659
واقعه عاشورا(در منابع کهن)

بى‏زره و كلاهخود، در برابر زخمِ نيزه و ضرب شمشير، شكيب ورزيدند

و به شمشير زدن روى آوردند، اگر مجال تحقّق داشت

و هر گاه عبيد اللّه‏ را ديدى، به او برسان

كه من، مطيع و گوش به فرمان خليفه‏ام.

بُرَير را كشتم و سپس [زندگى و] نعمتى بخشيدم،

صبح روز جنگ، هنگامى كه شمشيرزن [مرا] فرا خواند.

راوى مى‏گويد: آن گاه پس از آن به او گفتند كه بُرَير از بندگان صالح خدا بوده است، و پسر عمويش به نام عبيد اللّه‏ بن جابر آمد و به او گفت: واى بر تو اى بجير! بُرَير بن حُضَير را كشتى؟ با چه رويى، خداى متعال را فردا[ى قيامت] ديدار مى‏كنى؟ او پشيمان شد، هنگامى كه پشيمانى سودى نداشت. آن گاه چنين سرود:

اگر خدايم مى‏خواست، در جنگ با آنان، حاضر نمى‏شدم

و خوشى‏ها را پيشِ پسر جابر قرار نمى‏داد.

آن روز، چنان ننگين و شرم‏آور است

كه فرزندانم ميان مردمان سرزنشم مى‏كنند.

اى كاش كه من هنگام جنگ [در] گودال [قبر] بودم

و روز جنگ با حسين، به زير خاك رفته بودم!

واى بر من! به آفريدگارم چه بگويم؟

و روز حساب و كتاب، چه حجّتى دارم؟

راوى مى‏گويد: آن گاه وهب بن عبد اللّه‏ بن عُمَير كَلْبى بيرون آمد. در آن روز، مادرش نيز با او بود و به او گفت: پسر عزيزم! برخيز و فرزند دختر پيامبرت محمّد صلى‏الله‏عليه‏و‏آله را يارى بده.

او گفت: چنين مى‏كنم، اى مادر و كوتاهى نمى‏كنم، إن شاء اللّه‏ تعالى!

راوى مى‏گويد: سپس به سوى دشمن بيرون آمد و چنين رجز مى‏خواند:

اگر مرا نمى‏شناسيد من پسر كلب هستم

به زودى مرا و ضرب شستِ مرا مى‏بينيد

و نيز حمله و يورش مرا در نبرد.

انتقام خود و همراهانم را مى‏گيرم

سختى‏ها را يك به يك، عقب مى‏رانم.

جولان من در ميدان نبرد، بازى نخواهد بود.

سپس يورش برد و پيوسته جنگيد تا گروهى از آنها را كشت. آن گاه به نزد مادر و همسرش باز گشت و به مادرش گفت: آيا راضى شدى يا نه؟ مادرش گفت: نه راضى نمى‏شوم تا آن كه پيشِ روى مولايت حسين، كشته شوى.


واقعه عاشورا(در منابع کهن)
658

وَ قد صَبَروا للطعنِ والضربِ حُسَّراً

وَ قَد جالَدوا لو أنَّ ذَلِكَ واقعُ

وأَبلِغ عبيدَ اللّه‏ِ إمّا لقيتَهُ

بأنّي مطيعٌ للخليفةِ سامعٌ

قَتَلتُ بُريراً ثمّ حَمَّلتُ نِعمةً۱

غداةَ الوغى لمّا دعا مَن يقارعُ

قال: ثمّ ذكر له بعد ذلك أنّ بريراً كان من عباد اللّه‏ الصالحين، وجاءه ابن عمّ له يقال له: عبيد اللّه‏ بن جابر فقال له: ويلك يا بجير! قتلتَ برير بن حضير، فبأيّ وجه تلقى اللّه‏ تعالى غداً؟ قال: فندم حين لم ينفعه الندم، ثمّ أنشأ يقول:

فَلَو شَاءَ ربِّي ما شَهِدتُ قِتالَهُم

وَ لا جَعَلَ النَعماءَ عِندَ ابنِ جابرِ

لَقَد كانَ ذاكَ اليومَ عاراً وسُبّةً

يُعيّرُهُ الأبناء عندَ المَعاشِرِ

فيا لَيتَ أَنِّي كنتُ في الحربِ حفنةً

و يومَ حسينٍ كنتُ في رَمسِ قابِرِ

فيا سوءتا ما ذا أقولُ لخالقي

و ما حُجّتي يومَ الحسابِ القماطرِ

۵ / ۱۰۲

قال: ثمّ خرج وهب بن عبداللّه‏ بن عمير الكلبي، وقد كانت معه اُمّه يومئذ، فقالت له اُمّه: قم يا بنيّ فانصر ابنَ بنت نبيّك محمّد صلى‏الله‏عليه‏و‏سلم، فقال: أفعل ذلك يا اُمّاه ولا اُقصّر إن شاء اللّه‏ تعالى. قال: ثمّ خرج إلى القوم وهو يقول:

إن تُنكروني فأنا ابنُ الكَلبِ

سَوفَ تَروني وتَرَونَ ضَربي

وحَملَتي وصَولَتي في الحَربِ

اُدرِكُ ثأري بَعدَ ثَأرِ صَحبي

فأدفعُ الكَربَ إما إلى الكربِ

ليسَ جِهادي في الوَغى بِاللَّعبِ

ثمّ حمل ولم يزل يقتل حتّى قتل منهم جماعة، ورجع إلى اُمّه وامرأته، ورجع إلى اُمّه وقال: أرضيت أم لا؟ فقالت اُمّه: لا، ما رضيت حتّى تُقتل بين يدي مولاك الحسين.

1.. در داستان مربوط به اين رجز ، مى‏خوانيم كه اين فرد به كمك شخصى به نام ابو منقذ رفته و او را از چنگبُرَير نجات داده و بُرَير را كشته است ر .ك : ص ۲۳۲ .

  • نام منبع :
    واقعه عاشورا(در منابع کهن)
    سایر پدیدآورندگان :
    جمعی از پژوهشگران پژوهشکده علوم و معارف حدیث
    تعداد جلد :
    1
    ناشر :
    انتشارات دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1395
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 45714
صفحه از 1023
پرینت  ارسال به