699
واقعه عاشورا(در منابع کهن)

گفت: منم كه سخن مى‏گويم، اى دشمن خدا! آيا نسل پاكى را كه خداوند، آلودگى را از آنان در كتابش زُدوده است، مى‏كُشى و ادّعاى مسلمانى مى‏كنى؟ ياريگران، كجايند؟! فرزندان مهاجر و انصار كجايند تا از طاغوت تو، آن ملعونِ فرزند ملعون، آن لعنت شدگان بر زبان محمّد، پيام‏آور پروردگار جهانيان، انتقام بگيرند؟

خشمِ دشمن خدا، چنان شدّت گرفت كه رگ‏هايش بر آمد. آن گاه گفت: او را برايم بياوريد.

پاسبانان، از هر جانب به سوى او شتافتند تا دستگيرش كنند كه بزرگان خويشاوندش از قبيله اَزْد برخاستند و او را از دست پاسبانان، رها كردند و او را از درِ مسجد، بيرون آوردند و به سوى خانه‏اش بردند.

ابن زياد، از منبر، پايين آمد و به درون كاخ [حكومتى] رفت و بزرگان به نزد او آمدند. گفت: آيا ديديد اين قوم، چه كردند؟!

گفتند: ديديم. خداوند، كار امير را به سامان آوَرَد ! تنها قبيله اَزْد بودند كه چنين كردند. بر بزرگانشان، سخت بگير ؛ چرا كه آنان، او را از دستت نجات دادند و به خانه‏اش بردند.

ابن زياد، دنبال عبد الرحمان بن مِخنَف اَزْدى فرستاد و او را به همراه گروهى از اَزْديان، دستگير و بازداشت كرد و گفت: به خدا سوگند، از دستم بيرون نمى‏رويد، مگر آن كه عبد اللّه‏ بن عفيف را برايم بياوريد.

سپس ابن زياد، عمرو بن حَجّاج زُبَيدى، محمّد بن اشعث، شَبَث بن رِبعى و گروهى از يارانش را فرستاد و به آنان گفت: به سوى اين نابينا برويد و اين نابينايى را كه خدا، دلش را نيز مانند چشمانش كور كرده، برايم بياوريد.

گروهى كه عبيد اللّه‏ بن زياد فرستاده بود، به سوى عبد اللّه‏ بن عفيف آمدند و خبر آن به اَزْد رسيد. گِرد هم آمدند و قبيله‏هاى يمن هم با آنان، گِرد آمدند تا از يارشان، عبد اللّه‏ بن عفيف، دفاع كنند. خبر آن به ابن زياد رسيد و او نيز قبيله‏هاى مُضَر را گِرد آورد و محمّد بن اشعث را همراه آنان كرد و به او فرمان جنگ با آنان را داد.


واقعه عاشورا(در منابع کهن)
698

قال: فغضب ابن زياد ثمّ قال: مَن المتكلّم؟ فقال: أنا المتكلّم يا عدوّ اللّه‏! أ تقتل الذرّية الطاهرة التي قد أذهب اللّه‏ عنها الرجس في كتابه وتزعم أنّك على دين الإسلام؟! وا عوناه! أين أولاد المهاجرين والأنصار لا ينتقمون من طاغيتك اللعين ابن اللعين على لسان محمّد نبيّ ربّ العالمين.

قال: فازداد غضباً عدوّ اللّه‏ حتّى انتفخت أوداجه، ثمّ قال: عليَّ به! قال: فتبادرت إليه الجلاوزة من كلّ ناحية ليأخذوه، فقامت الأشراف من الأزد من بني عمّه، فخلصوه من أيدي الجلاوزة، وأخرجوه من باب المسجد، فانطلقوا به إلى منزله.

و نزل ابن زياد عن المنبر ودخل القصر، ودخل عليه أشراف الناس فقال: أرأيتم ما صنع هؤاء القوم؟ فقالوا: قد رأينا أصلح اللّه‏ الأمير إنّما الأزد فعلت ذلك فشدّ يديك بساداتهم، فهم الذين استنقذوه من يدك حتّى صار إلى منزله.

قال: فأرسل ابن زياد إلى عبد الرحمن بن مخنف الأزدي فأخذه وأخذ معه جماعة من الأزد، فحبسهم وقال: واللّه‏، لا خرجتم من يدي أو تأتوني بعبداللّه‏ بن عفيف.

قال: ثمّ دعا ابن زياد لعمرو بن الحجّاج الزبيدي ومحمّد بن الأشعث وشبث بن ۵ / ۱۲۱

الربعي وجماعة من أصحابه، وقال لهم: اذهبوا إلى هذا الأعمى أعمى الأزد الذي قد أعمى اللّه‏ قلبه كما أعمى عينيه، ائتوني به!

قال: فانطلقت رسل عبيد اللّه‏ بن زياد إلى عبداللّه‏ بن عفيف، وبلغ ذلك الأزد فاجتمعوا، واجتمع معهم أيضاً قبائل اليمن ليمنعوا عن صاحبهم عبداللّه‏ بن عفيف. وبلغ ذلك ابن زياد فجمع قبائل مضر وضمّهم إلى محمّد بن الأشعث وأمره بقتال القوم.

  • نام منبع :
    واقعه عاشورا(در منابع کهن)
    سایر پدیدآورندگان :
    جمعی از پژوهشگران پژوهشکده علوم و معارف حدیث
    تعداد جلد :
    1
    ناشر :
    انتشارات دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1395
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 39166
صفحه از 1023
پرینت  ارسال به