيهم الإمرة من قبل أن نلد، ولقد كان جدّي عليّ بن أبي طالب رضى‏الله‏عنه يوم بدر واُحد والأحزاب في يده راية رسول اللّه‏ صلى‏الله‏عليه‏و‏سلم، وأبوك وجدّك في أيديهما رايات الكفّار، ثمّ جعل عليّ بن الحسين يقول:

ماذا تَقولونَ إن قالَ النبِيُّ لَكُم

ماذا فَعَلتُم وأَنتُم آخِرُ الاُمَمِ

بِعِترَتي وبِأَهلي بَعدَ مُنقَلَبي

مِنهُم اُسارى ومِنهُم ضُرِّجوا بِدَمِ

ما كَانَ هذا جَزائي إذ نَصَحتُكُمُ

أن تَخلِفُوني بِسُوءٍ في ذوي رَحِمي

ثمّ قال عليّ بن الحسين رحمه‏الله: ويلك يا يزيد! إنّك لو تدري ما صنعت وما الذي ارتكبت من أبي وأهل بيتي وأخي وعمومتي إذاً لهربت في الجبال وفرشت الرماد! ودعوت بالويل والثبور أن يكون رأس الحسين بن فاطمة وعليّ رضى‏الله‏عنه منصوباً على باب المدينة! وهو وديعة رسول اللّه‏ صلى‏الله‏عليه‏و‏سلم فيكم، فأبشر بالخزي والندامة غداً إذا جمع الناس ليوم لا ريب فيه.

قال: فالتفت حبر من أحبار اليهود وكان حاضراً فقال: مَن هذا الغلام يا أمير المؤمنين؟ فقال: هذا صاحب الرأس هو أبوه.

  • نام منبع :
    واقعه عاشورا(در منابع کهن)
    سایر پدیدآورندگان :
    جمعی از پژوهشگران پژوهشکده علوم و معارف حدیث
    تعداد جلد :
    1
    ناشر :
    انتشارات دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1395
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 39206
صفحه از 1023
پرینت  ارسال به