71
واقعه عاشورا(در منابع کهن)

در انتظار چيستيد كه به سَلَمى درود نمى‏گوييد!

آبم دهيد اگر چه جانم در آيد.

اين را دو بار يا سه بار گفت. عبيد اللّه‏ كه متوجّه نشده بود گفت: «چه مى‏گويى؟ به نظر شما هذيان مى‏گويد؟». هانى گفت: «خدايت قرين صلاح بدارد! آرى از سحرگاه تاكنون كارش همين است». آن گاه عبيد اللّه‏ برخاست و برفت و مسلم بيامد. شريك گفت: «چرا خونش را نريختى؟». گفت: «به دو سبب: يكى اين كه هانى خوش نداشت كه در خانه او كشته شود؛ ديگر حديثى كه مردم از پيمبر خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله آورده‏اند كه ايمان، غافل كُشى را روا نمى‏دارد و مؤمن به غافلگيرى نمى‏كشد».

هانى گفت: «به خدا اگر او را كشته بودى، فاسق بدكاره‏اى را كشته بودى؛ ولى خوش نداشتم در خانه من كشته شود». گويد: شريك بن اعور، سه روز ديگر زنده بود. پس از آن بمرد و ابن زياد بيامد و بر او نماز كرد.

گويد: از آن پس كه ابن زياد، مسلم و هانى را بكشت، بدو گفتند: «سخنانى كه شريك هنگام بيمارى مى‏گفت، مسلم را ترغيب مى‏كرد و مى‏گفت بيايد و تو را بكشد». عبيد اللّه‏ گفت: «به خدا هرگز بر جنازه يكى از مردم عراق نماز نخواهم كرد! به خدا اگر قبر زياد اين جا نبود، قبر شريك را مى‏شكافتم!».

گويد: معقل، غلام ابن زياد كه وى را با مال سوى مسلم بن عقيل و يارانش فرستاده بود، چند روزى پيش مسلم بن عوسجه رفت و آمد داشت كه او را پيش مسلم بن عقيل بَرَد. پس از مرگ شريك، او را پيش مسلم بُرد و خبر وى را به تمام بگفت. مسلم از او بيعت گرفت و به ابو تمامه صائدى دستور داد كه مالى را كه آورده بود، گرفت؛ كه اموال جمع را و كمكى را كه به همديگر مى‏كردند، او مى‏گرفت و براى آنها اسلحه مى‏خريد كه در اين كار، بصيرت داشت و از يكّه‏سواران عرب و سران شيعه بود.

گويد: آن مرد، پيوسته پيش آنها مى‏آمد. نخستين آينده بود و آخرين رونده و اخبارشان را مى‏شنيد و از اسرارشان آگاه مى‏شد. آن گاه مى‏رفت و همه را به گوش ابن زياد مى‏خواند.

گويد: و چنان بود كه هانى پيش ابن زياد رفت و آمد داشت و چون مسلم پيش او منزل گرفت، از رفت و آمد باز ماند و بيمارى نمود و بيرون نمى‏رفت.


واقعه عاشورا(در منابع کهن)
70

ما تنتظرون بسَلَمى أن تُحيُّوها

اسقنيها وإن كانت فيها نفسي!! فقال ذلك مرّتين أو ثلاثاً، فقال عبيد اللّه‏ ولا يفطن ما شأنه: أ ترونه يهجر؟

فقال له هانئ: نعم، أصلحك اللّه‏! ما زال هذا ديدنه قبيل عماية الصبح حتّى ساعته هذه، ثمّ إنّه قام فانصرف، فخرج مسلم، فقال له شريك: ما منعك من قتله؟

فقال: خصلتان: أمّا إحداهما فكراهة هانئ أن يقتل في داره، وأمّا الاُخرى فحديث حدّثه الناس عن النبيّ صلى‏الله‏عليه‏و‏آله: أنّ الإيمان قيد الفتك، ولا يفتك مؤمن. فقال هانئ: أما واللّه‏، لو قتلته لقتلت فاسقاً فاجراً، كافراً غادراً، ولكن كرهت ۵ / ۳۶۴

أن يقتل في داري. ولبث شريك بن الأعور بعد ذلك ثلاثاً ثمّ مات، فخرج ابن زياد فصلّى عليه، وبلغ عبيد اللّه‏ بعد ما قتل مسلماً وهانئاً أنّ ذلك الذي كنت سمعت من شريك في مرضه إنّما كان يحرّض مسلماً، ويأمره بالخروج إليك ليقتلك، فقال عبيد اللّه‏: واللّه‏، لا اُصلي على جنازة رجل من أهل العراق أبداً، وو اللّه‏، لو لا أنّ قبر زياد فيهم لنبشت شريكاً.

ثمّ إنّ معقلاً مولى ابن زياد الذي دسّه بالمال إلى ابن عقيل وأصحابه، اختلف إلى مسلم بن عوسجة أيّاماً ليدخله على ابن عقيل، فأقبل به حتّى أدخله عليه بعد موت شريك بن الأعور، فأخبره خبره كلّه، فأخذ ابن عقيل بيعته، وأمر أبا ثمامة الصائدي، فقبض ماله الذي جاء به ـ وهو الذي كان يقبض أموالهم، وما يعين به بعضهم بعضاً، يشتري لهم السلاح، وكان به بصيراً، وكان من فرسان العرب ووجوه الشيعة ـ وأقبل ذلك الرجل يختلف إليهم، فهو أوّل داخل وآخر خارج، يسمع أخبارهم، ويعلم أسرارهم، ثمّ ينطلق بها حتّى يقرّها في إذن ابن زياد.

قال: وكان هانئ يغدو ويروح إلى عبيد اللّه‏، فلمّا نزل به مسلم انقطع من الاختلاف وتمارض، فجعل لا يخرج، فقال ابن زياد لجلسائه: ما لي لا أرى هانئاً؟! فقالوا: هو شاكٍ،فقال: لو علمت بمرضه لعدته!

  • نام منبع :
    واقعه عاشورا(در منابع کهن)
    سایر پدیدآورندگان :
    جمعی از پژوهشگران پژوهشکده علوم و معارف حدیث
    تعداد جلد :
    1
    ناشر :
    انتشارات دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1395
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 38692
صفحه از 1023
پرینت  ارسال به