برگزيده خداوند از ميان مردم، پدرم است
و پس از آن، [به سبب] مادرم [فاطمه] ؛ و من، فرزند دو برگزيده خدايم.
من نقرهاى برگرفته از طلا هستم ؛
نقرهاى كه فرزندِ دو طلاست.
چه كسى همچون من جدّى دارد
يا پدرى، و من پسر دو ماهم.
مادرم، فاطمه زهرا، و پدرم،
درهم كوبنده كفر در بدر و حنين ؛
همو كه در جنگ اُحُد، كارستانى كرد
با پراكندن سپاه دشمن، اندوه دل [مسلمانان] را شفا بخشيد.
سپس در جنگ احزاب و فتح مكّه، با حضور پدرم
سپاه بزرگِ مشركان و يهوديان، براى هميشه از ميان رفتند.
در راه خدا چنان كرد، امّا چه كرد
امّت بدكردار با دو ستاره؟!
عترت نيكوكارِ پيامبرِ برگزيده
و عترت على، دلاورِ روزهايى كه دو سپاه عظيم در برابر هماند.
راوى مىگويد: آن گاه حسين عليهالسلام بر اسبش قرار گرفت و پيش آمد تا رو به روى دشمن ايستاد و گفت: اى كوفيان! زشترو باشيد و اندوهگين، تيرهروز باشيد و نابود! با شيفتگى تمام، ما را به فريادرسى خواستيد و ما به فريادتان رسيديم؛ امّا شما شمشيرى را كه در دستان خود ما بود، عليه ما تيز كرديد و آتشى را كه عليه دشمن مشترك ما و شما برافروخته بوديم، بر ما در آورديد. بدينگونه شديد كه دشمنى با ما را بر آشتى با ما مقدّم داشتيد، بىآن كه گناهى از ما سرزند يا ستمى از جانب ما بر شما برود و در دشمنى با ما شتاب كرديد و به رغبت در فساد و تباهى، بيعت با ما را وا نهاديد و سپس آن را از سرِ نابخردى و گمراهى به دست طاغوتهاى اين امّت و ديگر گروهها و كنارافكنندگان قرآن، نقض كرديد و حال، ما را وا مىنهيد و مىكُشيد؟! هان لعنت خدا بر ستمكاران!».
راوى مىگويد: آن گاه حسين عليهالسلام پيش آمد تا رو به روى دشمن ايستاد و شمشيرش را به دست داشت ـ كه نشان مىداد كه از جانش دست شسته است ـ و چنين رجز مىخواند:
من، پسر علىِ پاك، از خاندان هاشمم
براى افتخار من، همين، مرا بس است.
جدّ من، پيامبر خدا صلىاللهعليهوآله، گرامىترينِ مردم است
و ما، چراغهاى درخشان خداوند در زمينيم.
فاطمه، مادرم، از تبارِ احمد است
و عمويم جعفر را صاحبِ دو بال [در بهشت] مىخوانند.