681
واقعه عاشورا(در منابع کهن)

راوى مى‏گويد: على بن الحسين عليه‏السلام به جنگ باز گشت، درحالى كه مى‏گفت:

حقيقت‏هاى جنگ نمايان شده است

و از پس آن، پايدارى راستين، پديدار مى‏شود.

به خداى صاحب عرش، سوگند، شما را رها

و شمشيرهايمان را غلاف نمى‏كنيم !

آن گاه حمله برد و پيوسته جنگيد تا كشته شد ـ خدا رحمتش كند ـ.

راوى مى‏گويد: حسين عليه‏السلام تنها و بى‏ياور ماند و فردى جز پسرش على [زين العابدين عليه‏السلام] با او نماند كه در آن زمان، هفت ساله بود. و پسرى ديگر نيز به نام على داشت كه شيرخوار بود. پس به درِ خيمه آمد و فرمود: «آن كودك را به من بدهيد تا با او خداحافظى كنم». كودك را به او دادند و شروع به بوسيدن او كرد و مى‏گفت: اى پسر عزيزم! واى بر اين قوم كه فرداى قيامت، طرف دعوايشان، جدّت محمّد صلى‏الله‏عليه‏و‏آله است!».

راوى مى‏گويد: ناگهان، تيرى آمد و در گلوى كودك نشست و او را كشت. حسين عليه‏السلام از اسبش پياده شد و با نوك شمشير، قبرى برايش كَنْد و خون او را [به آسمان]پاشيد و بر او نماز خواند و دفنش كرد سپس بر پا ايستاد، در حالى كه فرمود:

اين قوم، كافر شدند و پيش از اين نيز

از پاداش پروردگار اِنس و جن، روى گرداندند.

پيش از اين، على عليه‏السلام را و نيز فرزندش

حسن عليه‏السلام را ـ كه از هر دو سو (پدر و مادر) بزرگوار بود ـ، به كينه كشتند.

و اينك، با كينه و خشم مى‏گويند: جمع شويد

تا همگى حسين را بكشيم

واى بر اين قوم، از دست اين مردم پَست

كه براى كشتن اهل دو حرم (مكّه و مدينه)، لشكر آراسته‏اند !

آنها براى نابودى من، به يكديگر سفارش مى‏كنند

و براى رضاى دو ملحد (ابن زياد و يزيد)، به راه افتاده‏اند.

در ريختن خون من، از خدا نمى‏ترسند

براى [رضايت] عبيد اللّه‏، از نسل دو كافر (معاويه و زياد).

ابن سعد، با لشكر قهرش، مرا

همچون ريزش دانه‏هاى فراوان باران، تيرباران كرد.

هيچ خلافى پيش‏تر نكرده‏ام

و تنها به خاطر افتخارم به دو ستاره فروزان

على بن ابى طالب، بهترين فرد پس از پيامبر ؛

پيامبرى كه از طرف پدر و مادر، قُرَشى است.


واقعه عاشورا(در منابع کهن)
680

الحربُ قَد بانَت لها حقائقُ

و ظَهَرت من بعدها مَصادِقُ

واللّه‏ِ ربِّ العرشِ لا نُفارقُ

جموعَكُم أو تُغمَدُ البوارِقُ

ثمّ حمل، فلم يزل يقاتل حتّى قُتِلَ رحمه‏الله.

قال: فبقي الحسين فريداً وحيداً ليس معه ثانٍ إلاّ ابنه عليّ رضى‏الله‏عنه، وهو يومئذ ابن سبع سنين، وله ابن آخر يقال له: عليّ في الرضاع، فتقدّم إلى باب الخيمة فقال: ناولوني ذلك الطفل حتّى اُودّعه! فناولوه الصبيّ، فجعل يقبّله وهو يقول: يا بنيّ! ويل لهؤاء القوم إذ كان غداً خصمهم جدّك محمّد صلى‏الله‏عليه‏و‏سلم! قال: وإذا بسهمٍ قد أقبلَ حتّى وقعَ في لبّة الصبيّ قتله، فنزل الحسين رضى‏الله‏عنه عن فرسه وحفر له بطرف السيف ورماه بدمه، وصلّى عليه ودفنه، ثمّ وثب قائماً وهو يقول:

كَفَر القومُ وقدماً رغبوا

عن ثوابِ اللّه‏ ربّ الثقلين

قاتلوا قدماً عليّاً وابنه

حسنَ الخير كريمَ الأبوين

حسداً منهم وقالوا أجمعوا

نقتل الآن جميعاً للحسين

يا لقوم من أناسٍ رذّل

جمعوا الجمعَ لأهل الحرمين

ثمّ ساروا وتواصوا كلّهم

باحتياجي لرضاء الملحدين

لم يخافوا اللّه‏ في سفكِ دمي

لِعُبيدِ اللّه‏ نَسلِ الكافرين

وابن سَعدٍ قَد رَماني عَنوة

بجنودٍ كوكود الهاطلين

لالشيءٍ كان منّي قبل ذا

غير فخري بضياء الفرقدين

بعليّ الخير من بعد النبيّ

و النبيّ القرشي الوالدين

  • نام منبع :
    واقعه عاشورا(در منابع کهن)
    سایر پدیدآورندگان :
    جمعی از پژوهشگران پژوهشکده علوم و معارف حدیث
    تعداد جلد :
    1
    ناشر :
    انتشارات دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1395
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 39319
صفحه از 1023
پرینت  ارسال به