به پيش تو هدايت يافته، هدايتگر و هدايت پذيرفتهاى.
امروز، جدّت پيامبر صلىاللهعليهوآله را ديدار مىكنى
و نيز پدر بخشندهات، على عليهالسلام را؛
همان كه ما او را وصىّ [پيامبر] مىشناسيم
و حسنِ نيكوكار و پرهيزگارِ وفادار را
و [جعفر] طيّار، جوانمردِ دلاور را
و همچنين [حمزه] شير خدا، شهيد جاويدان را.
آن گاه يورش برد و جنگيد تا كشته شد ـ خدا رحمتش كند ـ.
پس از او، سعيد بن عبد اللّه حنفى بيرون آمد، در حالى كه رجز مىخواند:
اى حسين ! به پيش كه امروز، احمد صلىاللهعليهوآله را ديدار مىكنى
و نيز پدر نيكوكارت، على بخشنده را
و حسن را كه به سان ماه تمام در كنار ستاره خوشبختى مىدرخشد
و عمويت [جعفر]، آن هماورد والاتبارِ بزرگ را
همو كه با دو بال، به خوشى و بهروزى [در بهشت، پرواز مىكند]
و نيز حمزه، آن شير شرزه دلاور را
كه در باغ بهشت، بالا و بالاتر مىرود.
سپس حمله بُرد و جنگيد تا كشته شد ـ خدا رحمتش كند ـ.
پس از او زُهَير بن قَين بجلى بيرون آمد، در حالى كه رجز مىخواند و مىگفت:
من زُهَير هستم، فرزند قَين.
شما را با شمشير، از حسين عليهالسلام دور مىكنم.
بىگمان، حسين عليهالسلام يكى از دو سِبط پيامبر است
از خاندان نيكمردى باپروا و آراسته،
همان فرستاده خدا، بىهيچ دروغى
شما را مىزنم و هيچ اشكالى در آن نمىبينم.
آن گاه حمله كرد و جنگيد تا كشته شد ـ خدا رحمتش كند ـ.
پس از او هلال بن رافع بجلى بيرون آمد، در حالى كه به سوى دشمن تير مىانداخت و مىگفت:
تيرهاى با سوفارِ۱ نشاندار، پرتاب مىكنم
و راندن [يا ترسيدن از] آنها براى جان، سودى ندارد
مسموماند و در پىشان روان
و زمين را به سرعت، پُر مىكنند.
راوى مىگويد: پيوسته به آنها تير انداخت تا آن كه تيرهايش تمام شد. سپس دست به شمشير بُرد و چنين رجز مىخواند:
من جوان تميمى بجلىام.
دينم همان دين حسين بن على است.